سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

تجربه‌ی ترجمه‌ی ذهنی

تجربه‌ی ترجمه‌ی ذهنی

 

تجربه نوشتن به زبانی غیر از زبان مادری، تجربه جالب و عجیبی است. به این تجربه از وجوه مختلفی می‌توان نگریست، این‌که کسانی که زبان مادری متفاوتی دارند کی و چطور زبان فارسی را یاد گرفتند؟ چرا به فارسی می‌نویسند؟ متفاوت بودن زبان مادری‌شان چه تأثیری در فارسی‌نویسی‌شان دارد؟ و آیا در خواندن و نوشتن به زبان مادری‌شان توانا هستند؟

تجربه نوشتن به زبانی غیر از زبان مادری، تجربه جالب و عجیبی است. به این تجربه از وجوه مختلفی می‌توان نگریست، این‌که کسانی که زبان مادری متفاوتی دارند کی و چطور زبان فارسی را یاد گرفتند؟ چرا به فارسی می‌نویسند؟ متفاوت بودن زبان مادری‌شان چه تأثیری در فارسی‌نویسی‌شان دارد؟ و آیا در خواندن و نوشتن به زبان مادری‌شان توانا هستند؟

 

 

تجربه‌ی ترجمه‌ی ذهنی

 

 

اگرچه از طرف سایتِ وینش درخواست شده که درباره‌ی تجربه‌ی نوشتن به زبانِ غیرمادری بنویسم و از مباحث نظری در این مورد دوری کنم، اما چون با دو مقوله‌ی «نوشتن» و «تجربه» سروکار داریم -حداقل برای من- تا حدودی این دوری گزیدن دشوار است. البته تلاش می‌کنم کمتر مقوله‌های نظری این موضوع را باز کنم و بیشتر عطف را بر تجربه‌ی شخصی‌یم بگذارم. پس اجازه دهید از همان ابتدا تکلیفم را با این نوشته مشخص کنم.

 

این یادداشت، «نوشتن به زبانِ غیرمادری» درباره‌ی «تجربه‌ی نوشتن به زبانِ غیرمادری» ست. درواقع خود این نوشته، تا حدودی می‌تواند گواه بر تجربه -و البته دشواری‌های- «نوشتن به زبان غیرمادری» باشد. مقصود من در اینجا بیان بخش اعظمی از احساسات و مفاهمی‌ست که من در زبانِ ‌مادری تجربه کرده‌ام و حال-در این نوشته- نمی‌توانم به شکل دقیق به آن‌ها اشاره کنم. بخش مهم این دشواری از آن‌جا ناشی می‌شود که من با زبان کوردی-زبان مادریم- پرورش یافته‌ام و در خانواده و پیرامونم با زبان کوردی صحبت می‌کنیم.

از سوی دیگر نیز این دشواری در «بیان» را می‌توان درگیر شدن با چرخش نظری‌ لحاظ کرد، در واقع کُنشِ نوشتن به زبانِ ‌غیرمادری درباره‌ی تجربه‌ی نوشتن به زبانِ غیرمادری، من را حداقل با شش مفهوم درگیر می‌کند که جواب هرکدام از آن‌ها منوط به حل مفهوم قبل از خود است. مفاهیمی چون: نوشتن، تجربه، زبانِ مادری، زبانِ غیرمادری، و بیان آن‌ها با «کنُشِ نوشتن» توسط «زبانِ غیرمادری». به نظر می‌رسد اشاره‌ی کوتاه به تجربه‌ی نویسندگان جهانی در این باب، مقصودم را تا حدی روشن‌تر کند.

 

جورجو آگامبن، فیلسوف و نظریه‌پرداز ایتالیایی در کنفرانسی با عنوان (هنر به مثابه مقاومت) سخنانش را با زبان انگلیسی این‌گونه آغاز می‌کند: « قبل از شروع باید مواردی را یادآورم شوم که مبرهن به‌نظر می‌رسد، و آن این است که من سخنرانی را با زبان انگلیسی ارائه خواهم داد. از آن‌جا که انگلیسی، زبانِ مادری من نیست، قطعاً چیز مرتبطی از دست خواهد رفت». درجایی دیگر، نورالدین فرح، نویسنده‌ی سومالیایی اشاره می‌کند:‌

«نوشتن میدان مین است-میدانی که با خیانت فرش شده است. من به مادرم خیانت کردم چون شاعر (سینه به سینه) نشدم و نویسنده شدم، آن هم نویسنده‌ای در زبان انگلیسی، زبانی که او نمی‌فهمد».

 

سخنان آگامبن را می‌توان دنباله‌ی سنت قدیمی شورش زبانِ مادری دربرابر لاتین کلیسایی شده در ایتالیایی سده‌ی چهاردهم برشمارد. شورشی که با دانته آلگیری و کتابش (کمدی الهی) شروع می‌شود و در بوکاچیو با نوشتن (دکامرون) به اوج خود می‌رسد. تمامی این سنت به مفهومی اشتراکی اشاره دارد، آن‌هم بیان مفاهیمی‌ست که «تنها در زبان‌ِ مادری قابل تجربه و بیان» است. از این رو تجربه‌ی که توسط زبانِ مادری کسب می‌شود، بیانِ آن را به زبانِ غیرمادری دشوارتر می‌کند.

در این دیدگاه، به نظر می‌رسد تجربه‌ی نورالدین فرح، به مراتب دشوارتر از تجربه‌ی آگامبن-مشخصا در آن سخنرانی- باشد. نوشتنِ داستان معطوف بر تجربیات شخصی نویسنده در ساحتِ زبان مادری و عمومی کردن آن تجربیات است، بیانِ ترجمان این تجربه‌ها در زبانِ دیگر به میزان قابل توجهی دشوار است. اگر به شکلی گذرا به تجربه‌ی نوشتارِ نظری به زبان غیرمادری توجه کنیم، شاهد آنیم بیان آن تجربیات به نسبت تجربه‌ی نوشتارِ داستان در زبانِ غیرمادری، دشواری کمتری دارد.

چنین تجربه‌ی برای مفاهیم نظری شاید راحتتر باشد. از آن رو که ما -در خارومیانه- مفاهیم نظری را بیشتر از طریق نوشتارهای غیرمادری -چون انگلیسی- کسب می‌کنیم و تجربه‌ی این مفاهیم تاحدودی از ساحتِ زبانِ مادری بیرون است، پس بیان آن نیز به زبانِ غیرمادری راحت‌تر است. این موضوع برای «نوشتن داستان» وجود ندارد و شاید تنها شرم از مادر -چون نورالدین فرح- دامانمان را بگیرد.

 

اگر بخواهم موضوع را شخصی‌تر کنم به ناچار باید بین دو دسته از نوشته‌هایم تفکیک قائل شوم. یکی داستان و دیگری نقد و بررسی. بیانِ تجربه‌ی دسته‌ی اول -داستان- در زبانِ غیرمادری برایم به نسبت دسته‌ی دوم -نقد و بررسی- به مراتب دشوارترست. از آن رو ترجیح می‌دهم در این‌جا از دسته‌ی دوم سخن برانم. در این مورد، من همیشه با مقوله‌ی «ترجمه‌ی ذهنی» درگیرم. این شکل از ترجمه دو یا سه بار در ذهنم صورت می‌گیرد.

بدون شک ما تمام جهان را در ساحتِ زبان درک می‌کنیم. منظور من از زبان، نتها زبانِ گفتاری یا نوشتاری نیست. بلکه به شکل کلی، آن جهان‌بینی است که در روان و عقلانیت من وجود دارد و اندیشه‌ام را سازمان می‌دهد. جهان از طریق تجربه‌ی زبانِ‌ مادری برای من گشوده می‌شود و هرگاه بخواهم چنین تجربه‌ی را در ساحتِ «نوشتارِ زبانِ غیرمادری» انتقال دهم، باید در ذهنم آن را ترجمه کنم. من این شکل از ترجمه را «ترجمه‌ی تجربه‌ی زبانِ ‌مادری» می‌خوانم.

از سوی دیگر، بیان این تجربه چون با کُنشِ نوشتن سروکار دارد، و خود تجربه‌ی نوشتن، نیاز به ممارست و فهم مفاهیمی از قبیل: اشکال جمله‌بندی، استفاده از واژه‌گان با مسما، شیوه‌های استدلال، پاراگراف‌بندی، علائم سجاوندی و… دارد، جملگی چون سدی در برابر بیان آن‌چه در ذهن دارم هستند.

 

بدون شک این دشواری‌ها برای هرکسی متفاوت است و بستگی به میزان و چگونگی ارتباطش با امر نوشتن، زبانِ مادری و زبانِ غیرمادری‌ست. ارتباط من با زبانِ مادری -زبانِ کوردی- ارتباطی درهم‌تنیده و فراتر -شاید هم جدا- از یک امر نژادی‌ست. این نه به آن خاطر که کورد هستم، بلکه به آن دلیل است که نویسنده‌ی دو زبانه هستم. یعنی با دو زبان -کوردی و فارسی- می‌نویسم. قسمی از نوشته‌هایم -چه در داستان و چه در نقد- به زبان کوردی است.

شاید بهتر باشد این‌گونه توصیف کنم: من با زبان کوردی درهم تنیده و یکی هستم، اما با زبان‌های دیگر -بخصوص فارسی- ارتباط دارم، من (با) زبان کوردی جهان را می‌بینم، می‌فهمم، می‌خوانم و می‌نویسم، اما تنها (به) فارسی می‌خوانم و می‌نویسم. در این‌جا تاکیدم بر دو حرف اضافه‌ی (با و به) ست که در اولی جهان برای من گشوده می‌شود و به دلیل تجربه‌ی بلاواسطه‌ی زبانی، بیان آن نیز در همان ساحتِ زبانی- یعنی زبانِ مادری- راحت‌تر است، اما از آن رو که من زبان فارسی را از طریق مدرسه و آموزش یاد گرفته‌ام صرفاً ابزاری برای بیان یا انتقال است.

اگرچه توانایی خواندن و نوشتن به زبانِ مادری نیز از طریق آموزش‌ -البته غیر رسمی-  در سنین  نوجوانی برایم محیا شده و دیرتر از زبان فارسی، نوشتن و خواندن را به کوردی یادگرفته‌ام، اما بدان دلیل که آدمی جهان را از دریچه‌ی زبانِ مادری می‌نگرد، به مراتب بهتر از زبانی دیگر می‌توانم از طریق آن جهانم را تشریح و تفسیر کنم. این مورد چه در ساحتِ نوشتار و گفتار، و چه در ساحتِ اندیشه، در زبان کوردی برایم راحت‌تر است.

 

 ارتباطم از طریق خواندن و نوشتن به فارسی، همیشه با شکلی از ترجمه‌ی ذهنی همراه است. ترجمه‌ی ذهنی مفاهیم – یعنی ترجمه از ساحتِ ذهنی زبانِ مادری به ساحتِ نوشتاری زبانِ غیرمادری- دشواری‌ها همچون انتقال مفاهیم، فضاسازی‌های نوشتاری، انتخاب واژگان، تعویض دستور زبان، بار معنایی جملات، فهم اصطلاحات و… را به همراه دارد. چنین مواردی در نوشتارِ کوردی برایم خیلی کمتر است، و می‌توانم بگویم که در نوشتن با زبان کوردی، تنها با دو مورد دست‌ به گریبانم: اولی دشواری‌های کٌنشِ نوشتن به شکل کلی و دومی –که تنها به نوشته‌های نظری مربوط می‌شود-  ترجمه‌ی اصطلاحات جایگزین.

با وجود دشواری‌های که در نوشتن به فارسی -یا هرزبانی غیراز زبانِ مادری دارم- اما باز به فارسی می‌نویسم.  نوشتن به زبان فارسی برای من دو دلیل دارد: اولی مربوط به حرفه و شغلم است، من چند سالی‌ست که حرفه‌ی نوشتن را انتخاب کرده‌ام و از این طریق کسب درآمد می‌کنم.

نشریه‌ها و سایت‌هایی که در ایران وجود دارند زبانِ رسمی‌شان فارسی‌ست و اگر قرار باشد هزینه‌ای بابت مقاله یا یادداشت پرداخت کنند باید این نوشته به زبان فارسی باشد. دلیل دوم به موضوع اندیشیدن در زبان دیگری برمی‌گردد، وقتی به زبانِ غیرمادری می‌نویسم لاجرم خود را در ساحتِ معنایی آن زبان قرار می‌دهم و واژه‌گان و دستور زبان آن زبان، معانی و -تا حد قابل توجهی- جهانی دیگر غیر از جهانِ مادریم را نمایان می‌کنند.

گریز زدن و درگیر شدن با جهان‌های دیگر برایم جذابیت دارد و درک و فهمم را از پیرامون افزایش می‌دهد. همانطور که اشاره کردم چون من جهان را از طریق زبان‌ِ مادری می‌فهمم، پس به دو شکلِ مستقیم و غیر مستقیم بر نوشته‌های فارسی‌ام تاثیر دارد. مستقیم روی دستورِ زبان و انتخاب واژگان تاثیر می‌گذارد و غیر مستقیم روی جهان‌بینی‌ام.

به عنوان نمونه روابط معنایی کلمات یا شیوه‌های استدلالی که نوشتارِ فارسی به‌کار می‌گیرم تنه به تنه‌ی زبانِ مادریم می‌زند، این مورد حداقل برای خودم مشخص است و در بسیاری موارد سعی می‌کنم تا حدودی روابط معنایی کلمات را در ساحتِ معنایی زبان فارسی به‌کار گیرم.

 

در سطرهای ابتدایی این یادداشت اشاره کردم، خودِ این نوشته -که برای من به زبانِ‌ غیرمادری ست- گواه حاضری در بیان تجربه‌ی نوشتن به زبانِ غیرمادری است. اگر یادداشت را با دقتی تحلیلی بخوانید، خواهید دید حتی بیان دشواری‌های چنین نوشتنی در این یادداشت تماماً کلی بیان شده و نتوانستم به خوبی جزئیات آن را صورتبندی کنم، چون دارم با زبانی می‌نویسم که از تجربه‌ی زبانِ مادریم خارج است. مانند آن است که بخواهی با نقاشی کردن، تجربه‌ی نقاشی نکردن را بیان کنی، هر بار که قلمو را بر بوم می‌کشی، ناخواسته مشغول نقاشی هستی، حتی اگر انکارش کنی.

  این مقاله را ۱۹ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *