سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

بازیابی گذشته

بازیابی گذشته

 

برای نابوکوف زندگی خودش فرقی با زندگی لولیتا ندارد، هنر و ابزار او ادبیات است و برای همین شرح حال خودش را هم باید با همان ابزار بنویسد و ابایی ندارد اگر جایی لحنش از لحن مرسوم ارائه اطلاعات صرف دور شود و بلاغت زبانی برایش بیشترین اهمیت را دارد. او در «حرف بزن خاطره» سراغ وقایع مهم زندگی‌اش یا رمز و رازش در نویسندگی نرفته. نویسنده از ما می‌خواهد لحظاتی گاه محو و گاه بسیار روشن از زندگیش را همراه با او دنبال کنیم.

برای نابوکوف زندگی خودش فرقی با زندگی لولیتا ندارد، هنر و ابزار او ادبیات است و برای همین شرح حال خودش را هم باید با همان ابزار بنویسد و ابایی ندارد اگر جایی لحنش از لحن مرسوم ارائه اطلاعات صرف دور شود و بلاغت زبانی برایش بیشترین اهمیت را دارد. او در «حرف بزن خاطره» سراغ وقایع مهم زندگی‌اش یا رمز و رازش در نویسندگی نرفته. نویسنده از ما می‌خواهد لحظاتی گاه محو و گاه بسیار روشن از زندگیش را همراه با او دنبال کنیم.

 

 

بازیابی گذشته

 

 

زندگی‌نامه‌ها، مخصوصا خودزندگی‌نامه‌ها را برای این می‌خوانیم که اطلاعاتی دست اول از زبان خود شخص را بشنویم. می‌خواهیم عطش خودمان را از زندگی خصوصی و عموم، عادت‌ها و رفتارها و آنچه بر شخص گذشته سیراب کنیم. «حرف بزن، خاطره» خودزندگینامه بازنویسی‌شده ولادیمیر نابوکوف به ترجمه خاطره کردکریمی دقیقا چنین کتابی است.

کتابی است که قرار است بخشی از زندگی نابوکوف را برای ما روشن کند. اما از همان مقدمه کتاب متوجه می‌شوی این کتاب همسنگ کارهای ادبی دیگر نویسنده مشهور است و چیزی که بیش از هر چیزی نظرت را جلب می‌کند، توجه و دقت نابوکوف به جزئیات است. اینکه تاریخ دقیق چاپ کتاب‌هایش را به زبان‌های مختلف یادداشت کرده و ارائه می‌کند، انگار این وسواس لحظه‌ای او را رها نکرده و هر جایی که شده با روز و ماه و سال اشاره کرده فلان کتاب چه زمانی منتشر شده.

وسواسی به جمع کردن اطلاعات که بعدا در طول متن وقتی علاقه نابوکوف به جمع‌آوری کلکسیون پروانه برایت روشن می‌شود، می‌توانی خط و ربطی بین میل جنون‌آمیز نویسنده برای جمع‌آوری اطلاعات و جمع‌آوری پرنده پیدا کنی. اصلا انگار نابوکوف بیش از آنکه نویسنده باشد، یک سمسار است که باید همه چیز را طبقه بندی کند و تاریخ بزند و کلکسیون خودش را کامل کند.

 

این لحن و مود دقت توام با وسواس برای جمع‌آوری اطلاعات در بیشتر بخش‌های کتاب دیده می‌شود اما جالب است که وقتی نویسنده شروع می‌کند به تعریف کردن گوشه‌هایی از زندگی خودش، مثلا بخش «پرتره مادرم» یا «پرتره دایی‌ام» دقت وسواس گونه جای خودش را به لحنی شاعرانه یا بهتر بگوییم امپرسیونیستی می‌دهد، و بازیابی خاطره باعث می‌شود نویسنده شرحی بنویسد که شاید اصلا واقعی نبوده یا اگر هم بوده در ذهن نویسنده به شکلی ثبت شده که روی کاغذ آورده و برای همین هم هست که در جاهایی نویسنده در پس و پیش بودن برخی وقایع شک می‌کند.

 

همین باعث می‌شود «حرف بزن، خاطره» شبیه دیگر کارهای مرسوم خودزندگی‌نامه‌ای نباشد. اهمیت این کتاب در این است که به جای دنبال کردن روز و شب نویسنده از آن‌جایی که به خاطر دارد تا روزهایی که به نویسنده معروفی بدل شده، از ما می‌خواهد لحظاتی گاه محو و گاه بسیار روشن از زندگیش را همراه با او دنبال کنیم.

نویسنده در برابر کاغذ سفید نشسته و از حافظه‌ی خود خواسته تا با او سخن بگوید و به یادش بیاورد، انگار نویسنده هم همراه ما دارد زندگی خودش را ورق می‌زند و لحظاتی را برای تعریف انتخاب کرده است که برایش اهمیتی شخصی دارند و یا حس کرده خواننده دوست دارد از آن‌ها مطلع شود. در این بین حذف‌ها بسیار هستند و با خواندن کتاب هرچند نکات بسیاری از زندگی نابوکوف برای خواننده روشن می‌شود اما خیلی چیزها هم هرگز برایش روشن نمی‌شوند.

در اینجا موقعیت نابوکوف مثل موقعیت فدریکو فلینی است وقتی فیلم «آمارکورد» را براساس داستانی خودزندگی‌نامه‌ای می‌ساخته، اما برخلاف فلینی که دروغگو بوده و همه چیز را با خیال و تحریف همراه می‌کرده، حس می‌کنیم نابوکوف دارد راست می‌گوید و می‌خواهد تصویری روشن از زندگی خودش پیش پا بگذارد.

 

 

نابوکوف
نابوکوف

 

 

این تمایل به راست و واقعی نوشتن اما باعث نشده وسواس معروف او در انتخاب کلمات و چگونه روایت کردن موضوع به حاشیه رانده شوند. به این بخش از فصل «پروانه‌ها» نگاه کنید: «بی‌خیالِ پشه‌هایی که ساق دستم را پوشانده بودند، با فریادی از سرِ مسرت خم شدم تا به زندگی پروانه‌ای نقره‌ای پایان دهم که در گره‌های تورم جان می‌کند. لابه‌لای روایح باتلاق، عطر محو بال‌های پروانه را روی انگشتانم حس می‌کردم، عطری که از گونه‌ای به گونه‌ای دیگر فرق می‌کند – وانیلی، لیمویی، مُشکی یا نایی شیرین که وصفش دشوار است.

سیری‌ناپذیر پیش می‌رفتم. سرانجام، به انتهای باتلاق رسیدم. زمین برآمده‌ی پیش رو بهشتی بود از ترمس‌ها، آلاله‌ها و پنستمن‌ها. زیباسوسن‌ها زیر کاج‌های زرد شکوفه داده بودند. سایه‌های ابری تروفرز در دوردست سبز کم‌رنگ تپه‌های بالای خط مفروض جنگ و خاکستری و سفید لانگزپیگ را خال خال کرده بودند.» این شرح را اگر همینطوری جایی بخوانید احساس می‌کنید بخشی از یک نوشته توصیفی از یک ماجرای داستانی است.

این رویکرد نابوکوف در خودزندگینامه‌اش است، برای او زندگی خودش فرقی با زندگی لولیتا ندارد، هنر و ابزار او ادبیات است و برای همین شرح حال خودش را هم باید با همان ابزار بنویسد و ابایی ندارد اگر جایی لحنش از لحن مرسوم ارائه اطلاعات صرف دور شود و بلاغت زبانی برایش بیشترین اهمیت را دارد.

 

نکته جالب‌تر توجه عمیق او به حواس پنجگانه و احضار و استمداد از آن‌ها برای نزدیک کردن خواننده به تجربه‌ای است که از سر گذرانده. اشاره به عطر محو بال پروانه شاید تنها از عهده‌ی نابوکوف بربیاید، این شکل استفاده از رایحه‌ها و طعم‌ها و صداها در کتاب کم نیست و از طرفی توصیفی بکر چون «ابری تروفرز» که کوه‌ها را «خال خال» کرده، لحن ادبی به خودزندگینامه نابوکوف می‌دهد که آن را همسنگ آثار نوشتاری داستانی او می‌کند.

نابوکوف در اینجا نویسنده‌ای در اوج است که از قالب مرسوم خودزندگی‌نامه بیرون زده، تا زندگیش را دوباره بازسازی کند؛ برای همین است که نام کتابش «حرف بزن، خاطره» است و برای همین است که در زیرعنوان کتاب «بازنویسی‌شده» را آورده است.

این متن درواقع تکه‌هایی پراکنده اما منسجم است از زندگی نابوکوف، نویسنده‌ای که دیوانه پروانه و شطرنج بوده و با «لولیتا» دنیای را دگرگون کرده، در نقاط مختلف دنیا چند صباحی روز را شب کرده و چه در وطن بوده و چه خارج از آن، ادبیات و وسواس کلمات رهایش نکرده، تشنه‌ی روایت بوده و حتی زندگی خودش را هم همچون نویسنده‌ای روایت کرده که از بیرون به خودش نگاه کرده است.

 

اگر دنبال کتابی هستید که عطش شما درباره چگونه نوشته شدن کارهای مهم نابوکوف را سیراب کند، سراغ «حرف بزن، خاطره» نروید، نویسنده باهوش‌تر از آن بوده که راز و رمز کار خود را فاش کند یا شاید اصلا برایش مهم نبوده، و عنوان خودزندگی‌نامه برایش بهانه‌ای مهیا کرده تا از زندگی خود و نزدیکانش بگوید.

برای همین چند فصل عنوان «پرتره…» دارند، برخی فصل‌ها هم که چنین عنوانی ندارند مثل «تربیت من» باز هم پرتره هستند (در این مورد خاص پرتره پدر نابوکوف) و باقی فصل‌ها شرح جوانی و نوجوانی نابوکوف، اولین عشق و اولین دلدادگی و حتا چگونگی شکل گرفتن علاقه به پروانه‌داری است، اینجا با روایت‌هایی دست اول روبرو هستیم از زندگی شخصی نابوکوف تا زندگی کاری او.

کار خاطره کردکریمی در ترجمه این کتاب ستودنی است، متن روان است و به شدت خواندنی و برای کسانی که می‌دانند نابوکوف چه میل وافری داشته است به دشوارنویسی و چه وسواسی داشته در انتخاب کلمات (چه موقعی که خودش کتابش را ترجمه کرده یا دیگران)، بیشتر متوجه زحمتی که مترجم کشیده می‌شوی. با این حال برخی جاها متن پیچیدگی‌هایی نامفهوم دارد.

 

تطبیق ترجمه و متن اصلی بیشتر نشان می‌دهد این پیچیدگی گریزناپذیر بوده – این پیچیدگی گاهی در توصیفات است و ناشی از جملات طولانی که نابوکوف به کار برده – چرا که مترجم حفظ نثر و سبک نویسنده را بر روان‌خوانی ترجیح داده و به جای شکستن جملات و افزودن توضیحات بیشتر، همان لحن و مود نابوکوف را حفظ کرده است و چه کار خوبی کرده.

اگر نابوکوف بود حتما در جلد دیگر خاطراتش می‌نوشت که ترجمه فارسی کتاب در کجا و چه تاریخی ترجمه شده و مترجم چطور سعی کرده نثر او را حفظ کند و اگر چنین نبود، حتما اشاره می‌کرد اصلا این ترجمه را نپسندیده چون نوشته او نیست و به همان سبکی که اینجا و آنجا، با دلیل و بی‌دلیل به فروید «گیر» داده به ترجمه هم خرده می‌گرفت.

 

 
ادبیات روسیه

  این مقاله را ۱۳ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *