سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

زیستن‌ با مجوز رمان

زیستن‌ با مجوز رمان


تاکنون 3 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

کتاب «نزدیک‌ترین چیز به زندگی» مجموعه‌ی چهار جُستار ست که نویسنده در آن و از خلال آثار داستانی به «چرا»های زندگی، «توجه‌جدی» در نگریستن به جای دیدن، «استفاده از همه چیز» برای نقد ادبی و «بی‌خانمانی دنیوی» در عوض بی‌خانمانی استعلایی -اصطلاحی برگرفته از لوکاچ- می‌پردازد. کتاب «نزدیک‌ترین چیز به زندگی» در مجموع معتقد است که نزدیک‌ترین چیز به زندگی در میان تمامی هنرها، ادبیات داستانی‌ست که می‌تواند توصیف منحصربه‌فردی را از شکل‌های متعدد زندگی ارائه دهد.  

نزدیک‌ترین چیز به‌ زندگی

نویسنده: جیمز وود

مترجم: سعید مقدم

ناشر: مرکز

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۷

تعداد صفحات: ۱۱۶

شابک: ۹۷۸۹۶۴۲۱۳۳۱۱۶

کتاب «نزدیک‌ترین چیز به زندگی» مجموعه‌ی چهار جُستار ست که نویسنده در آن و از خلال آثار داستانی به «چرا»های زندگی، «توجه‌جدی» در نگریستن به جای دیدن، «استفاده از همه چیز» برای نقد ادبی و «بی‌خانمانی دنیوی» در عوض بی‌خانمانی استعلایی -اصطلاحی برگرفته از لوکاچ- می‌پردازد. کتاب «نزدیک‌ترین چیز به زندگی» در مجموع معتقد است که نزدیک‌ترین چیز به زندگی در میان تمامی هنرها، ادبیات داستانی‌ست که می‌تواند توصیف منحصربه‌فردی را از شکل‌های متعدد زندگی ارائه دهد.  

نزدیک‌ترین چیز به‌ زندگی

نویسنده: جیمز وود

مترجم: سعید مقدم

ناشر: مرکز

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۷

تعداد صفحات: ۱۱۶

شابک: ۹۷۸۹۶۴۲۱۳۳۱۱۶

 


تاکنون 3 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

زیستن‌ با مجوز رمان

 

از همین ابتدا بدون آن که بخواهم مته به خشخاش بگذارم می‌خواهم کتاب نزدیک‌ترین چیز به زندگی جیمز وود را کتابی درباره‌ی پیوندهای «ادبیات» -به‌خصوص داستان- به «زندگی» معرفی کنم؛ کتابی که با تجربه‌ی زیسته‌ی نویسنده درهم می‌آمیزد تا نشان دهد چگونه داستان می‌تواند مسیر زندگی را بدون دلهره به پرسش بکشد، رقیق کند، فشرده سازد و درآخر با جایگزین کردن «نگریستن» به‌جای «دیدن» آن را همچون یک کل بنگرد و همواره‌اش سازد.

جیمز وود استاد مهمان دانشگاه هاروارد، منتقد ادبی و جستارنویس نشریه‌ی نیویورکر، از شناخته‌شده‌ترین چهره‌هایی محسوب می‌شود که با زبانی شیوا و بدور از سازوکارهای محدودکننده‌ی دانشگاهی نقد ادبی و تحلیل ادبیات را به قالب زندگی ملموس آدمی می‌ریزد. کتاب «نزدیک‌ترین چیز به زندگی» مجموعه‌ی چهار جُستار ست که نویسنده در آن و از خلال آثار داستانی به «چرا»های زندگی، «توجه‌جدی» در نگریستن به جای دیدن، «استفاده از همه چیز» برای نقد ادبی و «بی‌خانمانی دنیوی» در عوض بی‌خانمانی استعلایی -اصطلاحی برگرفته از لوکاچ- می‌پردازد.

 

روش‌کار وود -همچون جستارنویسی کارکشته- از تجربه‌ی زیسته‌ی خود سربرمی‌آورد. وی در فصل اول با عنوان «چرا؟» پرسش‌های قدیمی الاهیاتی-فلسفی را که به شکل‌های متعدد در زندگی آدمی وجود دارد از نو از سر می‌گیرد:

«مرگ، نخستین پرسش -چرا؟- را برمی‌انگیزد و همه‌ی پاسخ‌ها را از میان می‌برد. و چه شگفت است این پرسش اولیه، کلمه‌ای که در کودکی وقتی درمی‌یابیم که زندگی را از ما خواهند گرفت ادا می‌کنیم، و عمق، لحن و حالت آن در واقع در سراسر زندگی‌مان تغییر نمی‌کند» (ص:٤).

 

وود اما معتقد است در زندگی معمولی نمی‌توان به شکل دقیق به چنین پرسش‌هایی پاسخ گفت، چرا که همیشه برای چنین سوال‌هایی جواب‌های متضاد و متعددی وجود دارد، از رهیافت‌های الاهیاتی گرفته تا الحادی. از سویی دیگر در زندگی خصوصی تعداد بسیاری از ما -همچون خود نویسنده- اجازه‌ی همچون سوالاتی داده نمی‌شود: چرا آدم‌ها می‌میرند؟ چرا اینجاییم؟

اگر خدای قادر متعال وجود دارد چرا این همه شر درجهان وجود دارد؟ وود در این باره به تجربه‌ی شخصی خود رجوع می‌کند، آن‌جا که در خانواده‌ی مذهبی پرورش یافته و پدرومادرش جدای از این‌که جوابی برای پرسش‌های او نداشتند، در بسیاری موارد سد راه چنین پرسشگری نیز می‌شد‌ند، اما «کشفی متعالی» او را نجات می‌دهد:

«هنوز هیجان نوجوانی‌ام را به یاد دارم، این کشف متعالی که رمان و داستان کوتاه فضای مطلقاً آزادند که در آن به هرچیزی می‌توان اندیشید و آن را به زبان آورد. در رمان، خواننده ممکن بود با همه‌جور آدم روبه‌رو شود، با بی‌ایمانان، فخرفروشان، بی‌بندوبارها، زناکاران، قاتلان، دزدان، …» (ص:٨).

 

برای وود ادبیات داستانی محلی است برای اندیشیدن به همه‌چیز و تخطی کردن از هر قانونی.

با ادبیات می‌توان شکل‌های متعدد زندگی را از نزدیک -اما به شکل خیالی- تجربه کرد. به مباحثی برخورد که ما در زندگی خصوصی هرگز اجازه‌ی پرسش یا فکرکردن به آنها را نداشته‌ایم، آدم‌هایی را دید که احتمالاً هرگز نتوان از نزدیک ملاقات‌شان کرد اما هرکدام تجربه‌ای را می‌توانند در اختیار ما قرار دهند که برای زندگی‌مان مفید واقع شود؛ رمان این امکان را می‌دهد تا شکل‌های متعدد زیستن را امتحان کنیم:

«بدیهی است که زیستن با مجوز رمان آسان‌تر به نظر می‌رسد تا زیستن با مجوزِ جهان، زیرا جهان رمان خیالی است. داستان آزمودنِ بی‌وقفه‌ی داده‌های دور از دسترس است.

(ص:١١).

 

به‌زعم وود ژانرهای داستانی بهترین قالب برای اندیشیدن به افکاری‌ست که نمی‌توان در موردشان اقامه‌ی دعوا کرد، چرا که در آن می‌توان به شکل‌های متعدد زندگی رخنه کرد و از خلال ساختار تجربی شخصیت‌ها‌، آن بخش از زندگی را دید که از دسترس ما خارج است.

جیمز وود برای اقامه‌ی ادعای خود به رمان‌هایی ارجاع می‌دهد که به نوعی توانسته‌اند آن بخش خصوصی از زندگی آدمی را که درهیچ جا ثبت نشده است از دست فراموشی نجات دهند: «فیتز جرالد در سرلوحه‌ی رمان این سطر از نوالیس را نقل کرده است: «رمان از کاستی‌های تاریخ سربرمی‌آورد.» در واقع رمان او تلاش می‌کند تا آن لحظه‌های خصوصی را نجات دهد که تاریخ هرگز قادر نیست ثبت‌شان کند، لحظات خصوصی‌ای که حتی خانواده هم شاید ثبت‌شان نکند. (ص:٢٤).

جستار دوم کتاب نزدیک‌ترین چیز به زندگی، «توجه‌جدی» به مقوله‌ای می‌پردازد که بهتر است آن را «نگریستن» به جای «دیدن» نامید. وود از خلال بررسی چند اثر ادبی -به‌خصوص داستان «بوسه» از چخوف- درصدد است توجه جدی و دقیق نویسندگان را به جزئیات نشان دهد. وی معتقد است:

«ما در زندگی عادی زمان زیادی را صرف نگریستن به چیزها یا به جهان طبیعی و یا مردم نمی‌کنیم، اما نویسندگان این کار را می‌کنند» (ص:٤٤).

 

توجه عمیق نویسندگان به جزئیات موجب می‌شود خواننده -یا شنونده- شیء موصوف شده را به گونه‌ای دیگر بنگرد. این نگریستن متفاوت، بیننده را چنان به شیء نزدیک می‌کند که گویی شیء خود به سخن می‌آید از این‌رو شناختی دقیق‌تر می‌توان از آن حاصل کرد.

توصیف جزئیات تنها در توصیف شیء نیست بلکه هر حادثه یا ماجرایی را می‌تواند دربرگیرد. داستان‌نویسان با اتخاد یک سری تکنیک بلاغی جزئیاتی را به توصیفات نوشته‌های خود از ماجرای خاص وارد می‌کنند، همین تمهید باعث می‌شود خواننده به عمق چیزی راه یابد که می توان آن را «ساختار تجربه» نامید:

«نوشته‌های برجسته نه‌تنها ما را وامی‌دارند که دقیق‌تر بنگریم، از ما می‌طلبند که در دگرگونی سوژه از طریق استعاره و صور ذهن مشارکت کنیم» (ص:٤٩).

 

به‌زعم وود، نویسندگان با توجه دقیق تلاش می‌کنند «ماجرا» را نجات دهند، و معانی و رنگ را از نو برای فراموش‌شده‌ها به ارمغان بیاورند. داستان با بررسی دقیق ساختار تجربه‌ی اشخاص می‌تواند زندگی درونی آن‌ها -و به تبع دور از دسترس- را به خوبی نمایش دهد:

«در داستان، می‌توانیم من را در کل عملکرد و وانمودکردن‌هایش، در تمامی ترس و جاه‌طلبی‌های پنهانش، در غرور و اندوهش وارسی کنیم. با توجه جدی به آدم‌هاست که می‌توان به تدریج آنها را درک کرد؛ با نگریستن دقیق‌تر و حساس‌تر به انگیزهای انسان‌ها می‌توان به اصطلاح پیرامون و پشت آنها را نیز دید. داستان برای نمایش دادن تناقضات انسان‌ها به غایت مناسب است» (ص:٥٠) از این‌رو «توجه‌ کردن یعنی نجات دادن، رستگار کردن؛ نجات زندگی از دستِ خودِ زندگی»(ص:٥٧).

 

فصل «استفاده از همه‌چیز» از کتاب نزدیک‌ترین چیز به زندگی به رابطه‌ی «نقد ادبی» و «زندگی» می‌پردازد. برای وود نقد ادبی چیزی نیست که بتوان آن را صرفاً در میان برج‌ و باروهای نظام‌ دانشگاهی جستجو کرد.

موضوع ادبیات، زندگی معمول آدمی‌ست پس می‌توان آن را خارج از چهارچوب‌های زمخت دانشگاهی و با توسل به زندگی معمولی نیز تحلیل کرد. وی در باب تاریخ نقد ادبی معتقد است پیش از آن‌که دانشگاهای بزرگ به آن بپردازند، چنین موضوعی خود به شکل ادبیات وجود داشت و متعلق به سنت ادبی بود، نویسندگان با ادبیات با زبان ادبیات سخن می‌گفتند (صص:٧٠-٧٧). از این‌رو لیست طویلی از کتاب‌های نقد ارائه می‌دهد که خارج از سنت مرسوم دانشگاهی و خیلی قبل‌تر از اینکه نقد ادبی به صورت دانشگاهی شکل بگیرد ارائه می‌دهد.

وود اگرچه در سنت دانشگاهی نیز چهره‌ای شناخته شده است اما معتقد است:

«بسیاری از نقد‌هایی که بیش از بقیه تحسین مرا برمی‌انگیزند، نه نقد‌های تحلیلی، بلکه در واقع نقدهایی‌اند که نوعی بازتوصیف پرشورند. گاهی اوقات گوش دادن به شاعر یا رمان‌نویسی که شعر یا قطعه‌ای از اثراش را بلند می‌خواند، می‌تواند نوعی نقد ادبی باشد. […] معادلِ نوشتاری خواندن یک شعر یا نمایشنامه با صدای بلند بازگوییِ متن ادبی است که درباره‌اش صحبت می‌کنیم؛ منتقد خوب به این امر آگاه است که نقد تا حدودی همان داستان گقتن درباره‌ی داستانی است که آدم می‌خواند» (ص:٧٥).

 

برای وود نقد نه از تحلیل‌های سفت و سخت بلکه از جملات ساده‌ای چون «مرا تحت تاثیر قرار داد»، «زیبا بود»، « زبانم را بند می‌آورد»، «مرا گیج می‌کند.» شروع می‌شود چرا که «سادگی اقلیم اولیه است، قلمرو گسترده‌ای است که در آن اولین واکنش‌های عاطفی‌مان را بیان می‌کنیم.»(ص:همان).

جستار پایانی «بی‌خانمانی دنیوی» بیشتر به تجربه‌ی نویسنده از مهاجرت می‌پردازد. وود که متولد شهر دورام انگلستان است در نوجوانی آنجا را ترک می‌کند و بعد‌ها به آمریکا مهاجرت می‌کند. وی در این بخش از خلال تجربه‌ی شخصی خود و دیگر نویسندگان به اقسام جلای وطن کردن توجه دارد. وود که خود تجربه‌ی ترک وطن را از سرگذرانده کانون این جستار را به تحلیل واژه‌ی (‌Homesickness) و نوواژه‌ی (‌Homelosseness) می‌نهد.

 

(‌Homesickness) حکایت از دو حس متضاد ولی همزمان دارد که از سویی وابستگی و دلتنگی را مراد می‌گیرد و از سوی دگر دلزدگی و انزجار (پانوشت مترجم،ص:٩١). وی در توصیف این حالت به مهاجرانی می‌پردازد که از سویی درگیر با غم‌غربت هستند و از طرفی دیگر میلی به بازگشت به آن ندارند چراکه وطن همان وطن قبلی نیست: «اما شاید امتناع از بازگشت به وطن پیامد از دست دادن و فقدان وطن باشد: گویی آن جلای وطن کرده‌ها خوش‌اقبال در واقع به من می‌گفتند: نمی‌توانستم به وطنم بازگردم زیرا دیگر نمی‌دانستم چطور این کار را بکنم.» (ص:٩٢).

وود واژه‌ی (‌Homelosseness) -بی‌خانمانی دنیوی- را در مقابل اصطلاح «بی‌خانمانی استعلایی» از لوکاچ می‌نهد. لوکاچ در کتاب «نظریه‌ی رمان» رمان را مساعدترین صورت موجود در دنیای مدرن برای بیان بی‌خانمانیِ استعلاییِ انسان یا «سقف نداشتنِ استعلایی» می‌داند. بی‌خانمانی استعلاییِ انسان قطب مخالفِ جهانِ حماسی یونان باستان است، یعنی جهانی که با انسان به شیوه‌ای قابل فهم سخن می‌گفت.

«استعلایی» را می‌توان افقی تعبیر کرد که با آدمی سخن می‌گوید، یعنی امکان وجود تناظر یا تطابق میان آنچه معمولاً بخش روحی یا متافیزیکی واقعیت تلقی می‌شود و آنچه بخش انضمامی یا فیزیکی (بنگرید به: جورج لوکاچ(١٤٠٠). نظریه‌ی رمان. ترجمه: حسن مرتضوی). اما «بی‌خانمانی دنیویی» برای وود حکایت از چیزی ست

«که در آن پیوندهایی که احتمالاً انسان را به وطن متصل می‌کند سست ‌شده‌اند، شاید خوشبختانه، شاید شوربختانه، شاید برای همیشه، شاید فقط به‌طور موقت.» (ص:١٠٤).

 

به‌زعم وی با این تعریف، «بی‌خانمانی دنیوی» از اصطلاحات جا افتاده‌تری چون مهاجرت، تبعید یا پناهندگی جدا می‌شود، اگرچه همپوشانی‌هایی دارند. در بی‌خانمانی دنیوی همیشه تصور بازگشتی وجود دارد اما هرگز صورت نمی‌گیرد چون روابط بین فرد و وطن سست و کم‌رمق شده‌اند:

«تبعید غالباً با مطلق بودنِ جدایی مشخص می‌شود، درحالی که مشخصه‌ی ‌ Homelosseness نوعی موقتی بودن است، ساختاری از عزیمت و بازگشت که ممکن است پایانی هم نداشته باشد.»(صص:١٠٨-١٠٧)

«تبعید حاد، عظیم و دگرگون‌کننده است، اما ‌ Homelosseness ممکن است مبتذل، مغتنم، ضروری و مستدام باشد، زیرا حول محور خود یعنی عزیمت و بازگشت حرکت می‌کند.»(ص:١١٠).

 

وود برای توصیف این اصطلاح برساخته‌ی خود اشاراتی به رمان‌های الکساندر هِمُن، و.گ. زیبالد و اسماعیل کاداره دارد تا نشان دهد چگونه بی‌خانمانی دنیوی برای بسیاری از نویسندگان مهاجر چون موضوعی اساسی از خلال نوشتارشان سربرمی‌آورد.

کتاب نزدیک‌ترین چیز به زندگی در مجموع معتقد است که نزدیک‌ترین چیز به زندگی در میان تمامی هنرها، ادبیات داستانی‌ست که می‌تواند توصیف منحصربه‌فردی را از شکل‌های متعدد زندگی ارائه دهد. نثر وود برای نشان‌دادن لایه‌های پنهان داستان، همچون خود داستان گیرا، دقیق و با جزئیات است.

 

  این مقاله را ۱۵ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *