زنانگی در یک محلهی فراموش شده
برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعاتبرای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
انتشارات آگاه بزودی بزودی بزودی بزودی بزودیثفقیان سعی دارد این مردمنگاری را به کاری عملی در جهت فهم خطرات این اندیشه در ایران بدل کند که میتوان براساس زندگی و زنانگی زنان طبقه متوسط یک نتیجه کلی درباره همه زنان گرفت. میخواهد به این نکته بپردازد که اگرچه برخی از دولتها تلاش میکنند نظمی یکپارچه برای تمام محلهها و افراد با هر سنت و جغرافیا و فرهنگی ایجاد کنند اما چنین تلاشی خطرات و نتایج مضری به دنبال خواهد داشت و در نهایت میخواهد به پاسخ این سوال برسد که آیا اصلاً لازم است که یک نظم یکپارچه و نوین از همه ما صورتهای یکسانی بسازد؟
در تقاطع سنت، فقر و جنسیت
نویسنده: سپیده ثقفیان
ناشر: خرد سرخ
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۱۷۶
ثفقیان سعی دارد این مردمنگاری را به کاری عملی در جهت فهم خطرات این اندیشه در ایران بدل کند که میتوان براساس زندگی و زنانگی زنان طبقه متوسط یک نتیجه کلی درباره همه زنان گرفت. میخواهد به این نکته بپردازد که اگرچه برخی از دولتها تلاش میکنند نظمی یکپارچه برای تمام محلهها و افراد با هر سنت و جغرافیا و فرهنگی ایجاد کنند اما چنین تلاشی خطرات و نتایج مضری به دنبال خواهد داشت و در نهایت میخواهد به پاسخ این سوال برسد که آیا اصلاً لازم است که یک نظم یکپارچه و نوین از همه ما صورتهای یکسانی بسازد؟
در تقاطع سنت، فقر و جنسیت
نویسنده: سپیده ثقفیان
ناشر: خرد سرخ
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۱۷۶
برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعاتبرای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
انتشارات آگاه بزودی بزودی بزودی بزودی بزودینام دروازه غار به گوش بسیاری از ما نخورده و فکر میکنیم دنیا فقط همان مرکزیتی است که ما در آن قرار داریم. بسیاری دیگر هم این محله را آخر دنیا میدانیم و مثل رفتارمان با افغانها و آمریکاییها که دیگریهای خوب و بد از آنها میسازیم، مردم دروازه غار را نیز در یک گروه جدا از خود قرار میدهیم.
گاهی ژست دلسوزی میگیریم و گاهی هم خود و اطرافیانمان را از شبیه آنها بودن منع میکنیم. اما حقیقت اینطور صفر و صدی نیست. مناسبات اجتماعی و زنانگی در دروازه غار را نمیتوان بهتر یا بدتر از فرهنگ مردم طبقه متوسط و یا طبقه بالا دانست. اما همچنین نمیتوان آنها را به حساب نیاورد.
سپیده ثقفیان در کتاب خود در تقاطع سنت فقر و جنسیت به بررسی یکی از این مناسبات در دروازه غار به عنوان محلهای حاشیهای در تهران میپردازد. ثقفیان به عنوان یک مردمنگار در کتاب خود که درواقع پایاننامه دوره کارشناسی ارشدش بوده است، پا را از طبقه متوسط فراتر میگذارد و میدان تحقیقش را به جایی میبرد که سالانه زنان زیادی قربانی مسائلی مانند ایذر و بارداری ناخواسته و… هستند که دلیل اصلی آن نه عدم آگاهی بلکه رفع نیاز است.
محله ای خارج از طبقه بندی ها
ثقفیان جایی از کتاب می نویسد «آنچه نظم اقتصادی جدید با آن همراه است، نوعی سیاست طبقهبندی است. قرار دادن افراد در طبقههای مختلف فرهنگی همراه با ایجاد تمایز مشروع بین آنها. این تمایزها به شیوهای نشان داده میشوند که گویی ازلی-ابدی هستند.» (صفحه ۱۶۹-۱۷۰)
آصف بیات هم، در کتاب سیاست های خیابانی (جنبش تهی دستان در ایران) به این نکته اشاره می کند که «برخی جامعهشناسان به خصوص پیروان مکتب شیکاگو و سیاستمداران، تهیدستان شهری را به عنوان عناصر حاشیهای، غیرقانونی و جنایتکار به حساب میآورند و جوامع مستقلشان را به مثابه سنگری برای محدودنگری و سنتگرایی تلقی میکنند.» (صفحه۳۰) «عدهای دیگر.. شدیداً بر این منطق یعنی حاشیهای بودن تهیدستان شهری انتقاد کرده و استدلال میکنند که آنان نه تنها حاشیهای نیستند بلکه کاملاً یکپارچه و پیوسته به جامعهاند.» (صفحه۳۱)
«این دو دیدگاه به زعم تفاوتهاشان در یک فرض مهم اتفاق نظر دارند: هر دوی آنها فرض را بر این قرار دادهاند که انسان ایدهآل انسانی است که به طور کامل با متن جامعه جفت و جور و در آن ادغام شده باشد. به عبارت دیگر انسان مدرن.» (صفحه ۳۱)
«حقیقت آن است که این مردان و زنان نه حاشیهایاند و نه کاملاً ادغام شده. تهیدستی و آسیبپذیری آنان را به سوی استقلال از دولت و نهادهای مدرن آن میکشاند.» (صفحه۳۱)
به نظر میرسد چیزی که برای شناخت مناسبات مربوط به این افراد لازم است، بررسی است نه دلسوزی! ثقفیان در مردم نگاری خود دست به چنین تجربهای زده است. یک مردمنگار از طبقه متوسط به محله دروازه غار میرود تا پیشفرضهایش را کنار بگذارد و مناسبات فرهنگی و نگاه این مردم به سنت و جنسیت را بررسی کند. این بررسی نتیجه شاهکاری به همراه دارد. به زعم من شاهکار یعنی چیزی به مساله شناخت جنسیت در ایران اضافه کردن و خود را از ورطه تکرار دور نگه داشتن.
سکسوالیته در محله فراموش شده
کار اصلی که ثقفیان در مردمنگاری خود انجام میدهد بررسی سکسوالیته در دروازه غار است. حتی این نویسنده یکی از بخشهای کتاب خود را نیز سکسوالیته دروازه غار نامیده است و این مساله را در دو میدان زنان فرهنگسرا و همچنین زنان معتاد و کارتنخواب بررسی میکند زیرا، مناسبات هر کدام از این دو گروه با دیگری متفاوت است. اما چیزی که در هر دو گروه مشترک به نظر میرسد این است که سنت و مذهب در دروازه غار مانعی برای روابط جنسی و عاشقانه نیست.
ثقفیان در بررسیهایش به این نتیجه میرسد که تصور زنان این محله از زنانگی، مربوط به جغرافیا، فرهنگ و سنت خودشان است. او نشان میدهد در طبقه فرودست، سنت امکان ابراز سکسوالیته را فراهم مینماید و باورهای مذهبی و تاریخی، سکسوالیته را سرکوب نمیکند.
درواقع ثقفیان با شنیدن روایتهایی درباره عاشق شدن زنان دروازه غار و اینکه روایط عاشقانه و ازدواجهایشان مانند این نوع روابط در خانوادههای مذهبی و سنتی طبقه متوسط نیست، این نتیجه را میگیرد. در نهایت به این نتیجه میرسد که زنان فرودست برخلاف باور عموم در برابر شرایط زندگی و محیط اجتماعی منفعل نیستند.
بررسی های ثقفیان در این مردمنگاری نشان میدهد که مناسبات سکسوالیته در طبقههای بالا و متوسط با حاشیه کاملا تفاوت دارد. اما زنان این محله برخلاف تصور عموم به سکوالیته ناآگاه نیستند.
او معتقد است با وجود گروهها و سمنهای بسیاری که در این محله در زمینه آگاهیبخشی کار میکنند و حتی وسایلی مانند کاندوم و سوزن تمیز در اختیار زنان قرار میدهند، تعداد زیادی از زنانی که در این محله زندگی میکنند از بهداشت جنسی، مساله جنسیت و… آگاهی دارند، اما باز هم عده زیادی از آنها قربانی مسائلی مانند بیماریهای جنسی، بارداری ناخواسته، بیماریهای مقاربتی، ایدز و… میشوند. دلیل اصلی این مساله عدم آگاهی و دسترسی نداشتن به امکانات نیست بلکه باید دلیل اصلی را در رفع نیاز جستجو کرد.
ثقفیان در جایی از کتاب می نویسد: «بعضی از زنانی که برای امرار معاش، روسپیگری می کنند شوهر یا شریک جنسی ثابتی هم دارند. در رابطه زناشویی یا عاشقانه آنها هم اراده به استفاده از کاندوم وابسته به میل شریک جنسی است. دومین عامل سرایت بیماریهای مقاربتی، بعد از رابطه جنسی سوزن آلوده است.
مراکز کاهش آسیب بعد از کاندوم و متادون سرنگ هم در اختیار مراجعان خود قرار میدهند اما در شرایط خماری سخت است انتظار داشته باشیم که مصرفکننده به فکر سلامتی و پیشگیری باشد یا مصرف خود را به دلیل نداشتن سرنگ تمیز به تعویق بیاندازد.
به علاوه معمولاً زنان مصرفکننده در مورد تمیز بودن سوزن و سرنگ از شریک جنسی خود سوالی نمیپرسند چرا که چنین سوالی به معنای بیاعتمادی است و آنها را در شرایط ناامنی در رابطه قرار میدهد.» (صفحه ۱۴۹)
این مساله نشان میدهد برای زنان دروازه غار بهخصوص کارتنخوابها رفع نیاز بر هر چیزی اولویت دارد. این رفع نیاز میتواند دستیابی به مواد مخدر باشد یا داشتن یک سرپناه برای خواب اما هر چه که هست توجیه خوبی برای انجام رفتار پرخطر برای این زنان به نظر میرسد.
تنها آگاهی نیست که بر تصمیمگیری این زنان تاثیرگذار است بلکه مسائلی مانند شرایط اقتصادی، فرهنگی، عاطفی، امنیت و… نیز نقش بسزایی در این تصمیمگیری دارند.
کلام آخر
در تقاطع سنت، فقر و جنسیت، یک مردمنگاری درباره زنانگی زنانی است که اگرچه در مواقع لزوم درباره آنها حرف میزنیم و حتی شاید در زیر سایه سمنها و خیرین اجتماعی هر ازگاهی کاری هم برای آنها انجام دهیم اما شناخت درستی درباره بسیاری از مسائل مربوط به آنها نداریم. همین عدم شناخت، دولتها را به جایی میرساند که برای مقابله با چنین افرادی دست به حذف آنها بزنند تا محله و شهری به ظاهر پاکیزه و قانونمند داشته باشند.
چنین حذفهایی که چه در محله دروازه غار با جمع کردن کارتنخوابها و معتادان پارک هروی و چه با طرحهای مربوط به جمعآوری معتادان و دستفروشان و… در سطح شهر شاهد آن بوده و هستیم، تنها صورت مساله را پاک میکند.
آنچه باید بدانیم این است که روند زندگی زنان دروازه غار هم تلاش برای بقاست حالا این تلاش برحسب شرایطی که در آن قرار گرفتهاند با تلاش ما متفاوت است. ثقفیان جایی از کتاب به خوبی به این مساله اشاره می کند: «من در این جغرافیا تلاش برای بقا را دیدم. این تلاش برای بقا اگرچه در بستر تاریخی محله معنادار میشد اما با چیزی عمومیتر پیوند داشت. تلاش برای بقا برای یک استاد میشود اعتراف به قبول پروژه و برای پریسا میشود زدن جیب رفیق برای یک وعده شیشه.»
ثفقیان سعی دارد این مردمنگاری را به کاری عملی در جهت فهم خطرات این اندیشه که میتوان براساس زندگی زنان طبقه متوسط یک نتیجه کلی درباره همه زنان گرفت، در ایران بدل کند و به این نکته بپردازد که اگرچه برخی از دولتها تلاش میکنند نظمی یکپارچه برای تمام محلهها و افراد با هر سنت و جغرافیا و فرهنگی ایجاد کنند اما چنین تلاشی خطرات و نتایج مضری به دنبال خواهد داشت و در نهایت میخواهد به پاسخ این سوال برسد که آیا اصلاً لازم است که یک نظم یکپارچه و نوین از همه ما صورتهای یکسانی بسازد؟