مرثیهای برای روزهای خوب
زیر نور ماه شیشهای، با لحن تلخ و گزندهاش، داستان اعتیاد دختری نوجوان را روایت میکند. دختری که برای فرار از اندوه و سوگ سیاه زندگیاش، به آغوش ماهی شیشهای پناه میآورد. لورل پانزده ساله که مادر و مادربزرگش را در توفان کاترینا از دست داده، با پدر و برادر کوچکش به شهر جدیدی میرود تا زندگی , روزهای خوب را از نو شروع کنند. اما غم گذشته، بر زندگی او سایه انداخته و خاطرات تلخ، او را رها نمیکند. این کتاب به بازآفرینی اندوه میپردازد، اما با تمام سیاهیهایش، پایان شیرینی دارد.
زیر نور ماه شیشهای، یک مرثیه
نویسنده: ژاکلین وودسون
مترجم: کیوان عیبدی آشتیانی
ناشر: افق
نوبت چاپ: ۲
سال چاپ: ۱۳۹۷
تعداد صفحات: ۱۲۸
زیر نور ماه شیشهای، با لحن تلخ و گزندهاش، داستان اعتیاد دختری نوجوان را روایت میکند. دختری که برای فرار از اندوه و سوگ سیاه زندگیاش، به آغوش ماهی شیشهای پناه میآورد. لورل پانزده ساله که مادر و مادربزرگش را در توفان کاترینا از دست داده، با پدر و برادر کوچکش به شهر جدیدی میرود تا زندگی , روزهای خوب را از نو شروع کنند. اما غم گذشته، بر زندگی او سایه انداخته و خاطرات تلخ، او را رها نمیکند. این کتاب به بازآفرینی اندوه میپردازد، اما با تمام سیاهیهایش، پایان شیرینی دارد.
زیر نور ماه شیشهای، یک مرثیه
نویسنده: ژاکلین وودسون
مترجم: کیوان عیبدی آشتیانی
ناشر: افق
نوبت چاپ: ۲
سال چاپ: ۱۳۹۷
تعداد صفحات: ۱۲۸
مرثیهای برای روزهای خوب
اندوه چیزی است که همهی ما حداقل یک بار آن را تجربه کردهایم. احساسی که هنگام از دست دادن فرد یا چیزی ارزشمند گریبان ما را میگیرد. انسانها در مقابل سوگ و اندوه واکنشهای مختلفی نشان میدهند. اما شخصیت نوجوان این کتاب، برای فرار از سوگ و فراموش کردن گذشتهاش، راه عجیبی را پیش میگیرد. او از تنهایی و اندوهی که در آن غرق شده، به ماه پناه میآورد. به یک ماه شیشهای.
داستان از جایی شروع میشود که نویسنده، شخصیت اصلی داستان را، در کنار خیابان در حال گدایی گذاشته است. لورل، دختری نوجوان که هیچ کس را ندارد و برای اینکه به ماه برسد، مجبور است از این طریق پول جمع کند. بعد از آن نویسنده سراغ توصیف ماه میرود. مادهای که با وجود آن، لورل تنهایی و اندوه را حس نمیکند و حتی نیاز به غذا را هم فراموش میکند.
ماه تمام غصههای لورل را از بین میبرد. انگار وسط زندگی تاریک او ظهور میکند و همه چیز را روشن میکند. آن قدر روشن که دیگر خاطرات تلخ گذشته آزاری به او نمیرسانند. اما این روشنی دوام ندارد و بعد از تمام شدنش، لورل باید تلاش کند تا آن را بار دیگر به دست بیاورد.
مت آمفتامین، که بین عوام به مادهی مخدر شیشه معروف است، همان ماه داستان است که سر و کلهاش در زندگی تاریک لورل پیدا شده. نویسنده، با جسارت تمام، سراغ این موضوع رفته است. موضوعی که اتفاقاً در بین نوجوانها کم نیست، اما حرف زدن و نوشتن از آن سخت است و کمتر کتابی پیدا میشود که با این جزئیات، از اعتیاد نوشته باشد.
ژاکلین وودسون، نویسندهی کتاب، برای نوشتن این داستان مدت زیادی تحقیق کرده و وقت زیادی با نوجوانها، در مراکز ترک اعتیاد گذرانده است. او به خوبی حالتهای بعد مصرف را توصیف کرده و ما را با احساسات یک نوجوان گرفتار اعتیاد آشنا کرده است.
داستان کتاب از زبان لورل روایت میشود. نویسنده خیلی آرام گرههای زندگی او را میگشاید و از زبان او تعریف میکند که چگونه از اندوه، به اینجا رسیده است. لورل در شهر ساحلی پسکریستین بزرگ شده بود و کودکی شادی داشت. تا اینکه بر اثر توفان کاترینا، مادر و مادربزرگش را از دست میدهد. اما شنیدن داستان مرگ آنها از زبان لورل، آنقدرها هم مخاطب را درگیر نمیکند.
انگار بیحسی لورل از مصرف ماه، در تکتک سطرهای کتاب خودش را نشان میدهد و ما را هم نسبت به این حادثهی هولناک بیتفاوت میکند.
بعد از این اتفاق، لورل با پدر و برادر نوزادش به شهر جدیدی مهاجرت میکند تا زندگی را از نو شروع کنند. اما اندوه لورل را رها نمیکند. او باید از برادر کوچکش مراقبت کند، با پدر غمگینش کنار بیاید و اندوه سنگین خودش را هم به دوش بکشد. اما لورل سعی میکند دوام بیاورد و همه چیز را در دفتری که از مادربزرگش هدیه گرفته بود بنویسد.
لورل دختر با استعدادی است. در مدرسهی جدیدش سردستهی تشویق کنندههای تیم بسکتبال میشود. با دختری به نام کایلی دوست میشود که نوشتههای لورل را میخواند و از نوشتههایش تعریف میکند.
تغییرات جدید، کمی حال لورل را بهتر میکنند. اما همچنان سوگ از دست دادن، او را رها نمیکند. تا اینکه با تیبوم آشنا میشود. پسری که کاپیتان تیم بسکتبال است و لورل را دوست دارد. لورل اولین بار توسط تیبوم با ماه آشنا میشود. ماهی که میتواند تمام دردهایش را تسکین دهد. اما به مرور زمان، لورل میفهمد ماه، نه تنها تمام غمهایش را از بین میبرد، که با وجود آن دیگر نیازی به تیبوم یا کایلی یا حتی پدرش ندارد. بعد از چند وقت، ماه تنها پناهگاه لورل میشود.
لحن کتاب، بسیار تلخ و گزنده است، مخصوصا در مقایسه با سایر داستانهای نوجوانان. انگار سطر به سطر داستان، با هالهای از اندوه پوشیده شده است. هر فصل کتاب کوتاه است و نویسنده با فلاشبکهای ظریفی داستان را پیش میبرد و گرههای داستانی را هنرمندانه میگشاید. با این حال پایان کتاب، سرشار از امید است و چگونگی رها شدن لورل را از ماه، تنها روشنایی زندگیاش برای مدتی طولانی، نشان میدهد.
بعد از آشنا شدن لورل با پسری به نام موسی، که مادرش را بر اثر مصرف ماه از دست داده، روشنایی دیگری در زندگیاش، به جز ماه پیدا میکند. به نظر میرسد حرفهای موسی برای دختری مثل لورل که همه چیزش را از دست داده، شعاری و تکراری به نظر برسد. اما او تنها کسی است که متوجه لورل میشود و بیتفاوت از کنارش عبور نمیکند، بلکه تلاش میکند تا اوضاع او بهتر شود.
کتاب با نگاهی روانشناسانه، زندگی یک نوجوان گرفتار اعتیاد را بررسی کرده است و اگر آن را با دقت بخوانیم، متوجه روند تنهایی لورل و پناه بردنش به ماه میشویم. ماهی که بعد از گرفتار کردن لورل، زندگی پدرش را هم دگرگون میکند و بعد از توفانی که جان مادرش را گرفت، خانوادهی آنها را کاملا از هم میپاشاند.
به درستی نمیتوان گفت سست شدن خانواده باعث گرایش لورل به ماه میشود، یا اعتیاد لورل به ماه، خانوادهاش را از بین میبرد. در ابتدا، پدر لورل آنقدر ماتمزده است که زمانی متوجه اعتیاد دخترش میشود که دیگر دیر شده. از آن طرف هم، بعد اعتیاد لورل و فرارش از خانه، پدر و برادر کوچکش اندوه بزرگتری را تجربه میکنند.
ژاکلین وودسون که امسال برگزیدهی جایزهی آسترید لیندگرن شد، در یکی از مصاحبههایش گفته نوشتن از اعتیاد، تنها سلاحش برای مقابله با آن بود. او هر روز نوجوانان زیادی میدید که به خاطر شرایط سختشان در دام اعتیاد میافتادند و انسانهای زیادی بیتفاوت از کنارشان میگذشتند. همچنین همیشه دوست داشته دربارهی کسانی که از توفان کاترینا نجات پیدا کردند بنویسد. او با نوشتن این داستان، تلاش کرد تا نشان دهد با تمام سختیها، میتوان گذشته را پشت سر گذاشت و همچنان از نو شروع کرد.