نگاهی جامعهشناختی به استقبال از «ملت عشق»
«ملت عشق» نام رمانی نوشته الیف شافاک نویسنده فرانسوی- ترک تبار است که در سال ۲۰۱۰ به صورت همزمان به انگلیسی و ترکی منتشر شد. این کتاب تاکنون بیش از ۵۰۰ بار در ترکیه تجدید چاپ شده و توانسته رکورد پرفروشترین رمان ترکیه را به دست آورد. ترجمه فارسی آن هم در مدتی کوتاه، یکی از پرفروشترین کتابهای بازار کتاب ایران شد. داستان کتاب درباره احوالات و ارتباطات شمس و مولانا است. نویسنده، علاوه بر روایت زندگی این دو، به موازات، داستان زندگی زنی مرفه ساکن بوستون امریکا را هم روایت میکند که افسرده و خیانتدیده است و در جریان ویراستاری کتابی درباره شمس و مولانا، زندگی خانوادگی را رها کرده و با نویسنده همان کتاب، رابطه عاشقانهای را آغاز میکند. نویسنده سعی میکند منطق زندگی قرن بیست و یکمی اللا و عزیز را به منطق زندگی قرن هفتمی شمس و مولانا نزدیک سازد. اما دلیل این همه استقبال از کتاب در ایران چه بود؟
«ملت عشق» نام رمانی نوشته الیف شافاک نویسنده فرانسوی- ترک تبار است که در سال ۲۰۱۰ به صورت همزمان به انگلیسی و ترکی منتشر شد. این کتاب تاکنون بیش از ۵۰۰ بار در ترکیه تجدید چاپ شده و توانسته رکورد پرفروشترین رمان ترکیه را به دست آورد. ترجمه فارسی آن هم در مدتی کوتاه، یکی از پرفروشترین کتابهای بازار کتاب ایران شد. داستان کتاب درباره احوالات و ارتباطات شمس و مولانا است. نویسنده، علاوه بر روایت زندگی این دو، به موازات، داستان زندگی زنی مرفه ساکن بوستون امریکا را هم روایت میکند که افسرده و خیانتدیده است و در جریان ویراستاری کتابی درباره شمس و مولانا، زندگی خانوادگی را رها کرده و با نویسنده همان کتاب، رابطه عاشقانهای را آغاز میکند. نویسنده سعی میکند منطق زندگی قرن بیست و یکمی اللا و عزیز را به منطق زندگی قرن هفتمی شمس و مولانا نزدیک سازد. اما دلیل این همه استقبال از کتاب در ایران چه بود؟
نگاهی جامعهشناختی به استقبال از «ملت عشق»
رمان ملت عشق برای اولین بار در ایران در سال ۱۳۹۴ منتشر شد؛ اما بیتردید سال ۱۳۹۷ سال متفاوتی برای کتاب است و میتوان توجه به این کتاب را یکی از بزرگترین اتفاقات سال ۱۳۹۷ در حوزه کتاب و کتابخوانی دانست. در این سال، وبسایتها، روزنامهها و نشریات مختلفی درباره رمان ملت عشق معرفی و نقد نوشته و یا از روی دست یکدیگر رونویسی کردند. جلسات نقد و بررسی زیادی هم برای این رمان در سراسر کشور و نیز در خارج از کشور برگزار شد. نمونه این جلسات اینها بودند:
جلسه نقد و بررسی کتاب ملت عشق توسط دکتر عبدالکریم سروش و سروش دباغ در بنیاد سهروردی در تورنتوی کانادا، نشست نقدکتاب ملت عشق در فرهنگسرای سرو و فرهنگسرای ملل، دانشگاه الزهرا و خانه کتاب ایران در تهران، دردفتر تبلیغات اسلامی اصفهان، در کافه دلشدگان مشهد، در حوزه هنری زنجان، در دانشگاه سنندج و در انجمن جامعهشناسی کردستان، در کارگاه نقد داستان ساری، در کتابخانه آیتالله خامنهای و مؤسسه حکمت و معنویت شرق قم، در باغ کتاب تبریز، در خانه دانش و فرهنگ زریاب در اداره تبلیغات اسلامی شهرستان خوی، در مجتمع فرهنگی هنری شهرستان ابرکوه، در مکتبخانه روستای بلغان (یکی از روستاهای توابع بخش جویم شهرستان لارستان در جنوب استان فارس) «با حضور اهالی روستای هرم و فرهیختگان روستای اوز و رستم فتوت و عماد شهر» و با شرکت کارشناسان دانشگاه بندرعباس و …
چنین حجم بیسابقهای از توجه ایرانیان داخل و خارج و شهر و روستا به این کتاب را میشود گذاشت کنار مخاطبانی از جمله منشیهای مطب پزشکان، پرستاران و معلمان و… که یا این کتاب را خواندهاند یا در حال خواندنِ آن هستند. با کمی دقت، میشود استقبال عمومی بهخصوص زنان را از این کتاب، در ارتباطات روزمره فهمید. من اصولاً در بازار کتاب ایران به اعداد و دادههای کمّی، به دیده شک و تردید نگاه میکنم. نگاه محتاط من ۵۰ نوبت چاپ، چندین ترجمه از کتاب، فایل صوتی و فایل پیدیاف که در فضای مجازی دست به دست میشود را باز هم باور نکرد و شروع کردم به پرسیدن از اطرافیان. در هر موقعیتی که گروهی از زنان را میدیدم، اولین سؤالم این بود که کتاب ملت عشق را میشناسند و خواندهاند یا نه. با کمال تعجب دیدم که با یک حساب سرانگشتی حدود ۷۰ درصد از زنانی که برای ورزش صبحگاهی به پارک لاله تهران آمده بودند یا در فلان مهمانی و دورهمی حضور داشتند، کتاب را خواندهاند و نظرات مبسوط و جالبی هم درباره آن دارند! تعجب من وقتی بیشتر شد که دیدم بعضی از این زنان به اذعان خودشان، آدمهای اهل مطالعهای محسوب نمیشدند!
آمار و شواهد نشان میدهد استقبال از کتاب ملت عشق اثر الیف شافاک، اتفاق مهم حوزه فرهنگ و کتاب و کتابخوانی در چندسال اخیر بوده و به همین دلیل هم شایسته نگاهی جامعهشناختی به آن به عنوان یک پدیده فرهنگی است. خوشفروشها (Bestsellers) میزانالحراره خوبی برای شناخت گرایشات فکری-عاطفی جامعهاند. چنین حجمی از استقبال از یک کتاب در وضعیت فرهنگی-اجتماعی ما چه معنی میدهد؟ آن هم درشرایطی که عبارت «بر همگان واضح و مبرهن است که قاطبه جامعه ایرانی عادت پسندیده کتابخوانی ندارد و به طریق اولی کتاب هم نمیخرد»، پای ثابت همه تحلیلهاست!
در ادامه سعی خواهم کرد ابتدا فضای فکری و گفتمانی درباره این کتاب را معرفی کنم و سپس با تحلیل عوامل بیرونی مؤثر بر استقبال از این کتاب و نیز شرح ویژگیهای درونی کتاب، فضای اجتماعی این استقبال را توضیح داده و حدسهایی را مطرح کنم در پاسخ به این پرسش که چرا جامعه ایرانی به کتاب ملت عشق الیف شافاک اقبال نشان داده است.
برخوردهای عمومی با کتاب
جلسات زیادی به اسم جلسات نقد و بررسی کتاب برگزار شده است که نمونههایی از آنها را ذکر کردم. با اندکی پیگیری در محتوای این جلسات میشود فهمید این جلسات نقد و بررسی که درباره کتاب ملت عشق برپا شده، بیشتر به قصد معرفی و توصیه کتاب بوده تا نقد آن. محتوای بحثها نشان میدهد که کتاب بهانهای شده برای طرح بحثهای وسیعتر در زمینه عشق یا مولانا. ابتدا بهصورتی شتابزده شرحی کلی از کتاب مطرح شده و بلافاصله به موضوع دیگری پرداخته شده است. به عنوان مثال عبدالکریم سروش در ابتدای سخنش درباره عشق و مولانا، در سخنی کوتاه، کتاب را ستوده و خواندنش را توصیه میکند. دلیل این توصیهها شناخت عمومی است که کتاب از زندگی شمس تبریزی و مولانا ارائه میدهد و نقشی که کتاب در ترویج نگاه عرفانی به زندگی دارد. هیچ خبری از نقد محتوای درونی کتاب نیست. با وجود آنکه در اغلب این جلسات اعلام شده که قرار است کتاب ملت عشق «نقد و بررسی» شود، ما با حجم وسیعی از توصیه برای خواندن کتاب مواجهیم؛ بدون نقد و بررسی آن!
در میان حجم وسیع معرفیها، برخی، کتاب را به شدت ستایش کردهاند، با اغراق به عنوان بهترین کتاب معرفی کرده و حتی آن را در ردیف کتابهایی همچون درمان شوپنهاور از اروین یالوم و برادران کارامازوف داستایفسکی دانستهاند! دستهای هم کتاب را به عنوان مرجعی معتبر برای شناخت زندگی و رابطه شمس و مولانا معرفی کردهاند. البته موضعگیریهای منفی هم قابل توجه است. بعضی کتاب را به دلیل اشتباهات تاریخیِ فاحش، بیارزش تلقی کردهاند؛ مثل اینکه نویسنده فرق سلطان ولد و بهاءالدین ولد را تشخیص نداده و در کتاب به اشتباه این نام را بهکار برده است. کسانی هم کتاب را نشانه جدی و مظهر شبیخون فرهنگی دانستهاند و با ذکر اینکه، نویسنده به سفارش بنیاد مولانا در ترکیه این کتاب را نوشته است، نوشتن این کتاب را در راستای سیاستهای ناسیونالیستی دولت ترکیه و برای مصادره شخصیتهای فرهنگی ایرانی تلقی کردهاند. مژگان دولتآبادی مترجم میگوید: «اگر به آمار ترجمه آثار الیف شافاک در سایت کتابخانه ملی مراجعه کنیم، واقعاً شگفتزده میشویم. شاید خیلیها ندانند کتاب «عشق» الیف شافاک که در ایران تحت عناوین «ملت عشق»، «دولت عشق» و عناوین دیگر ترجمه شده، یک کتاب سفارشی است. یعنی شافاک در سال مولانا به درخواست بنیاد مولانا کتاب عشق را نوشته است… به نظر من پرفروش شدن این کتاب فروش واقعی آن نیست. من دوستان زیادی در ترکیه دارم، که در حوزههای مختلف فعالیت میکنند و جالب است که شافاک در بین هیچکدام از آنها محبوب نیست. حتی تعجب میکنند که چگونه الیف شافاک در ایران اینقدر محبوب و پرفروش است.»
برخی از جامعه شناسان نیز کوشش ناموفقی کرده اند که کتاب را با تکیه بر ادبیات فلسفه و علوم اجتماعی معاصر تفسیرکرده و آن را با نظریاتی مانند مازاد-فقدان و ازهمگسیختگی در دنیای مدرن توضیح دهند که البته این چنین بحثهایی مانند موارد قبل، کتاب را بهانه طرح بحثها و تحلیلهای مبهم و ناروشن کرده است و لذا نتوانسته چارچوب نقد اندیشیده شده و مشخصی برای این اثر ادبی ارائه کند. این قبیل کوششها بیشتر شبیه کلاس درس نظریات فلسفه و جامعهشناسی از آب درآمده و آبی به آسیاب نقد منطقی اثر ادبی نریخته است. برای نمونه این تحلیلها میتوان به تحلیل دکتر فؤاد حبیبی در جلسه نقد کتاب در انجمن جامعهشناسی دانشگاه سنندج اشاره کرد.
داستان ترجمه
در هندوستان همه جور غذایی از هر فرهنگی میشود پیدا کرد و خورد اما همه دستورات غذایی ملل مختلف جهان، با ادویه هندی اندود شده و لاجرم هندی شده است؛ این است که تاکوی مکزیکی و چلوکباب ایرانی، هر دو طعم غذاهای هندی میدهند. حکایت ترجمه کتاب الیف شافاک در ایران همان حکایت غذاهای ملل در رستورانهای هندی است.
کتاب به همت مترجمان متعدد بهصورتی جدی ایرانیزه شده است، به نحوی که برخی را واداشته تا بگویند در ترجمه این کتاب فاجعه رخ داده است. حتی نام کتاب نیز از تیغ سلیقه بازارپسند مترجمان، بی نصیب نمانده است. نام انگلیسی کتاب The Forty Rules of Love: A Novel of Rumi است که به «ملت عشق» ترجمه شده است. اسم کتابی که شخصیت داستان ویرایش میکند، «شکنجه شیرین» (sweet Blasphemy) است که در ترجمه فارسی باز هم به ملت عشق تبدیل شده است. ارسلان فصیحی، یکی از مترجمین کتاب ملت عشق میگوید: «الیف شافاک کتابی به نام «ملت عشق» ندارد؛ «ملت عشق» نامی است که من برای ترجمه فارسی کتاب شافاک انتخاب کردم…. پس اسم ترجمههای دیگر هم دزدی است…این موضوع به اصطلاح پختهخواری است، زمانی که کتابی ترجمه مقبولی دارد و به اصطلاح در بازار گرفته، مردم آن را پسندیدهاند و به فروش میرود، عدهای این کار را میکنند و با اسم مترجم دیگری کتاب را میفروشند که ممکن است مترجم واقعی نباشد، اما از این اسمها استفاده میکنند که مثلا کتاب ترجمه جدیدی دارد. برخی از کتابها تا ۶۰ ترجمه هم دارند!»
ظاهراً حتی بهترین ترجمه موجود در بازار از کتاب هم پر از غلط است. علاوه بر غلط، پر از افتادگی و اضافه است. پرفروشترین و معروفترین ترجمه کتاب به زبان فارسی، در مجموع حدود ۲۰ صفحه کتاب را بدون دلیل حذف کرده است. ظاهراً مسائل حذف شده، مشکل ارشاد هم نداشته اما حدس بر این است که شاید مترجم، متوجه منظور نویسنده نشده، فلذا آن را حذف کرده است. اکبری بیرق در نقدی گفته کتاب عشق الیف شافاک، پر از اشارات قرآنی بوده است، ولی مترجمان درنیافته بودند که به کدام آیه قرآن اشاره دارد. اکثر قریب به اتفاق مترجمان اصلاً حدیث، مسائل عرفانی و اشعار مولانا را درنیافته و در ترجمه نیاوردهاند. اشعاری هم که نقل کردهاند، آن چیزی نیست که خود شافاک اراده کرده بوده است. البته خود الیف شافاک هم آدم کم سوادی است؛ خیلی در مورد مثنوی و مولانا نمیداند و برداشتهای نادرستی کرده است.» به نظر اکبری بیرق، اگر به جای این همه همت که صرف ۱۲ ترجمه از این اثر شده، یک نفر، اثر را درست و حسابی ترجمه میکرد، سودمندتر بود. نکته جالب در مورد این اظهارات درباره ترجمه کتاب این است که ظاهراً مترجمین کتاب، با نوعی شمّ شناخت جامعه مخاطب، کتاب را از محتوای مذهبی خود خالی کرده و محتوای عرفانی آن را برجسته کردهاند!
استقبال از شفق
کتاب ملت عشق اثر الیف شافاک (که ظاهراً همان کلمه شفق در زبان فارسی است) از یک سو دچار داوریها و مشکلات فرهنگی جامعه ایرانی است و از سوی دیگر با گرایشات و فضای اجتماعی این جامعه به نحو مناسبی انطباق یافته است. علی الظاهر سر و دُم کتاب زده شده تا رخت مناسبی برای جامعه امروز ایرانی باشد. گاه انتظارات از کتاب، بیش از حد یک رمان بوده است و آن را از نظر انطباق یا عدم انطباق با واقعیت تاریخی سنجیدهاند و مثل یک سند تاریخی با آن برخورد کرده و به آن اعتبار تاریخی-اسنادی بخشیدهاند و گاه اجازه هر نوع دستکاری در متن را بر خود روا داشته و آن چیزی را از متن بیرون کشیدهاند که خود تشخیص دادهاند. متأسفانه باید گفت چنین آشفتگی گفتمانی و تحلیلی که تن به بیمبالاتی و بیاصول بودن در عرصه فرهنگی میزند، هم از سوی دستاندرکاران تولید کتاب در ایران ایجاد شده و هم از سوی مفسران و توصیهکنندگانی مانند عبدالکریم سروش و سروش دباغ که به نوعی رهبران فکری بخشی از جامعه محسوب میشوند!
پس از آماده سازی و انتشار نیز، توجه به کتاب در بستر نقدی منطقی رشد نکرده است، بلکه بیشتر با تکیه بر ارادت به اشخاص و گفتمانهای عرفانی معرفی شده و جا باز کرده است. در چنین فضایی است که موفقیت یک کتاب هم امری استثنا و هم نشانه بستر فرهنگی برای ظهور چنین پدیدههای استثنایی است. توصیههای گروهها و اشخاص مرجع، در جهت عیارسنجی و تقویت قوه تشخیص جامعه و ارتقای عقلانیت جامعه نبوده است. کتاب ملت عشق الیف شافاک از این شانس مقطعی در جامعه ایرانی برخوردار بوده که برخی از مطرحترین افراد در حوزه عرفان و مولاناشناسی، کتاب را بهصورتی اغراقآمیز و بدون تدقیق در محتوای آن توصیه کنند. با اینهمه، این سؤال همچنان مطرح است که چرا چنین شیر بی یال و دم و اشکمی، توصیه شده، خوانده شده و مورد استقبال قرار گرفته است.
برای بررسی نسبت کتاب ملت عشق با جامعه ایرانی، منطبق بر چارچوب نقد جامعهشناختی اثر ادبی، میتوان به دو دسته دلایل اشاره کرد که بر رونق و استقبال از کتاب مؤثر بودهاند؛ برخی از این دلایل مربوط به عوامل تأثیرگذارِ خارج از اثر ادبی است که اشاراتی به آنها داشتم. همانطور که گفته شد تأیید نهادها و گروههای مرجع درباره یک کتاب نقش مهمی در توجه به آن ایفا میکنند. در شرایطی که در ایران، تبلیغات؛ یعنی روشهای مدرن معرفی کتاب چندان قوی نیست، خریدن و خواندن کتاب تحت تأثیر روابط اجتماعی بیواسطهتری اتفاق میافتد؛ توصیه دوستان و همکاران یا توصیه کسانی که رهبران فکری جامعه محسوب میشوند سهم مهمی در اقبال به یک کتاب ایفا میکند. شخصیتهای معروف و عمدتاً سیاسی، کتابی را برای فهم «شرایط حساس کنونی» معرفی میکنند و خودبهخود چنین توصیههایی در اقبال به کتابهایی خاص مؤثر میافتد و حتی بعضی را که به گفته خودشان سالهاست کتاب نمیخوانند به خواندن ترغیب میکند.
دسته دیگر مربوط به ساختار درونی اثر و رابطهای است که مخاطبان با محتوای درونی اثر ادبی برقرارکردهاند. در ادامه نگاهی می اندازم به ساختار درونی کتاب ملت عشق و سعی میکنم حدس بزنم مخاطبان چه رابطهای با کتاب برقرار کردهاند.
مفاهیم سنت، دغدغههای مدرن
کتاب ملت عشق بر مبنای دو روایت موازی شکل گرفته است؛ روایتی از جهان سنت، که افراد در آن رنج میکشند و درپی عشق آسمانی و ابدی، تن به آوارگی و مرگ میدهند و روایتی از آدمهای جهان مدرن که برخوردار از مواهب مادیاند اما احساس رضایت نمیکنند و از این رو برای درمان افسردگی و ملال، به تاریخ و سنت چنگ میزنند تا راه آزادی فردی خود را بیابند. روایت سنت، روایت از خودگذشتگی و جستجوی حقایق آسمانی است و روایت جهان مدرن، پیدا کردن معانی تازه برای زندگی از طریق تجارب تازه است. «آسمان» در جهان مدرن رنگ باخته است و آدمیان برای یافتن معنا به «زمین» رجوع میکنند. زمین وسیع است. با تغییر مکان و جغرافیای زمینی میتوان عشق و معانی تازهای پیدا کرد که آبشخورشان همان مفاهیم سنت گذشته است. کتاب ملت عشق، با روایت موازی از دو زندگی در قرن هفتم و قرن بیست و یکم، سعی کرده است اینهمانی ایجاد کند. یعنی نشان دهد که عشق اللا و عزیز، جوهراً همان عشق شمس و مولاناست و از این طریق بین مفاهیم سنت و دغدغههای مدرن پیوند ایجاد کند.
نویسنده با مرور گزارههای اخلاقی-عملی که نوعی مبانی هستیشناسی زندگی سنتی است، سعی میکند بگوید که عشق امروزی بین یک زن و مرد، جوهره همان عشق عرفانی و اسطورههای آن یعنی شمس و مولانا را دارد و بنابراین موجه است. کتاب ملت عشق، توجیه زیست امروزین و مدرن را در سنت می جوید. این موجه سازی دقیقاً نقطه جستجوی اذهان امروز جامعه ایرانی است که بنا ندارد نه از زیست مدرن و نه از سنت دست بشوید. بلکه همواره در کشاکش بین این دو، نه در پی راهحلها و ترکیبات نو، بلکه در پی موجه کردن زیست مدرن خود از طریق گزارهها و داوریهای اخلاقی سنتی است.
چگونه میشود از سرچشمه سنت، گوهر برگرفت و به مواهب ثروت و آزادی فردی نیز رسید؟ این سؤال جامعهای است که نه بهسادگی میتواند دست از سنت بشوید و نه میتواند خطر کرده و یکسره خود را میان آتش جهان مدرن بیفکند. روایت موازی کتاب ملت عشق، پاسخی ساده، آماده و آسان فهم برای چنین دغدغه بزرگی است. کتاب با ساختار روایت موازی خود، آشتی بین سنت و مدرنیته را به مدد «کلام عشق» و با بیرون کشیدن قاعدههایی از جهان سنت، از نظر ذهنی امکانپذیر و موجه میکند. هنر کتاب، ایجاد ارتباط بین دوگانه امروز/گذشته و عشق آسمانی/عشق زمینی و موجه کردن عشق زمینی با آموزههای آسمانی است.
زبان کتاب، سلیس و همهفهم است.کتابهایی که حاوی آموختنیهای جهان سنتاند، اغلب نیاز به تفسیر دارند. باید برایشان کلاس رفت و رمزگشایی از آنها را آموخت. کتاب ملت عشق نیاز به چنین رمزگشاییهایی ندارد. تمام سّر عشق و عرفان با همه پیچیدگیهایش در ۴۰ قاعده در کتاب خلاصه شده است. قاعدهها موجز و کوتاهند و میشود در قالب پیامهای تلگرامی در شبکههای اجتماعی دست به دست شده و سرلوحه تصمیمات و امور روزمره شوند.
موضوع قاعدهمند کردن جهان عرفانی در کتاب موضوعی مهم است. اغلب گفته شده که سالها باید وقت صرف کرد و مرارت کشید تا بتوان به منازلی از عرفان رسید. مراد میخواهد و باید مریدی و سرسپردگی کرد. باید از مواهب زندگی دست شست و تنها کسان خاصی قادرند که به چنین مقامات عرفانی دست پیدا کنند. کتاب ملت عشق با قاعدههای ساده و موجز خود، مقامات عرفانی و مفاهیم پیچیدهای مانند خدا، عشق و زندگی معنوی را در جهان مادیشدهی امروز، برای خوانندگانِ خود ساده، شدنی و ممکن میکند و مفاهیم بلند و پیچیده عرفانی را در دسترس فهم همگان میگذارد.
ضرباهنگ سریع و سبک تقطیعی کتاب نیز در اقبال به آن تأثیر جدی داشته است. کتاب فصول متعدد دارد و هر فصل با تعداد صفحات محدود، خواننده را بین دنیای مدرن فردگرایانه و دنیای عرفان گذشته جابه جا میکند. چنین جابجاییهایی که کل دو روایت را به نحوی مناسبی تقطیع کرده و روایتها را مانند داروی آرامبخشی، ذره ذره ارائه میدهد، حامل ضرباهنگی است که هم با سرعت و شتاب زندگی روزمره منطبق است و هم با آرامش لازم و ممکن برای درک مفاهیم عرفانی. کتاب، غذای سنگینی را به لقمههای کوچک سهل الهضم تقسیم کرده است. هر فصل کتاب را میشود در فاصله کوتاه رفت و آمد مراجعان در محل کار خواند و میشود در فاصله فراغتهای کوتاه روزمره، مفاهیم بستهبندیشده و قاعدهگذاریشده آن را با دوستان مطرح کرد و رنجهای روزمره را با منطق آن 40 قاعده معنادار و قابل تحمل کرد.
چهل قاعده عشق که در کتاب خلاصه شده است، عشق را به عنوان داروی مسکن همه دردها معرفی میکند. بنابراین دردهای پیچیده در روابط اجتماعی که منبع یأس و افسردگیاند، با یک قانون کلی قابل حلّ اند. این قانون میتواند بین دو سده تاریخی سیاه یعنی قرن هفتم (که قرن تاخت و تاز مغول بوده) و سده بیست و یکم ( که به ظاهر قرن نابرابریها و کشتارهای سیستماتیک و قلدری است) که هردو تاریکاند، همانندسازی کرده و برای هر دو یک نسخه بپیچد؛ نسخه عشق! راه درمان این جهان آشفته غیرمنطقی، بیرون از خود اوست؛ در عشق، در سرسپردگی و تسلیم، در رها کردن هر چه منطق نهادی است!
ناگفته نماند که «عشق» در زندگی پرسوناژهای کتاب در دو زمان بسیار متفاوت که به اندازه هفت قرن با هم فاصله دارند، یک جعبه سیاه بزرگ و اسطورهای است. برای هیچیک از 4 شخصیت کتاب، که دوتایشان اسطورههای فرهنگی نظم سنتی اند و دوتایشان آدمهای معمولی و دلمرده جهان مدرن، این سوال مطرح نیست که عشق چیست؟ جذبه است؟ کشش جسمانی است؟ سلطه است؟ ترس است؟ اوج روحانی است؟ دلسوزی و ایثار است؟ همدردی است؟ تفاهم است؟ فرار است؟ یا…. دنیای مدرن، دنیای واشکافی و فهم مفاهیم و کنشهای بشری و نو کردن آنهاست. اما این کتاب برای این فهم و واشکافی نوشته نشده است. اللا زن مرفه ساکن بوستون امریکا که همیشه بهترین میزهای غذا را با وسواس و تیزبینی هنرمندانه برای شوهر و فرزندانش تدارک میبیند، در کاری که در دست دارد، مفهومی از سنت را کشف میکند که کندن و گذشتن از زندگی دروغآمیز و ملالتبارش را موجه میکند. مثل غریقی که بدون سؤال از ماهیت تختهپارهای که سرراهش قرار گرفته، بر آن چنگ میزند. کتاب، به ما میگوید جعبههای سیاه سنت را بدون باز کردن، بیندازیم توی کولهپشتیمان و راه بیفتیم به دنبال بخت خویش در جای دیگری از جهان!
کتاب خواندن برخلاف تصور ما، همیشه عادت و کنشی روشنفکرانه نیست. گاهی میتواند دارویی برای دردهای روانی و اجتماعی باشد. بخش روایت امروزین کتاب که زندگی افسرده زنی خیانتدیده است،به زنان این جسارت را میدهد که خیانت را با خیانت پاسخ دهند و احساس شرم عشقهای زمینیِ بیرون از چارچوب خانواده را با انتقام از نابرابریهای نهفته در روابط زناشویی، موجّه کنند. کتاب ملت عشق با همانندسازی عشق زمینی اللا و عزیز و عشق عرفانی مولانا و شمس تبریزی، زنان جوان و میانسال جامعه ایرانی را از احساس شرم و احساس گناهِ پارهکردن بندهای خانوادگی میرهاند و به آنها توجیهی استعلایی برای یافتن راههای میانبر در زندگی پرنفاق و نابرابر خود میدهد.
خوانندگان کتاب ملت عشق که اغلب زنان هستند، مثل هر خواننده دیگری درگیر شخصیتهای کتاب میشوند. دنیای کتاب، دنیای راه حلهایی است که به تخیل ما راه پیدا میکنند. ما سؤالاتِ خود را، از کتابها میپرسیم. گشتی بزنید در لابهلای اظهارنظرها درباره کتاب ملت عشق در شبکههای اجتماعی. خوانندگان کتاب درگیر شخصیتها و اتفاقات داستان شده و سؤالاتی را میپرسند که در زندگی روزمره، با آن درگیرند. آنها کنشها و انتخابهای شخصیتهای داستان را به کنشها و انتخابهای خود مرتبط میکنند و میپرسند: چرا شمس تبریز با کیمیا چنین به ستم رفتار کرد و پاسخ عشق صادقانه او را نداد؟ چرا زنی با زندگی مرفه مثل دخترفراریها رفتار میکند و تمام آرامش و آسایش زندگی را پشت سر میگذارد؟ چرا باید اللا زندگی سرشار از دروغ را تحمل میکرد و باز هم با ظاهرسازی به زندگی با شوهرش ادامه میداد؟ چرا اللا نباید این حق را برای خود قائل باشد که در کنار معشوق خود سفر کند و به کشف دنیاهای تازه بپردازد؟ و…
ما اثر ادبی را با زبان اجتماعی خودمان، دوباره میسازیم، میخوانیم و فهم میکنیم. از خلال این آثار ادبی، سنت ما و هرچه مفاهیم عرفانی بلند که ساخت و به میراث گذاشت، دارد دست از افادههای روحانی خود میکشد و رنگ دردهای زمینی ما را به خود میگیرد.