در بغداد دنبال شخصیتهای رمانهای قبلیام میگردم
نویسنده عراقی بودن و دور از وطن زندگی کردن یعنی چه؟ آدمهای رمانهای سنان آنطون، از دل خیابانهای بغداد میآیند. در میان خیابانهای درگیر با خشونت و اشغال و انفجار و فرقهگرایی. این آدمها از دل نویسنده میآیند. نویسندهای که هزاران کیلومتر دورتر زندگی میکند و اما شخصیتهای عراقی رمانهایش درونش زندهاند. محمد حزبایی روزنامهنگار و مترجم ادبیات عرب در ابتدای این متن سنان آنطون را معرفی کرده است و در ادامه نوشتهای از او را درباره سومین باری که بعد از مهاجرت به بغداد بازگشته ترجمه کرده است. آنطون از قول بورخس نوشته کتاب استمرار حافظه و خیال است. میتوان اضافه کرد وطن هم در ذهن نویسنده استمرار پیدا میکند.
نویسنده عراقی بودن و دور از وطن زندگی کردن یعنی چه؟ آدمهای رمانهای سنان آنطون، از دل خیابانهای بغداد میآیند. در میان خیابانهای درگیر با خشونت و اشغال و انفجار و فرقهگرایی. این آدمها از دل نویسنده میآیند. نویسندهای که هزاران کیلومتر دورتر زندگی میکند و اما شخصیتهای عراقی رمانهایش درونش زندهاند. محمد حزبایی روزنامهنگار و مترجم ادبیات عرب در ابتدای این متن سنان آنطون را معرفی کرده است و در ادامه نوشتهای از او را درباره سومین باری که بعد از مهاجرت به بغداد بازگشته ترجمه کرده است. آنطون از قول بورخس نوشته کتاب استمرار حافظه و خیال است. میتوان اضافه کرد وطن هم در ذهن نویسنده استمرار پیدا میکند.
در بغداد دنبال شخصیتهای رمانهای قبلیام میگردم
سنان آنطون نویسنده، شاعر، مدرس دانشگاه و مترجم عراقی مقیم امریکاست. تاکنون چهار رمان از او منتشر شده است با نامهای:
*إعجام -۲۰۰۳- (که با همین عنوان توسط حسن حاتمی به فارسی ترجمه و توسط نشر رهی منتشر شد)
*وحدها شجره الرمان / فقط درخت انار -۲۰۱۰- (ظاهرا به فارسی در حال ترجمه است)
*یا مریم -۲۰۱۲- (توسط خودم با عنوان «مریما» به فارسی ترجمه و توسط نشر هیرمند شد)
*فهرس(توسط خودم در دست ترجمه است)
آثار او به سیزده زبان زنده دنیا ترجمه شدهاند و جوایز متعددی دریافت کردهاند. رمان یامریم در فهرست کوتاه جایزه بوکرعربی سال ۲۰۱۳ قرارگرفت.
سه مجموعه شعر دارد با عنوانهای «موشو مبلل بالحروب / موشو بارانخورده جنگها» سال (۲۰۰۴) و «لیل واحد فی کل المدن / درهمه شهرها شب» سال (۲۰۱۰) و «کما فی السماء / همان طور که درآسمان» سال (۲۰۱۹).
تاکنون از سنان آنطون دو مجموعه شعر به زبان انگلیسی منتشر شده است. سنان همچنین مجموعه اشعاری از محمود درویش شاعر فقید فلسطینی با عنوان «فی حضره الغیاب/ در محضر نیستی» و گزیده اشعار سرکون پولس شاعر عراقی را به انگلیسی ترجمه کرده است.
مضمون رمانهای او بیپناهی انسان در میانه جنگ، نفی خشونت، فرقهگرایی و… است که همه در بستر حوادث عراق پس از اشغال و خشونتهای پس از آن اتفاق میافتند. در ادامه متنی را میخوانید که سنان آنطون نوشته است:
***
هرکسی که از مهاجرت برمیگردد تا کشورش را ببیند، باید آدابی و رسومی به جا بیاورد. به خصوص که به قول سرکون پولس آن کشور «برسینهاش انباشته شد، کابوسها» و ملخها آن را به اوج تباهی رسانده باشند. مهمترین آیینها این است که واکسن ضد دلتنگی به خودش تزریق کند. تا در کنار ویرانههای مادی و معنوی که بیشمارند، پا سست نکند.
تا وقتی ناخودآگاه شروع میکند به ورق زدن عکسها و نقشههای قدیمی درون ذهنش و میبیند دیگر جز به خودشان شبیه هیچ چیز دیگری نیستند، خودش را کنترل کند و براحساساتش لگام بزند. اینها آینههای غبیتاند و پنجرههایی رو به آنچه آنجا نیست، رو به آنچه دیگر نیست. این واکسن مجازی همیشه کارگر نمیافتد. اثرش کم رنگ میشود گاهی و سربزنگاههایی معین کاملا پاک. دل قطبنمایی است سرسخت، بر نقطهای که میخواهد کلید میکند.
اینها همه درسرم چرخید وقتی در ماه فوریه گذشته به بغداد برگشتم. سومین بازگشت پس از خروجم از عراق در سال ۱۹۹۱٫ دوستی از من پرسید: «آیا به بغداد میروی تا دنبال شخصیتهایی تازه برای رمان بعدیات بگردی؟». به او گفتم «دو شخصیت رمانی را که اکنون در دست نوشتن دارم، خوب میشناسم. با اینکه عراقیاند، هر دو مدتهاست که ساکن نیویورکاند».
بعد هم پشت بندش آمدم: «بلکه دنبال شخصیتهای رمانهای قبلیام خواهم گشت.» به من گفت: «اما آنها زنده نیستند. تو همیشه آنها را در پایان میکشی.» در جوابش گفتم: «بعضی از آنها زندهاند. من نیستم که آنها را میکشم. من زندگیشان را روایت میکنم». میخواستم به او بگویم، من نیستم که آنها را میکشم، اما اضافه کردم… «و مرگشان را».
وارد خیابان المتنبی میشدم و آن گفتوگو در سرم میچرخید. رمان آخرم «فهرس» اینجا شروع میشود و به پایان میرسد. جایی که یک عراقی مانند من که از ایالات متحده برگشته، به طور اتفاقی با کتابفروشی برخورد میکند که در همان خیابان کار میکند و زندگی. و گرفتار داستان و نوشتههایش میشود. کتابفروش دل به فهرستی داده که تهیه میکند. فهرستی از خسارتهایی که جنگ به بشر و حجر و شجر وارد میکند و گوش دادن به گفتار آنها. در کتابی که «از مردگان میگوید و سخنان همه زندگان را ترجمه میکند».
پس از انتشار این رمان تعدادی ایمیل از عراق دریافت کردم که نویسندگان از من سراغ این «ودود» را میگرفتند. آیا شخصیتی حقیقی است که او را میشناختم و با او دیدار کردهام یا اینکه خیال محض است؟ کمی در جواب این پا و آن پا میکردم، که کدام جواب میتواند واقعا در خور پرسش باشد.
پیش از برنامه گفت و شنود بعد از ظهرم در نمایشگاه کتاب، مردی نگهم داشت و پس از سلام و خوشامدگویی از من پرسید: «چند سال مرده شور بودی؟» اشارهاش به جواد در رمان «وحدها شجره الرمان/تنها درخت انار» بود و جزئیات مراسم شستن مردگان. خندیدم و گفتم، هرگز جنازهای را غسل ندادهام.
فاصله میان حد و مرزهای حقیقت و خیال بسیار طولانی است. طولانی و ناهموار. برخی انسانها با باورها و نقشهها و منطقشان از آنها نگهبانی میکنند. برخی با وسواس تلاش میکنند آنها را محکم کنند؛ نقشه میکشند و فکر میکنند تا دیوارهایی سهمگین علم کنند تا تفاوت و فاصله لازم حفظ شود. اما همیشه منطقی وجود دارد که توپوگرافیاش اجازه میدهد سرمنطق و عقل شیره مالید و از لای آن گذشت تا آدمیان را قاچاق کرد.
به آنها اجازه میدهد از گردش آزادانه در این یا آن جا لذت ببرند. هنرمندان این حفرهها را بیشتر از دیگران میشناسند. به آن زندهاند و برای آن زندگی میکنند. همانها هستند که تا نقطه درهم آمیختن دو جهان، همپای دیگران میشوند. نه مرز داری و نه دیواری و نه سیستم نظارت و کنترلی. تا وقتی کتاب گشوده باشد.
کتابی که بورخس درباره آن میگوید «شگفتانگیزترین ابزار بشری است. همه دیگر ابزارها ادامه پیکر او هستند. ذرهبین و دوربین، ادامه چشم اویند. تلفن امتداد صدای اوست. اما کتاب کاملا چیز دیگری است. کتاب استمرار حافظه است و خیال».
یک دیدگاه در “در بغداد دنبال شخصیتهای رمانهای قبلیام میگردم”
کتاب آرزوهای گمشده هم خیلی خوبه به نظرم البته ایرانیه