اولیس صدساله شد
صد سال از انتشار «اولیس» داستان کلاسیک جیمز جویس، داستان عشق، هوس، خشم، حسادت و سایر احساسات انسانی، دربارهی یک روز از زندگی در پایتخت ایرلند میگذرد. اولیس، سومین اثر مکتوب جویس، از شاهکارهای ادبیات دورهی مدرن به شمار میآید. در ادامهی این مطلب، مقالهای خواهیم خواند به قلم دونال فلن، پژوهشگر تاریخ، نویسنده و پادکستساز ساکن دوبلین. او در این مقاله، تلاش کرده است به بازخوانی کتاب اولیس از زوایای مختلف بپردازد.
صد سال از انتشار «اولیس» داستان کلاسیک جیمز جویس، داستان عشق، هوس، خشم، حسادت و سایر احساسات انسانی، دربارهی یک روز از زندگی در پایتخت ایرلند میگذرد. اولیس، سومین اثر مکتوب جویس، از شاهکارهای ادبیات دورهی مدرن به شمار میآید. در ادامهی این مطلب، مقالهای خواهیم خواند به قلم دونال فلن، پژوهشگر تاریخ، نویسنده و پادکستساز ساکن دوبلین. او در این مقاله، تلاش کرده است به بازخوانی کتاب اولیس از زوایای مختلف بپردازد.
ادنا اوبراین در دوبلین دههی 1950 میلادی، یک دانشجوی داروسازی بود که رویای نویسنده شدن را در سر میپروراند. روزی از روزها، با نادیده گرفتن تواناییهایش نوشت: «من نمیدانم که چطور باید به این هدف برسم. اما میتوانم با اطمینان بگویم که جاهطلبیهایم از استعدادم فراتر رفتهاند.» از آنجایی که امروز، اوبراین یکی از شاعرها، رماننویسها و نمایشنامهنویسهای مشهور ایرلندی است، باید به دنبال جرقههای تغییر در زندگیاش باشیم. هر چند، نیاز به جستجوی زیادی هم نداریم. این جرقه زمانی زده شد که او به صورت کاملاً تصادفی و در یک کتابفروشی دست دوم، با یکی از کتابهای جیمز جویس برخورد کرد.
دستیافتنی بودن
آنتونی برجس، داستاننویس، آهنگساز و منتقد ادبی بریتانیایی میگوید: با خواندن آثار جویس تازه فهمیدم که ادبیات، چیزی مرموز و دست نیافتنی نیست. بلکه، نمایش زندگی روزمره است. اگر یک نویسنده برای مردم وجود داشته باشد، آن نویسنده، جیمز جویس است.
جیمز جویس طرح سنتی روایت را در هم شکست. در عوض، ما را با مجموعهای از داستانها مواجه کرد که در 16 ژوئن سال 1904 میلادی در دوبلین، به صورت عمومی و خصوصی رقم میخورند.
اولیس جیمز جویس، در مدت زمان کوتاهی پس از انتشار، افکار و عقاید را به دو دسته تقسیم کرد. (هر چند، هنوز هم در روی همان پاشنه میچرخد.) برای برخی از منتقدان، این رمان چیزی بیشتر از نمایندهی بلشویسم ادبی بود. کتاب اولیس هم نامتعارف بود، هم ضد مسیحی، هم پر از هرج و مرج و هم کاملاً غیراخلاقی!
اما برخی از منتقدان نیز بودند که اولیس را یک شاهکار درخشان مینامیدند. تی. اس. الیوت میگوید: ما همه مدیون کتاب اولیس هستیم و هیچکداممان نمیتوانیم از آن فرار کنیم.
جیمز جویس، پسر پدرش
جیمز جویس در سال 1882 میلادی، در میدان برایتون راثگار به دنیا آمد. او عمیقاً تحت تاثیر پدرش، جان استانیسلاوس جویس بود؛ یک مرد مغرور و سازشناپذیر. در حقیقت، جان بود که جیمز را تربیت کرد و به جوهرهی وجودیاش شکل بخشید.
جان جویس، شخصیت آشفتهای بود. هم با مشکلات مالی دست به گریبان بود و هم اعتیاد شدیدی به الکل داشت. این شرایط دست به دست هم دادند تا جیمز جویس کودکی سختی را بگذراند. خانوادهی جویس بارها و بارها، خانه و زندگیشان را بر دوش کشیدند و از این محله به آن محله کوچ کردند. چرا که هیچ صاحبخانهای حاضر نبود مسئولیت مشکلات ریز و درشت جان را بر عهده بگیرد!
بدون شک، بسیاری از شخصیتهای داستانهای جیمز جویس، بهخصوص کاراکتر استفان ددالوس، با الهام از پدرش، جان، نوشته شدهاند. استفان ددالوس، پرترهای از یک هنرمند جوان است، همانطور که پدرش هم بود. یک دانشجوی پزشکی، یک ورزشکار پاروزن، یک خوانندهی تنور، یک بازیگر آماتور، یک سیاستمدار پرسروصدا، یک سرمایهدار کوچک، یک شرابخوار، یک رفیق خوب، یک قصهگوی ماهر، یک منشی کاربلد، یک ورشکسته و ستایشگر پرغرور گذشتهی خویش!
علیرغم تمامی این ناکامیها، جیمز جویس علاقهی عمیق و بیحدوحصری به پدرش داشت. او میگوید: صدها صفحه از داستانهایم و تعداد زیادی از کاراکترهایی که خلق کردهام، با الهام از پدرم نوشته شدهاند. طنز جاری در رمان اولیس، متعلق به اوست. مردم در کتاب اولیس، دوستان او هستند و خود اولیس، تصویری از پدرم است.
نویسندهای در تبعید
جیمز جویس در سن 22 سالگی به همراه نامزد 20 ساله اش، نورا بارناکل، دوبلین را ترک کردند. برندا مدوکس، نویسندهی بیوگرافی جیمز جویس میگوید: این دو نفر، شجاعت زیادی داشتند. البته، در آن سال (یعنی در سال 1904)، حدوداً 37413 نفر دیگر هم همین سطح از شجاعت را از خود نشان دادند.
با این وجود، هنوز هم تبعیدِ جیمز جویس تفاوتهایی با سایر تبعیدها داشت. در حالی که او از جزیره رفت، جامعهی ایرلند همچنان دلبستهی نویسندهی جوانش باقی ماند. شاید بتوان گفت که او برای دستوپنجه نرم کردن با این دلبستگی به اندکی فاصله نیاز داشت.
جویس نوشتن اولیس را در سال 1914 میلادی آغاز کرد. در طول هفت سال بعدی، زندگی او را از تریسته در ایتالیا به زوریخ سوئیس و در نهایت، پاریس فرانسه کشاند. بالاخره، در این مقصد آخر با یک ناشر و کتابفروش آمریکایی به نام سیلویا بیچ ملاقات کرد. در مورد اهمیت نقش سیلویا بیچ و کتابفروشیاش همین بس که ارنست همینگوی میگوید: اینجا مکانی گرم در میانهی یک خیابان سرد است. کتابفروشی سیلویا بیچ با بخاری گرمش، میزها و قفسههای کتابش، کتابهای جدید پشت ویترین و حتی با عکسهای نویسندگان مرده و زنده روی دیوار، میتواند سرما را از یاد عاشقان کتاب ببرد.
بیچ نه فقط جیمز جویس، که بسیاری از نویسندگان جوان و با استعداد را تشویق میکرد. آنها را پرورش میداد و حتی ازشان حمایت مالی میکرد. برای اینکه سخاوت روحی او را درک کنید، لازم است بدانید که صف امانت گرفتن کتاب در کتابفروشیاش همیشه شلوغتر از صف خرید بود.
مشکل نمایش موضوعات ناشایست و داستان انتشار کتاب اولیس
بیچ با انتشار اولیس موافقت کرد. چرا که اعتقاد داشت این تصمیم، شهر پاریس را برای همیشه با نام یک شاهکار ادبی گره خواهد زد. از یاد نبریم که پیش از ملاقات جویس و بیچ، بخشهایی از این شاهکار در مجلهی ادبی آمریکایی The Little Review منتشر شده بود. و عواقب این انتشار زودهنگام آنقدر سنگین بود که بتوان تصمیم بیچ برای انتشار کتاب اولیس را جسورانه و قهرمانانه نامید.
اما بگذارید ماجرای ناشران The Little Review را هم تعریف کنیم. کوتاه و مختصر اینکه، خشم از نمایش اعمال جنسی منجر به جریمه شدن ناشران آن مجله شد. در آن دوران، نمایش موضوعات ناشایست، جرم به شمار میآمد. و به همین خاطر، ناشران ابتدا به یک سال حبس و پس از تجدیدنظر به پرداخت 50 دلار جریمهی مالی محکوم شدند.
آنی در زمان
شاید عجیب به نظر برسد که کتابی با این جزئیات و توصیفات دقیقش از دوبلین (از خانهها و داروخانهها گرفته، تا چاپخانهها و غسالخانهی شهر) باید دور از خانه نوشته میشد.
دیوید پیرس، یکی از محققانی است که روی زندگی جیمز جویس تحقیق کرده است. او میگوید: آنطور که از شواهد برمیآید، جیمز جویس معتقد بود که اگر زمانی دوبلین ویران شود، میتوان با استفاده از اطلاعات رمان اولیس، آن را تا حد زیادی شبیه به گذشته، بازسازی کرد! توجه او به جزئیات، شاید حتی وسواسگونه هم به نظر برسد. او از شخصیتهای ریز و درشت خیابانی گرفته تا ترامواها و حتی زبان مردم کوچه و بازار، همه چیز را با دقت خاصی توصیف کرده است.
جیمز جویس در جایی به شوخی گفته بود: «برای یادآوری جزئیات دوبلین، ذهنم میبایست مثل ذهن یک شاگرد بقال قوی باشد.» اما در حقیقت، این همه عشق به جزئیات، فقط نشاندهندهی سالها مطالعهی منظم است.
قهرمانان ما، نه افرادی مهم در زندگی شهری هستند و نه انسانهایی کامل! آنها شخصیتهایی روزمره دارند و با کار، روابط و اینکه دیگران چگونه میبینندشان، سرگرم شدهاند. ما از طریق کلانشهری که جیمز جویس بر آن نام هیبرنیان را نهاد، وارد ذهن افراد میشویم. ادنا اوبراین میگوید: هیچ نویسندهای نمیتواند مثل جویس، یک شهر را با همهی جزئیات شگفتانگیزش، بازسازی کند.
اولیس – یک کتاب ممنوعه؟
هیچکس نمیتواند انکار کند که رمان اولیس، زبانی صریح دارد. جورج برنارد شاو (که شخصیت مغروری هم نداشت) پس از خواندن قطعاتی از اولیس، نامهای به سیلویا بیچ نوشت. در آن نامه ذکر کرده بود که:
«میخواهم حلقهای به دور دوبلین بکشم و همهی مردان بین 15 تا 30 ساله را در آن جمع کنم. مجبورشان میکنم که این کتاب را بخوانند. سپس از آنها خواهم پرسید که میتوانند چیز سرگرمکنندهای را در بین این همه تمسخر، فحاشی و بددهنی و ذهن ناپاک ببینند؟» با این حال، حتی او قدرت جیمز جویس در تصویرسازی از شهر دوبلین را ستایش میکند. «بله، من هم در آن خیابانها قدم زدهام. آن مغازهها را میشناسم. حتی گفتگوهایی را مشابه با آنچه که در کتاب نوشته شده است، تجربه کردهام.»
رمان اولیس در سطح بینالمللی با مخالفتهای عمیق و جدیای مواجه شد. آنقدر عمیق و جدی که کار به دادگاهها کشید. اما بالاخره یک قاضی به نام جان. ام. وولسی رای به پذیرفتن اولیس به عنوان یک کتاب در ایالات متحدهی آمریکا داد. برخلاف اکثر منتقدان، این قاضی زمانی را به مطالعهی کتاب اولیس اختصاص داده بود!
شاید تعجب کنید، اما این رمان هرگز در ایرلند ممنوع نشد! یعنی، علیرغم حضور فعالانهی هیئتهای سانسور انتشارات؛ همان هیئتهایی که در ممنوع کردن ادبیات، نهایت جوش و خروش را از خود نشان میدادند. این ماجرا عجیب به نظر میرسید. آنقدر که منتقدان با حیرت از خود میپرسیدند: آیا میتوانند هرآنچه را که پیش چشمان گسترده شده است، بخوانند؟
با این حال، کتاب تا نیمهی دوم قرن بیستم به صورت گسترده در دسترس خوانندگان قرار نگرفت. چارلز ایسون، مدیر یکی از معروفترین کتابفروشیهای دوبلین بود. او در سال 1926 به جورج راسل نویسنده اطلاع داده بود که: «در مورد جیمز جویس هم لازم نیست چیزی بگویم! ما نه اولیس او را داریم و نه دیگر آثارش را!»
واقعیت و داستان – اولیس و دوبلین در هم آمیختند
ساختمانهای کتاب اولیس هنوز هم در شهر دوبلین دیده میشوند. مثلاً؟ خانهای که شخصیت لئوپولد بلوم در آن متولد شد. روی این خانه یک پلاکارد به چشم میخورد و بر روی آن پلاکارد نوشته شده است: در تخیلات جیمز جویس، لئوپولد بلوم، در می 1866، در این خانه به دنیا آمد.
دوبلین، جویس را در آغوش گرفته است. این شهر به خاطر کسب چنین جایگاهی در تاریخ ادبیات، از جویس سپاسگزار است. اولیس، کتابی است که خیلیها را به نوشتن تشویق کرد. این رمان به ما یادآوری میکند زندگی روزمره داستانی است که ارزش تعریف کردن را دارد.
یک دیدگاه در “اولیس صدساله شد”
عالی بود ممنون، چقدر خوب نوشتید در توضیح جویس و اولیس، تشکر