سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

اشتراک گذاری این مقاله در فیسبوک اشتراک گذاری این مقاله در توئیتر اشتراک گذاری این مقاله در تلگرام اشتراک گذاری این مقاله در واتس اپ اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین

چهره هایی از پدرم

نویسنده: ثمین باغچه بان

ناشر: قطره

نوبت چاپ: ۸

سال چاپ: ۱۳۹۸

تعداد صفحات: ۲۶۶


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند
چهره هایی از پدرم

تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

تهیه این کتاب

جبار باغچه‌بان یکی از چهره‌های استثنایی آموزش و پرورش ایران است. او چهره‌ای سختکوش و مبتکر و بنیان‌گذار آموزش و پرورش ناشنوایان ایران بود، اما این تنها وجه زندگی او نیست. زندگی‌اش، زندگی پرفراز و نشیب و سرشار از رنج و سختی بود که در خاطرات و یاداشت‌های باقی مانده از او و در روایت‌های فرزندانش آمده است. او یک دختر و یک پسر از خود به یادگار گذاشته است: ثمین و ثمینه باغچه‌بان، که هر دو درباره‌ی پدرشان نوشته‌اند و گفته‌اند.

 

جبار باغچه بان
جبار باغچه بان

 

 

ثمین باغچه‌بان موسیقی‌دان برجسته کودکان ایران در کتاب چهره‌هایی از پدرم خاطراتش را از باغچه‌بان گفته است. بخشی از این خاطرات به رابطه‌ی خودش و پدرش برمی‌گردد و نحوه‌ی نگاه جبار باغچه‌بان به تربیت و آموزش کودکان اما بخش دیگری از کتاب درباره جزییاتی از نحوه فعالیت‌های این معلم سختکوش در شکل گیری و ساماندهی مدارسی برای ناشنوایان است. این کتاب هرچند نثر شاخصی ندارد و خیلی صمیمی و بدور از صنایع ادبی نوشته شده اما بازگوکننده تصاویری از زندگی مردی است که کودکان استثنایی را از تاریکخانه‌ها به اجتماع آورد.

این خاطرات در ۴۶ فصل تقسیم‌بندی شده است.

 

 

درباره نویسنده

ثمین باغچه‌بان سال ۱۳۰۴ در تبریز متولد شد و در ۲۹ اسفند ۱۳۸۶در استانبول درگذشت. او را به عنوان آهنگسازو شاعر می‌شناسیم و برای چندین دهه حضوری پر رنگ در موسیقی ایران داشت. در دوران پیش از انقلاب ۱۳۵۷، سال‌ها در هنرستان عالی موسیقی تدریس کرد. ساخته‌هایش در کنسرت‌های بسیاری اجرا شدند. از آثار برترش می‌توان به رنگین کمون و چهارشنبه‌سوری اشاره کرد. او را همچنین با ترجمه کتاب‌های یاشار کمال و عزیز نسین به خوانندگان ایرانی می‌شناسند.

 


بخش‌هایی از کتاب چهره‌هایی از پدرم


مادرم راست می‌گفت: «او یک دنده بود.» یک دندگی، پایمردی و مقاومت، امید، نترسیدن از شکست، پشت نکردن به میدان، مبارزه و مبارزه، دوست داشتن، عشق و عاشقی با تمام دیوانگی‌هایش در سرشت او بود، و اگر این طور نبود، کی می‌توانست در روزگاران سال ۱۳۰۲، اولین کودکستان ایرانی را در تبریز بسازد و با آموزش چند کودک کر و لال آذربایجانی، اولین قدم‌های دیو آسایش را برای رهایی همه‌ی کودکان کر و لال بردارد؟…

کی می‌توانست در روزگاران سال ۱۳۰۶ کودکستان شیراز را بسازد و با وجود این که فارسی‌اش هنوز چندان خوب نبود، اولین شعرهای کودکانه را بنویسد و به چاپ برساند، اولین نمایشنامه‌های کودکستانی را بیافریند و با بچه‌های کودکستان شیراز روی صحنه بیاورد؟…کی می‌توانست در سال ۱۳۱۲، با دست‌های خالی و نداشتن هیچ پشت و پشتیبانی، آموزش کودکان کر و لال را در اتاق محقری، در یکی از کوچه‌های «محله‌ی سنگلج تهران» آغاز کرده و به صورت آموزشگاه‌های امروزی ناشنوایان دربیاورد و همه‌ی کودکان کر و لال یک سرزمین را از محکومیت به قهر طبیعت برهاند؟…

کی می‌توانست در سال ۱۳۱۳ قدم دیگری برای مبارزه با ناشنوایی برداشته و «تلفن گنگ» یا سمعک استخوانی را اختراع کرده و به ثبت برساند؟… کی می‌توانست با نداشتن کارنامه‌ی کلاس اول هیچ دبستانی، روش آموزش الفبای یک کشور را دگرگون کند، با پرورش آموزگاران متخصص، روش نوین خودش را به سرتاسر کشور بگستراند، پوزه‌ی روش‌های مکتبخانه‌ای را در سرتاسر یک سرزمین به خاک بمالد، و همه‌ی کودکان یک سرزمین را از روش غلطی که از قرن‌ها پیش بر آنها حکم فرمایی داشت، آزاد کند؟

نویسنده معرفی: گیسو فغفوری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *