سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

زنان کوچک چطور بزرگ شدند؟

زنان کوچک چطور بزرگ شدند؟

 

جهانی که لوئیزا می آلکات در زنان کوچک خلق کرد به الهام‌بخشی بزرگ برای درصد قابل توجهی از زنان نویسنده تبدیل شد. از سیمون دوبوار گرفته تا سوزان سانتاگ و استفانی مایر، همگی تحت تاثیر رمان زنان کوچک بوده‌اند و روزهای کودکی خود را به ماجراهای چهار خواهرِ داستان گره زده‌اند. در مقاله‌ای که به قلم جوآن آکوچلا، برای نشریه‌ی نیویورکر نوشته شده است، این رمان از زاویه‌ زندگی شخصی لوییزا الکات مورد بررسی قرار می‌گیرد. به سختی می‌توان یک رمان انگلیسی زبان را پیدا کرد که بیشتر از زنان کوچک، اتوبیوگرافیک باشد.

(مترجم)

جهانی که لوئیزا می آلکات در زنان کوچک خلق کرد به الهام‌بخشی بزرگ برای درصد قابل توجهی از زنان نویسنده تبدیل شد. از سیمون دوبوار گرفته تا سوزان سانتاگ و استفانی مایر، همگی تحت تاثیر رمان زنان کوچک بوده‌اند و روزهای کودکی خود را به ماجراهای چهار خواهرِ داستان گره زده‌اند. در مقاله‌ای که به قلم جوآن آکوچلا، برای نشریه‌ی نیویورکر نوشته شده است، این رمان از زاویه‌ زندگی شخصی لوییزا الکات مورد بررسی قرار می‌گیرد. به سختی می‌توان یک رمان انگلیسی زبان را پیدا کرد که بیشتر از زنان کوچک، اتوبیوگرافیک باشد.

 

 

بدون هیچ تردیدی، می‌توان ادعا کرد که برای نویسندگان زن آمریکایی، رمانی مهم‌تر از زنان کوچک وجود ندارد. زنان کوچک را لوئیزا می آلکات (یا به بیان دیگر، آلکوت) نوشته است. این کتاب، داستان زندگی چهار خواهر را روایت‌ می‌کند که در دهه‌ی 1860 میلادی و در فقر روزگار می‌گذرانند. خواهر بزرگتر، مگ، نوجوانی شانزده ساله و زیباست که لطافتی مادرانه دارد. دختر دوم، جو، یک سال از مگ کوچکتر است. نمایشنامه می‌نویسد و با سیبیل‌های قلابی و شمشیرهای کاغذی، داستان‌هایش را روی صحنه می‌برد. دختر سوم، بث نام دارد.

سیزده ساله است و مهربان اما محکوم به مرگ در جوانی! بث عروسک‌های بلااستفاده را به دور خودش جمع می‌کند؛ آن‌هایی که یا بازو ندارند یا پا! عروسک‌هایی که بتواند در بیمارستان عروسک‌هایش از آن‌ها پرستاری کند. دست آخر، کوچکترین دختر آخر، امی، مغرور و خودخواه اما عزیز دل همه‌ی اعضای خانواده است.

 پدر این چهار دختر دور از خانه روزگار می‌گذراند. او به عنوان یک مبلغ مذهبی در جنگ داخلی آمریکا شرکت کرده است. مادرشان هم صندوقچه‌ای بی‌انتها از مشاوره و محبت است. در همسایگی این دخترها، پیرمردی ثروتمند و نوه‌ی یتیمش لوری هم زندگی می‌کنند. لوری که از مدرسه‌‌ی شبانه‌روزی‌اش در سوئیس برگشته، پنهانی، به تماشای روزهای این چهار خواهر می‌نشیند. در نهایت، جو عاشق لوری می‌شود!

 

زنان کوچک

 

 

قدرت‌نمایی زنان کوچک در اولین حضور

شخصیت‌های رمان زنان کوچک پرزرق‌وبرق نیستند. کتاب هم لبریز از لحظات شاد و جذاب نیست. ما در این رمان، شاهد رخ دادن یک مرگ نابهنگام خواهیم بود – موضوعی که کاملاً جدی است! از سوی دیگر، این کتاب توصیفات کاملی از مسائلی به نظر پیش‌پا افتاده را ارائه می‌دهد. مثلا زایمان یک گربه و به دنیا آمدن بچه گربه‌هایش، یا زمین خوردن یک اسکیت‌باز!

با این حال، زنان کوچک در فاصله‌ی سال‌های 1868 تا 1869 به موفقیت چشمگیری رسید. چاپ اول آن، با تیراژی در حدود دو هزار نسخه، فقط در عرض دو هفته به طور کامل فروخته شد. بعد از این اتفاق، ناشر به آلکات اجازه داد که قسمت دوم و پایانی داستانش را بنویسد. آن قسمت هم به سرعت به فروش رسید. حالا، و بعد از گذشت چندین دهه، هنوز هم زنان کوچک در بین زنان، به خصوص زنان نویسنده، محبوبیت خاصی دارد. از جومپا لاهیری تا استفانی مایر و حتی مارگارت آتوود. همه و همه زنان کوچک را به عنوان یکی از محبوب‌ترین آثارشان معرفی کرده‌اند.

 

مشهورترین طرفداران رمان زنان کوچک

طرفداران رمان زنان کوچک، فقط آن را نمی‌خواندند؛ بلکه با آن زندگی می‌کردند. مثلاً سیمون دوبوار می‌گوید که در بچگی به همراه خواهرش، بازی‌های خواهرانه‌ی زنان کوچک را تقلید می‌کرده است.

البته، او اعتراف می‌کند که همیشه نقش جو را برعهده می‌گرفت! «همیشه به خودم می‌گفتم من جو هستم، من شبیه جو هستم، من هم مثل او موفق خواهم شد و جایگاه خودم را پیدا خواهم کرد.» سوزان سانتاگ هم در مصاحبه‌ای گفته است که بدون جو مارچ هرگز نمی‌توانست به نویسنده‌ای موفق تبدیل شود. خیلی از نویسندگان، از زنان کوچک برای تبدیل کاراکترهایشان به یک نویسنده الهام گرفته‌اند.

مثلا در کتاب «دوست درخشان من» (اثر النا فرانته)، دو قهرمان داستان نسخه‌ای مشترک از زنان کوچک را دارند. یکی از این دو، نویسنده‌ی مشهوری می‌شود. البته، تا حدی از نوشته‌های دوران بچگی آن کودک دیگر الهام گرفته است!

 

لوییزا ماری آلکات

 

 

زندگی خانوادگی لوئیزا می آلکات

آلکات، مدت‌ها قبل از نوشتن زنان کوچک قسم خورده بود که هرگز ازدواج نکند. تصمیمی که بدون شک، ریشه در زندگی خانوادگی‌اش داشت. پدر لوئیزا، برونسون آلکات، مردی روشنفکر بود، یا حداقل می‌توان ادعا کرد که افکار متفاوتی داشت. او عضو Transcendental Club بود. کلوبی که در آن از نویسندگان، فیلسوفان و سوسیالیست‌ها گرفته، تا سیاستمداران و روشنفکران نیوانگلند دور هم جمع شده بودند.

برونسون خود را به عنوان یک فیلسوف معرفی می‌کرد. خودش ادعا می‌کرد که به هوای تازه اعتقاد دارد. مدارس و جوامعی را هم بر پایه‌ی ایده‌ی آموزش مترقی ایجاد کرده بود. که البته، همگی‌شان یک فصل مشترک داشتند. آن هم این‌که به سرعت شکست می‌خوردند!

مشهورترین پروژه‌ی برونسون، Fruitlands نام داشت. جامعه‌ای که در آن از گناهانی که باعث بیرون راندن بشر از بهشت شده بودند، به شدت اجتناب می‌شد. در این جامعه، همه گیاهخوار بودند؛ البته فقط گیاهانی را می‌خوردند که رو به آسمان رشد کنند. یعنی مثلاً خوردن سیب‌زمینی ممنوع شده بود! الکل به هیچ عنوان آشامیده نمی‌شد و شیر هم چون به گاوها تعلق داشت، در لیست ممنوعه‌ها جای گرفته بود. جالب‌تر از همه این‌که اعضای این کمون، فقط با آب سرد حمام می‌کردند.

 

رمان زنان کوچک چطور متولد شد؟

قابل پیش‌بینی است که مردم برای پیوستن به کمون برونسون صف نبستند. جامعه، پس از هفت ماه به هم خورد و حتی دوستان نزدیک برونسون نیز از او فاصله گرفتند. او بدون پول و کار مانده بود و سرنوشت چهار دختر و همسر شادابش در هاله‌ای از ابهام قرار داشت. گاهی دوستان و اقوام، صدقه‌ای به آن‌ها می‌دادند. گاهی هم دختران خانواده به کارهای پاره‌وقت روی می‌آوردند تا شکم‌شان را سیر کنند. سرانجام لوئیزا تصمیم گرفت که با نوشتن داستان برای مطبوعات، کمک خرج خانواده‌اش باشد.

چندی نگذشت که یک ناشر متوجه قدرتی غریب در قلم لوئیزا شد. شاید هم با خودش گفته بود که چرا فقط در مورد ماجراجویی‌های پسرانه کتاب نوشته‌ می‌شود؟ چرا نباید داستان‌هایی هم در مورد دغدغه‌های دخترانه نوشت؟ در آن دوران، دخترها بیشتر از پسرها «مطالعه کردن» را دوست داشتند. بنابراین نایلز (همان ناشر معروف) به لوئیزا پیشنهاد داد که یک داستان دخترانه بنویسد.

جالب است که اولین واکنش لوئیزا به این پیشنهاد، به شدت منفی بود. او در ژورنال روزانه‌اش نوشت: «هیچ‌وقت دخترها را دوست نداشتم. شاید هم چون جز خواهرانم دختر دیگری را نشناخته‌ام!» اما خانواده‌اش به طرز غریبانه‌ای در تنگنا بودند و او هیچ راهی جز نوشتن داستانی در مورد دخترانی که می‌شناخت نداشت!

 

 

 

مگ، جو، بث، امی: چرا هنوز هم داستان زنان کوچک مهم است؟

به تازگی کتابی به نام «مگ، جو، بث، امی: چرا هنوز هم داستان زنان کوچک اهمیت دارد؟» به قلم بوید ریوکس، استاد زبان انگلیسی دانشگاه نیواورلئان منتشر شده است. این کتاب، تلاش می‌کند که جزئیات بیشتری از زندگی نویسنده‌ی رمان زنان کوچک را افشا کند. با کمک این کتاب است که می‌توانیم به درستی لوئیزا و شرایط سخت زندگی‌اش را درک کنیم. همان شرایطی که به نوشتن داستانی جهانی منجر شد. رمان زنان کوچک به بیش از پنجاه زبان ترجمه شده است. جالب‌تر این‌که، هنوز هم دومین کتاب محبوب در لیست کتاب‌های مورد علاقه‌ی دختران ژاپنی است.

 

ریوکس در کتابش به بررسی نمایشنامه‌ها و فیلم‌هایی می‌پردازد که با الهام از زنان کوچک ساخته شده‌اند. اولین نمایش زنان کوچک در سال 1912 در نیویورک به روی صحنه رفت. اتفاقاً بسیار هم نمایش محبوب و موفقیت‌آمیزی بود. کمی بعدتر، یعنی در سال‌های 1917 و 1918، زنان کوچک در دو فیلم صامت به نمایش درآمدند. اما متاسفانه هر دو نسخه از بین رفتند و امروز هیچ نشانی از آن‌ها وجود ندارد.

اولین نسخه‌ی ناطق زنان کوچک در سال 1933 به نمایش درآمد. کاترین هیپبورن در این فیلم در نقش جو ظاهر شد. شاید ادعای گزافی نباشد اگر بگوییم که همین نقش به او کمک کرد که به بانوی اول هالیوود و ستاره‌ای درخشان در صنعت سینما تبدیل شود. دومین فیلم زنان کوچک در سال 1949 به روی پرده رفت. در این نسخه، الیزابت تیلور، یکی از محبوب‌ترین ستاره‌های سینمای کلاسیک هالیوود، در نقش امی ظاهر شد. در سال 1987 هم یک انیمه‌ی 48 قسمتی ژاپنی از روی رمان زنان کوچک منتشر شد. (با این یکی، بیشترِ ایرانی‌ها خاطره دارند.)

 

زنان کوچک

 

 

زنان کوچک یک اتوبیوگرافی

لوئیزا آلکات هیچوقت قسم خودش را نشکست و ازدواج نکرد! او گفت: ترجیح می‌دهم که یک دختر آزاد و مستقل باشم و قایق زندگیم را خودم پارو بزنم! با این حال، جلد اول زنان کوچک با داستان نامزدی مگ و جان بروک به پایان می‌رسد. اما سرنوشت جو (محبوب‌ترین خواهر برای بسیاری از خوانندگان)، متفاوت رقم زده شد. جو که عاشق لوری بود، به اشتباه گمان می‌بَرد که راز خواهرش بث، نه بیماری، که عشق به لوری است. پس فداکارانه از خانه دور می‌شود و به نیویورک می‌گریزد. یعنی به جایی که عشق یک معلم زبان آلمانی به نام فردریک بائر در انتظارش است…

لوئیزا در گوشه‌ای از یادداشت‌های شخصی‌اش نوشته است که زنان کوچک، برای او چیزی بیشتر از یک داستان است. او می‌خواسته با نوشتن این رمان به خودش ثابت کند که یک آلکات می‌تواند از خودش حمایت کند و رویاهایش را به تحقق برساند. به سختی می‌توان یک رمان انگلیسی زبان را پیدا کرد که بیشتر از زنان کوچک، اتوبیوگرافیک باشد. تقریباً همه‌ی افراد خانواده‌ی لوئیزا در این کتاب، نماینده‌ای دارند؛ به جز برونسون!

در داستان، پدر خانواده بالاخره از جنگ، زنده و سالم به خانه بازمی‌گردد. اما بیشتر اوقات در هاله‌ای از تاریکی پنهان و سرش به کتاب خواندن گرم است. کسی چه می‌داند؟ شاید لوئیزا می‌خواست که با این کار از پدرش انتقام بگیرد و به نوعی او را از زندگی‌اش پاک کند. در واقع، لوئیزا آلکات هیچ‌وقت دوست نداشت که زیاد از پدرش صحبت کند!

 

زنان کوچک

 

 

آخرین دیدار لوئیزا می و برونسون آلکات

یکی از آرزوهای لوئیزا، تامین یک زندگی آرام و آسوده برای مادرش بود. او با زنان کوچک به آرزویش رسید. پس از آن هم دو کتاب دیگر را منتشر کرد. مردان کوچک و پسران جو! هر دوی این کتاب‌ها به نوعی دنباله‌ی زنان کوچک به شمار می‌آیند. داستان هر دو رمان‌ در مدرسه‌ای می‌گذرد که جو و بائر با همدیگر تاسیس کردند. لوئیزا برای نوشتن این دو کتاب، روزی 14 ساعت پشت میز کارش می‌نشست. درست به همین دلیل هم دچار بیماری‌های زیادی شد. برونسون در مورد دخترش نوشته است: او به یک روح تبدیل شده – فقط یک روح می‌تواند چهارده ساعت در روز کار کند!

با گذشت زمان، لوئیزا توانست پدرش را ببخشد. او بالاخره در سن پنجاه و پنج سالگی، به ملاقات پدرش که در یک نقاهتگاه بستری شده بود، رفت. کنار تختش زانو زد و گفت: پدر، لوئی‌ات آمده. به چی فکر می‌کنی؟ برونسون در پاسخ گفته بود: من دارم بالا و بالاتر می‌روم، با من بیا! سه روز پس از این گفتگو، برونسون نفس‌های آخر را کشید و از دنیا رفت. اما لوئیزا هرگز از این اتفاق مطلع نشد. چرا که خودش هم بر اثر سکته‌ی مغزی به کما رفته بود. در نهایت، لوئیزا می آلکات، نویسنده‌ی رمان فراموش نشدنی زنان کوچک، دو روز بعد از مرگ پدرش، درگذشت.

 

  این مقاله را ۲۵ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *