سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

تاملاتی درباره نقطه گذاری

تاملاتی درباره نقطه گذاری

 

مدت‌هاست می‌خواهم چیزی درباره‌ی نقطه‌گذاری و ماجراهای آن در نوشتن و در نشر کتاب‌های فارسی‌زبان بنویسم، اما ناروشنی ملاک‌ها و نگرانی از این‌که هر پرسشی می‌تواند به تشتت دامن بزند، مانع این کار شده است. به هر رو، نوشتم. آن‌چه را می‌خوانید صرفاً به عنوان تجربیات کسی تلقی کنید که سال‌هاست هر روز چند صفحه‌ای به این زبان می‌نویسد، در قالب ترجمه از زبان انگلیسی (که آن هم قواعد نقطه‌گذاری‌ خاص خود را دارد و بعضی از ملاحظات زیر ناشی از توجه به تفاوت این قواعد در آن زبان و نزد ماست) یا مستقیماً از خود؛ و لذا با نقطه‌گذاری سروکار دارد.

مدت‌هاست می‌خواهم چیزی درباره‌ی نقطه‌گذاری و ماجراهای آن در نوشتن و در نشر کتاب‌های فارسی‌زبان بنویسم، اما ناروشنی ملاک‌ها و نگرانی از این‌که هر پرسشی می‌تواند به تشتت دامن بزند، مانع این کار شده است. به هر رو، نوشتم. آن‌چه را می‌خوانید صرفاً به عنوان تجربیات کسی تلقی کنید که سال‌هاست هر روز چند صفحه‌ای به این زبان می‌نویسد، در قالب ترجمه از زبان انگلیسی (که آن هم قواعد نقطه‌گذاری‌ خاص خود را دارد و بعضی از ملاحظات زیر ناشی از توجه به تفاوت این قواعد در آن زبان و نزد ماست) یا مستقیماً از خود؛ و لذا با نقطه‌گذاری سروکار دارد.

 

 

مدت‌هاست می‌خواهم چیزی درباره‌ی نقطه‌گذاری و ماجراهای آن در نوشتن و در نشر کتاب‌های فارسی‌زبان بنویسم، اما ناروشنی ملاک‌ها و نگرانی از این‌که هر پرسشی می‌تواند به تشتت دامن بزند، مانع این کار شده است. به هر رو، نوشتم. آن‌چه را می‌خوانید صرفاً به عنوان تجربیات کسی تلقی کنید که سال‌هاست هر روز چند صفحه‌ای به این زبان می‌نویسد، در قالب ترجمه از زبان انگلیسی (که آن هم قواعد نقطه‌گذاری‌ خاص خود را دارد و بعضی از ملاحظات زیر ناشی از توجه به تفاوت این قواعد در آن زبان و نزد ماست) یا مستقیماً از خود؛ و لذا با نقطه‌گذاری سروکار دارد.

پیش از همه توجه کنیم که خود کلمه‌ی نقطه‌گذاری مساله‌دار است، چون تحت عنوان نقطه‌گذاری فقط از قواعد اشکال صحیح به کار بردن نقطه بحث نمی‌شود که اتفاقاً نشانه‌ای است که تکلیفش از همه‌ روشن‌تر است، بلکه صحبتِ مجموعه‌ای از نشانه‌های نوشتاری است که به ما در خواندن درست متن کمک می‌کنند و این روزها استفاده از آن‌ها چنان گسترشی پیدا کرده که بدون آن‌ها خواندن متون نوشتاری اگر ناممکن نباشد، بسیار سخت می‌شود.

 

تازه برخی از این نشانه‌ها اصلاً وجود فیزیکی روی صفحه‌ی کاغذ (یا مونیتور) ندارند اما خیلی مهم‌اند مثل فاصله و نیم‌فاصله و پاراگراف‌بندی با نشانه‌هایی مانند رفتن سر خط و تورفتگی ابتدای سطر. به همین دلیل به جای نقطه‌گذاری گاهی از اصطلاح «نشانه‌های سجاوندی» استفاده می‌شود که شاید درست‌تر باشد اما کمتر کسی معنی‌اش را بدون مراجعه به فرهنگ لغت (یا جست‌وجو در اینترنت) می‌داند.

به هر رو «نقطه‌گذاری» را هم می‌شود پذیرفت همان طور که «برف‌پاک‌کن» را برای وسیله‌ای که بیشتر قطرات باران را پاک می‌کند پذیرفته‌ایم که این خاصیت زبان است که تابع منطق واقعیت نیست لزوماً (مثال «برف‌پاک‌کن» از دکتر باطنی است).

دیگر این‌که زمانی اصلاً نقطه‌گذاری نداشته‌ایم و نقطه‌گذاری امر جدیدی است که با گسترش صنعت چاپ رواج پیدا کرده و در زبان فارسی اساساً از زبان‌های دیگر (فرانسه و انگلیسی بیش از همه) گرفته شده است.

شاید به نظرتان عجیب باشد ولی در نسخه‌های خطی باقی‌مانده از گذشته‌ی نه چندان دور (در مقیاس تاریخی البته یعنی چند قرن پیش) ویرگول و دو نقطه و گیومه و غیره نمی‌یابید. متنِ بی‌دست‌اندازِ درازی می‌بینید به درازای طول کتاب. حالا این را چطور می‌خواندند مشکل خودشان بود که ظاهراً مشکلی هم نداشتند که تعداد خواننده‌ها اندک بود و آن‌ها که آن قدر فرهیخته بودند که کتاب بخوانند از پس این مشکل برمی‌آمدند.

 

نقطه‌گذاری زمانی ضروری شد که تعداد باسواد‌ها و لذا تعداد کتاب‌ها و تعداد خواننده‌ها بالا رفت و برای کمک به انبوه نوخوانندگان (و با تقلید از زبان‌های خارجی) استفاده از نشانه‌های نوشتاری غیر از خود حروف باب شد. تازه خط فارسی (عربی) ویژگی‌ای دارد که بدون فاصله هم کلمات از هم تفکیک می‌شوند و قابل‌تمیزند چون حروف خاص آخر کلمه داریم که پایان کلمه را اعلام و آن را از کلمه‌ی بعدی جدا می‌کنند.

در زبان‌های لاتین این هم نیست و وقتی بین کلمات هم فاصله نمی‌گذاشتند، متن‌ها رشته‌ای از حروف می‌شدند بدون این که فاصله‌هایی یا نقطه‌هایی و نشانه‌های دیگری آن‌ها را از هم جدا کنند.

پس با پدیده‌ای روبه‌رو هستیم که در حال تکوین است و هنوز در برخی موارد قوانین جا افتاده‌ای ندارد هرچند در برخی موارد دیگر مانند استفاده از نقطه تقریباً اجماع وجود دارد. اما در دومین نشانه‌ی پرکاربرد بعد از نقطه که ویرگول (یا کاما) باشد، هیچ اتفاق نظری نیست.

به نظر من یکی از نشانه‌هایی است که در موارد قابل‌توجهی بیهوده به کار می‌رود، یعنی می‌تواند نباشد. برای امتحان تکه‌ای از یک متن کتاب نسبتاً جدیدی را بردارید و ویرگول‌هایش را حذف کنید و بخوانید؛ می‌بینید که مشکل مهمی پیش نمی‌آید. یک باور این است که اگر جمله و پس‌وپیش اجزا آن درست نوشته شود، نیازی به ویرگول نخواهد بود مگر در موارد بسیار اندک. این حرف معنی‌اش این است که ویرگول بیشتر برای رفع‌ورجوع مشکلات جمله‌هایی به کار می‌رود که بد نوشته شده‌اند.

 

نشانه‌ی دیگری که بخصوص در متون ادبیات داستانی زیادی به کار می‌رود نشانه‌ی گیومه است اغلب همراه دو نقطه‌ای که قبلش می‌آید. مثلاً می‌نویسیم:

احمد گفت: «متاسفم.»

در حالی که می‌شود نوشت:

احمد گفت متاسفم.

 

در حال حاضر هم برخی از نویسندگان‌مان از شق دوم استفاده می‌کنند. مثلاً در کتاب آب و خاک نوشته‌ی جعفر مدرس صادقی می‌خوانیم:

… لیلا تلفن زد و گفت عمو جان تصمیم گرفته بماند پیش من و امروز بعد از کلاس می‌آیم چمدانش را می‌آورم اینجا.

مینو جا خورد. نکند رفتاری از مینو یا سیمین سر زده بود که به او برخورده بود یا احساس کرده بود حوصله‌ی آنها از دستش سر رفته است. گوشی را بده به‌ش ببینم!  (ص ۶۰)

 

اگر می‌خواستیم این تکه را با استفاده از گیومه و دو نقطه بنویسیم این طور می‌شد:

… لیلا تلفن زد و گفت: «عمو جان تصمیم گرفته بماند پیش من و امروز بعد از کلاس می‌آیم چمدانش را می‌آورم اینجا.»

مینو جا خورد. نکند رفتاری از مینو یا سیمین سر زده بود که به او برخورده بود یا احساس کرده بود حوصله‌ی آنها از دستش سر رفته است. گفت: «گوشی را بده به‌ش ببینم!»

 

مدرس صادقی نه تنها دو نقطه‌ها و گیومه‌ها که کلمه‌ی «گفت» را هم دو جا حذف کرده و این حذف نه تنها لطمه‌ای به فهم مطلب نزده که حاصل کار قطعه‌ی روانی است از آن‌چه آدم‌ها فکر می‌کنند و می‌گویند. گیومه و دو نقطه و گفت دست کم به این روانی لطمه می‌زدند.

کسانی که به قاعده‌مند کردن افراطی گرایش دارند می‌گویند در حالت دوم باید نوشت «احمد گفت متاسف است». یعنی اگر گیومه به کار نمی‌بریم معنی‌اش این است که از نقل قول غیرمستقیم استفاده می‌کنیم و لذا ضمیر را باید متناسب با فاعل تغییر دهیم.

این به گمانم به نوعی گرته‌برداری از قواعد نقل قول مستقیم و نقل قول غیر مستقیم زبان انگلیسی است که حتی در خود زبان انگلیسی هم در متون ادبی خلاق همیشه به کار نمی‌رود. با حذف این :«»ها نه تنها شکل ظاهری نوشته پاکیزه‌تر می‌شود، هیچ مشکلی هم در خواندن به وجود نمی‌آورد و فراموش نکنیم که هدف اصلی نقطه‌گذاری آسان‌سازی خواندن است و پیدا کردن جایگزین‌های دیداری برای مکث‌ها و تاکید‌هایی که در سخن گفتن به جملات‌مان معنای دقیق‌تری می‌بخشند.

نقطه‌ویرگول ؛ یعنی چیزی بین ویرگول که نشانه‌ی مکثی کوتاه است و نقطه که نشانه‌ی درنگی بلندتر به معنای پایان یک گزاره، این علامت را داریم که می‌تواند کاربردهای بسیار جالبی داشته باشد. به گمان من مهم‌ترین این کاربردها برای جایی است که دو جمله‌ی پیاپی داریم که به هم مربوط‌اند اما به جای استفاده از یک کلمه‌ی ربط مثل «و» یا عبارتی مثل «در حالی که»، صرفاً با یک ویرگول‌نقطه آن‌ها را از هم جدا می‌کنیم.

 

اما این علامت را هم ویراستاران و نویسندگان مختلف با برداشت‌های خاص خود به کار می‌برند و تا آن‌جا که من دیده‌ام تابع قاعده خاصی نشده است و آن‌چه گفتم شاید برداشت من باشد از شیوه‌نامه‌هایی که خوانده‌ام. ویرگول‌نقطه بیش از بسیاری از نشانه‌های نوشتاری نیازمند تدقیق است و می‌تواند کمک بزرگی به نویسندگان بکند برای پرهیز از به کارگیری حروف ربط اضافی و رسیدن به ساختارهای دستوری مرکب به شیوه‌ای موجز.

علامت تعجب که معنی‌اش همان طور که از اسمش پیداست بیان حیرت نویسنده/گوینده از معنی جمله است معمولاً با قصد تحقیر و تمسخر کسی که آن معنی به او نسبت داده شده است، زمانی در زبان انگلیسی بحث‌هایی برانگیخت و مقالاتی نوشته شد با عنوان‌هایی شبیه «چقدر علامت تعجب». در ادبیات تهییجی و سیاسی و در مجادلات ادبی از این نشانه ! و غلیظ‌ترش این یکی ؟!

برای کوبیدن طرفی که اندیشه‌هایش را مورد نقد قرار داده‌اند استفاده می‌کنند. یک جور تاکید اضافی بر مفهومی که بدون آن هم در جمله موجود است، جایگزین فشار روی کلمات یا ادای کلمات با لحن طعنه‌آمیز. افراط در استفاده از علامت تعجب یکی از نمونه‌های نقطه‌گذاری افراطی یا آن پدیده‌ای است که در انگلیسی به اُوِرپانکچوِیشِن overpunctuation مشهور است.

اما علامت سوال. «سیما با خودش فکر می‌کرد آیا این کار درستی است که حقیقت را به او بگویم». در پایان این جمله چه علامتی بگذاریم؟ علامت سوال یا نقطه؟ فاعل جمله را «سیما» بگیریم یا «این»ی که بعد از آیا آمده است؟ به گمان من علامت سوال مناسب‌تر است چرا که با آهنگ بیان چنین جمله‌ای در گفتار مطابقت دارد.

 

اما ویراستار سخت‌گیرتر می‌تواند استدلال کند که ما در پایان این جمله‌ی مرکب که جمله‌ای خبری است باید نقطه بگذاریم. این موضوع البته به آن بحث نقل قول مستقیم و غیرمستقیم هم ربط دارد. ویراستاری پیرو قواعد سخت‌گیرانه‌تر می‌تواند بگوید که اگر بنویسیم:

سیما با خودش فکر می‌کرد: «آیا این کار درستی است که حقیقت را به او بگویم؟»

مشکل حل می‌شود. از یک نظر بله، اما باز مساله‌ی پر کردن صفحه از نشانه‌های گیومه و دو نقطه پیش می‌آید که بخصوص در متون پرگفت‌وگو و آن هم گفت‌وگوهای کوتاه و آمیخته به گفت‌وگوهای درونی، جریان روان مکالمه را مختل می‌کنند.

رواج نوشتن با کامپیوتر و امکانات کی‌بورد‌های فارسی و به طور خاص تعریف چیزی به عنوان نیم‌فاصله، تاثیر قابل‌ملاحظه‌ای در «مکانیکس» (نام دیگری برای نقطه‌گذاری باضافه‌ی دیگر تمهیدات مثل فاصله و سر خط و … ) نوشتار فارسی به وجود آورده که به جرات می‌توان گفت مهم‌ترینش نیم‌فاصله است. وقتی می‌نویسیم «نیم‌فاصله»، یعنی بین «نیم» و «فاصله» فاصله‌ای می‌گذاریم اما نه به اندازه‌ای که بین کلمات جدا، تاکید می‌کنیم بر این‌که این کلمه‌ای است مرکب و اجزای آن هریک دارای معنی و هویت‌اند و این معنی و هویت مستقل آن‌هاست که معنی واژه‌ی مرکب را می‌سازد.

 

در ضمن این گونه نوشتن باعث می‌شود که اگر این کلمه در انتهای سطر افتاد، دوپاره نشود، یعنی «نیم»ش بالا نماند و «فاصله»اش برود سطر پایین.

این امکان در ضمن به رواج جدانویسی کمک کرده است، به این معنی که بسیاری از کلماتی که به صورت چسبیده نوشته می‌شدند مثل «دانشگاه» حالا کسانی آن را به صورت «دانش‌گاه» می‌نویسند و چون معلوم نیست این جدانویسی و چسبیده‌نویسی تابع چه قاعده‌ای است یک جور اغتشاش در این زمینه فعلاً حکمفرماست.

می‌توانیم بگوییم داور در این میان ذوق عامه و شم زبانی کاربران زبان است، اما این ذوق همگانی خود تحت تاثیر شیوه‌هایی که کاربران حرفه‌ای (نویسنده‌ها، ناشرها، کتاب‌های درسی، مطبوعات و …) به کار می‌گیرند، متحول می‌شود. تاثیر کامپیوتر بر علائم نگارش البته موضوع گسترده‌ای است که نیم‌فاصله فقط شمه‌ای از آن است.

این نوشته‌ را با اشاره به یک پدیده‌ی جالب به پایان می‌برم. گفتیم که هدف از نقطه‌گذاری نزدیک کردن نوشتار به گفتار است، اما نشانه‌های نوشتاری گاه آن قدر جا می‌افتند که حالا گفتار به تقلید از نوشتار می‌پردازد. نمونه‌اش ترسیم نشانه‌ی گیومه با انگشتان دست روی هواست برای رساندن این معنی که آن‌چه گوینده می‌گوید نقل قول از دیگری‌ است و نه حرف خودش.

یا اگر ما سخنرانی خود را می‌خوانیم و در جایی از کسی حرفی را نقل کرده‌ایم طبعاً توی گیومه، در ابتدا و انتهای نقل قول توضیح می‌دهیم که این شروع نقل قول و این پایان آن است. به عبارت دیگر، در این‌جا لحن خواندن به آن روشنی که علامت گیومه در نوشتار نقل قول را تفکیک می‌کند از باقی متن، قادر به این کار نیست و ما ناچاریم تذکر بدهیم.

در این نمونه‌ها در واقع این گفتار است که برای روشنی کلام و معنا، به علائم نقطه‌گذاری نوشتار محتاج می‌شود. یا در گفت‌وگو گاهی می‌گوییم «نقطه سرخط». یعنی این گزاره تمام، حالا می‌رویم سراغ یک نکته‌ی دیگر، یک بحث دیگر. در این‌جا هم در گفتار از قرارداد پاراگراف‌بندی متن نوشتاری بهره می‌گیریم.  

تاملاتی درباره نقطه گذاری

 

 

 

  این مقاله را ۱۹ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *