سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

اشتراک گذاری این مقاله در فیسبوک اشتراک گذاری این مقاله در توئیتر اشتراک گذاری این مقاله در تلگرام اشتراک گذاری این مقاله در واتس اپ اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین

مرگ سودخور

نویسنده: صدرالدین عینی

ناشر: نشر نو

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۸

تعداد صفحات: ۲۸۰

شابک: ۹۷۸۶۰۰۴۹۰۱۱۱۶


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند
مرگ سودخور

تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

تهیه این کتاب

شخصیت‌های خسیس سوژه‌ی بسیاری از شاهکارهای ادبی در جای جای دنیا بوده‌اند. از هارپاگون در کتاب خسیس مولیر بگیرید تا اسکروج کتاب سرود کریسمس نوشته‌ی چارلز دیکنز. شخصیت اول شاهکار صدرالدین عینی هم یک شخصیت خسیس است: قاری اشکمبه.


صدرالدین عینی را بینان‌گذار ادبیات مدرن تاجیکی می‌نامند. او در سال ۱۲۵۷ شمسی متولد شد و در سال ۱۳۳۲ از دنیا رفت. می‌گویند ۵ سال پیش از آن‌که نیمایوشیج شعر افسانه را بسراید، او شعر مارش حریت را در همان وزن سروده بود. در عرصه‌ی روایت هم کتاب‌هایش شهره‌ی عام و خاص‌اند و همواره در نوآوری در نثر و روایت داستانی با صادق هدایت در ایران مقایسه می‌شود.

 

شاهکارهای او روایت‌های زندگینامه‌طور او است. دو کتاب یادداشت‌ها و مرگ سودخور در این ردیف قرار می‌گیرند. مرگ سودخور قصه‌ی یک آدم ثروتمند بسیار خسیس است: قاری اشکمبه. (قاری یعنی قرآن‌خوان و اشکمبه یعنی شکم‌گنده). راوی کتاب خود صدرالدین عینی است. او در این کتاب یک طلبه‌ی حوزه‌ی علمیه‌ی شهر بخارا است که در به در دنبال اجاره‌ی یک حجره و پیدا کردن یک سرپناه است و در این راه با شخصیت قاری اشکمبه آشنا می‌شود و خواننده همگام با او قصه‌ی قاری اشکمبه را طی چند سال دنبال می‌کند.

یک رباخوار شکم‌گنده که از سودخوری‌های خرد به سودخوری‌های کلان می‌رسد و در آخر وقوع انقلاب کمونیستی او را نیست و نابود می‌کند. قصه‌ی کلی مرگ سودخور یک قصه‌ی تکراری است: قصه‌ی نابودی یک آدم شکم‌گنده‌ی پولدار خسیس. اما ریزقصه‌ها و نحوه‌ی روایت صدرالدین عینی و موقعیت‌های طنز فوق‌العاده‌ای که ایجاد می‌کند برگ برنده‌ی کتاب هستند.

 

 

مرگ سودخور صدرالدین عینی

 


مرگ سودخور در سال ۱۹۳۷ (حوالی ۱۳۱۵ شمسی) منتشر شده است. سرشار است از واژه‌ها و امثال و حکم تاجیکی و واژه‌های بکر زبان فارسی در آسیای میانه که خواندن‌شان بسیار نغز و جذاب است. اوایل کتاب شاید حجم لغات ناآشنا خواندن را کند کند. لغت‌نامه‌ای که در انتهای کتاب معادل اصطلاحات تاجیکی را به فارسی معیار بیان کرده خیلی یاری‌دهنده است. اما هر چه جلوتر می‌روی و واژه‌های تاجیکی برایت نام‌آشنا می‌شوند کتاب جذاب‌تر و طنزش دلنشین‌تر می‌شود.


صادق هدایت چند سال پس از چاپ کتاب مرگ سودخور، صدرالدین عینی را در تاشکند ملاقات کرد. می‌گویند هدایت، کتاب حاجی‌آقایش را که آن هم در مورد یک شخصیت خسیس است، با الهام از کتاب مرگ سودخور نوشته است. کتاب با مقدمه‌ی مشروحی از حسن جوادی منتشر شده است و در انتها مقاله‌ی مبسوط از شرق‌شناس اهل جمهوری چک، ییرژی بچکا دارد که در آن به مقایسه‌ی مرگ سودخور صدرالدین عینی و حاجی‌آقای صادق هدایت پرداخته است.

مرگ سودخور و روایتش تصویری دقیق از بخارای قبل از انقلاب کمونیستی روسیه به دست می‌دهد و قصه‌ و نحوه‌ی روایتش به راحتی از سالیان می‌گذرد و با هر خواننده‌ی فارسی‌زبانی ارتباط برقرار می‌کند.


بخشی از کتاب مرگ سودخور


«طرف غربی راه ما میدان سرباز بوده، در بین راه و میدان، زهکش پرآبی بود که یک و نیم میتر بر و همین‌قدر هم چقوری داشت. طرف شرقی راه دلگشانام چهارباغ پادشاهی بود.
در درون آن چهارباغ در بالای درخت آلو، باغبان‌دختری آلو می‌چیده است که با شنیدن صدای سرود عرابه‌کش ما به شوق آمده یا این‌که خودبه‌خود بیت‌های زیرین خلقی را سرود:


آلو، آلو، آلو
آلو، آلو، آلو
آلو سیاه شد، بیا در باغ من!
روزم سیاه شد، بیا!


عرابه‌کش ما سرود دخترک را بی‌جواب نگذاشت: سله‌ی خود را یک شاخه کرده، لجام اسپ را به گردنش گذاشته خود بر بالای زین نیم‌خیز شده چشمانش را به طرف شاخ‌های درخت آلو که باغبان‌دختر در بین آن‌ها بود دوخته به سرودگویی جوابی در آمد:


چشم سیاه زاغ تو
مادر نبیند داغ تو
روزت چرا سیاه شود؟
من آمدم به باغ تو!


به باغبان‌دختر شاید این سرود جوابی بسیار فاریده باشد که با عشوه و غمزه‌ی نازنینانه آلویی را از شاخ درخت کنده به طرف عرابه‌کش سرودخوان ما هوا داد. اما آلو از نشان خطا خورده، بر روی راست اسپ به نزدیکی چشمش رسید. از این حال اسپ رمید و از بس که لجامش به گردنش گذاشته شده بود عرابه را برداشته به طرف چپ خم خورد و در جست و خیز اولین اسپ چرخ چپ عرابه به درون زهکش فرآمده، عرابه با اسپ یک پهلو شده به زهکش غیلید.

من که در موردهای خوفناک همیشه هشیارانه حرکت کردن را عادت کرده بودم، با اسپ ناآزمود و عرابه‌کش بی‌تجربه عرابه‌سواری را یکی از آن موردهای خوفناک می‌شمردم، با رسیدن چرخ عرابه به لب زهکش با هول جان خود را به آن سوی زهکش به خشکی گرفتم، اما شریکان دیگر به اسپ و عرابه و عرابه‌کش در زهکش افتادند.»

 

نویسنده معرفی: پیمان حقیقت‌طلب

نویسنده معرفی: پیمان حقیقت‌طلب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *