خانه ام کجاست؟
ماجرای اصلی داستان با ورود موجود عجیبوغریبی به نام اسپوتنیک (در زبان روسی به معنی همراه) آغاز میشود، موجودی که همه بهجز پرز، پسربچه هشت نه سالهی این داستان، او را به شکل سگی دوستداشتنی میبینند. اسپوتنیک که از طریق ذهنخوانی با پرز گفتوگو میکند، خبر مهمی را به او را میدهد: خانه اش، یعنی زمین در حال نابودی است!
راهنمای اسپوتنیک برای نجات کره زمین
نویسنده: فرانک کاترل بویس
مترجم: بیتا ابراهیمی
رده بندی سنی کتاب: 9+
ناشر: افق
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۳۲۸
شابک: ۹۷۸۶۰۰۳۵۳۹۶۵۵
ماجرای اصلی داستان با ورود موجود عجیبوغریبی به نام اسپوتنیک (در زبان روسی به معنی همراه) آغاز میشود، موجودی که همه بهجز پرز، پسربچه هشت نه سالهی این داستان، او را به شکل سگی دوستداشتنی میبینند. اسپوتنیک که از طریق ذهنخوانی با پرز گفتوگو میکند، خبر مهمی را به او را میدهد: خانه اش، یعنی زمین در حال نابودی است!
راهنمای اسپوتنیک برای نجات کره زمین
نویسنده: فرانک کاترل بویس
مترجم: بیتا ابراهیمی
رده بندی سنی کتاب: 9+
ناشر: افق
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۳۲۸
شابک: ۹۷۸۶۰۰۳۵۳۹۶۵۵
در کتاب راهنمای اسپوتنیک برای نجات کره زمین با ماجراهای پسربچهای هشت، نه ساله به نام پرز ملوز همراه میشویم که برای تعطیلات تابستان از خانه موقت کودکان نزد خانوادهی بلیث در استارمودی فرستاده شده است.
پدربزرگ پرز که زمانی دریانورد بوده، تنها عضو خانوادهی پرز است که برایش باقی مانده اما بهخاطر فراموشی و اتفاقی که اخیراً برای پدربزرگ رخ داده توسط پلیس دستگیر و به جایی منتقل شده است که پرز از آن بیخبر است و همین مسئله باعث شده تا او را به اقامتگاه موقت نگهداری از کودکان بفرستند.
حالا پرز در کنار خانوادهی پرجمعیت و پرحرف بلیث تعطیلات تابستانی خود را در خانه – مزرعه سپری میکند، او بیشتر از اینکه از کلمات استفاده کند و حرف بزند، میشنود. ماجرای اصلی داستان با ورود موجود عجیبوغریبی به نام اسپوتنیک (در زبان روسی به معنی همراه) آغاز میشود، موجودی که همه بهجز پرز او را به شکل سگی دوستداشتنی میبینند. اسپوتنیک که از طریق ذهنخوانی با پرز گفتوگو میکند، خبر مهمی را به او را میدهد: زمین در حال نابودی است!
حالا اسپوتنیک که پیش از استفاده از هر وسیلهای عادت دارد دفترچه راهنمای آن را به خوبی مطالعه کند، با کولهپشتی، عینک خلبانی و دامن اسکاتلندیاش همراه با پرز مأموریت نجات کرهی زمین را با تهیهی لیستی ده موردی از مزایای حفظ کرهی زمین، آغاز میکند. شروع ماجراجویی آنها همزمان با افکار پرز برای پیدا کردن و نجات پدربزرگش اتفاقات شگفتانگیزی را در داستان رقم میزند.
مسئلهی ویژهای که در حین خواندن این رمان با آن مواجه میشویم، مفهوم «خانه» است. خانه در تعریف عام به معنای یک محدودهی اختصاصی است که فرد یا خانوادهای در آن سکونت دارند. اما به عقیدهی برخی روانکاوان خانه بازتابی از این است که انسان خود را چگونه میبیند. سوزان کلایتون روانشناس محیط زیست معتقد است که خانهی یک فرد بخشی از تعریف او از خودش است و این نکته دلیلی است برای اینکه چرا فرد به تزئین محیط اطراف خود میپردازد.
اینکه فرد بخواهد به مکانی تعلق داشته باشد و این مکان خاص و منحصر به خودش باشد، جزئی از طبیعت انسان است. در طول داستان، پرز نیز به دنبال همین مفهوم است. نجات پدربزرگ و بازگشت به خانه حتی اگر زمین در حال نابودی باشد، نشاندهندهی هویتیابی اوست.
پرز در مسیر دوستی با اسپوتنیک -شخصیتی که نویسنده در پرداخت او از سگ مهربان و باهوشی به نام لایکا که در 3 نوامبر 1957 به عنوان اولین موجود زنده با سفینه به دور زمین گشت الهام گرفته است- با موقعیتهایی واقعگرا با چاشنی خیال مواجه میشود، موقعیتهایی که در آنها به دنبال خودش میگردد. خود نویسنده میگوید که ایدهی داستان را از سگ کوچولوی گمشدهای که بهدنبال خانه میگردد، گرفته است.
کتاب با این جمله که: «قبل از انجام دادن هرکاری فهرستی تهیه کن» آغاز میشود. من هم برای معرفی این کتاب فهرستی از جملاتی از متن داستان که دوستشان داشتم، تهیه کردم:
- آدمها فکر میکنند اگر کسی حرفی نمیزند، چیزی هم نمیشنود.
- با رفتار خوب میفهمی که وقتی نمیدانی چهکار بکنی، باید چهکار کنی.
- آدم مفیدی باش. زندگی شبیه آشپزخانه است، اگر همینطور بایستی و کاری نکنی به هیچجا نمیرسی.
- کجا زندگی میکنی؟
هرجا که باشم، زندگی میکنم.
- دنیا انصاف ندارد. شاید اصلا ارزش نجات دادن را نداشته باشد!
- حیرتانگیز است، غازها هزار و دویست کیلومتر را پرواز میکنند تا به مزارع قبلی برگردند، هیچوقت گم نمیشوند. هیچوقت به این فکر نمیکنند که مردم به آنها تیر میاندازند و آنها را میخورند. فکر کنم خانه خانه است، حتی اگر مردم به سویت تیر بیاندازند.
- خانه یک ساختمان نیست، خانه دیگرانی هستند که با تو بودهاند.
- بعضیها اینطوری هستند، دوست ندارند یکجا بمانند. دلشان میخواهد جابهجا شوند.
- معماری چیز جالبی نیست. خانه یک ساختمان نیست. مردم ساختمانها را ترک میکنند. خانهها خراب میشوند و فرو میریزند. سیارهها کوچک میشوند. خورشیدها منفجر میشوند. سیارههایی به دنیا میآیند و سیارههایی نابود میشوند. خانه جایی روی نقشه نیست. خانه جایی نیست که از آن میآیی. جایی است که به سوی آن میروی. موضوع این است که کجا حس میکنی در خانه هستی. ساختمانها فقط نقاطی روی نقشه هستند که کمک میکنند راهت را پیدا کنی.
- جهان از زمان بیگبنگ دارد برای ماجراجویی به سوی ناشناختهها میرود. اما زمانی خواهد رسید که برمیگردد به سمت نقطهی آغازش. همهچیز به سمت خانه برمیگردد. هرچیزی که خراب شد درست میشود. هرچیزی که فراموش شد، به یاد میآید. درست مثل بزرگترین انفجار دنیا که معکوس میشود. و بعد دوباره به هم میپیوندیم و دوباره در خانه خواهیم بود.