سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

روایتی کلاسیک از انقلاب فرهنگی

روایتی کلاسیک از انقلاب فرهنگی

 

کتاب انقلاب فرهنگی چین قرار است مخاطبِ ناآشنا با تاریخ چین را با این رویداد تاریخی آشنا کند. چنین کتاب‌هایی اولاً به زبانی ساده باید نوشته شوند و ثانیاً جریان اصلی موردقبول قرارگرفته میان مورخان را باید به مخاطب عرضه کنند و از ارائه روایت‌های متفاوت اما کم‌طرفدار خودداری کنند. کتاب اواخر دهه نود چندسالی پس از پایان جنگ سرد نوشته شده که عمده مورخان غربی گسل بین بلوک غرب و شرق را ذیل دوگانه دموکراسی-دیکتاتوری فهم می‌کردند. با درنظر داشتن همه‌ی این موارد، کتاب انقلاب فرهنگی چین مطلع خوبی برای شناخت بخش مهمی از تاریخ چین معاصر است.

کتاب انقلاب فرهنگی چین قرار است مخاطبِ ناآشنا با تاریخ چین را با این رویداد تاریخی آشنا کند. چنین کتاب‌هایی اولاً به زبانی ساده باید نوشته شوند و ثانیاً جریان اصلی موردقبول قرارگرفته میان مورخان را باید به مخاطب عرضه کنند و از ارائه روایت‌های متفاوت اما کم‌طرفدار خودداری کنند. کتاب اواخر دهه نود چندسالی پس از پایان جنگ سرد نوشته شده که عمده مورخان غربی گسل بین بلوک غرب و شرق را ذیل دوگانه دموکراسی-دیکتاتوری فهم می‌کردند. با درنظر داشتن همه‌ی این موارد، کتاب انقلاب فرهنگی چین مطلع خوبی برای شناخت بخش مهمی از تاریخ چین معاصر است.

 

 

کتاب انقلاب فرهنگی چین قرار است مخاطبِ ناآشنا با تاریخ چین را با این رویداد تاریخی آشنا کند. کتاب از مجموعه تاریخ جهانِ انتشارات Lucent است که با هدف آشنایی دانش‌آموزان با رویدادهای مهم تاریخِ بشر تولید شده‌اند و ترجمه‌شان به فارسی توسط نشر ققنوس چاپ می‌شود.

(بماند که به نظر می‌رسد کمتر نوجوان ایرانی مخاطب این مجموعه باشد و اغلب کتاب‌فروشی‌ها عناوین متنوع این مجموعه را در قفسه‌های تاریخ کتاب‌های بزرگسالان قرار داده‌اند و همین امر می‌تواند نشان‌گر میزان اطلاع اندک ما از تاریخ جهان باشد که بحث مبسوط مستقلی را در زمانی دیگر می‌طلبد.)

معمولاً در نگارش چنین کتاب‌هایی دو اصل رعایت می‌شود: اول این‌که کتاب به زبانی ساده نوشته شود.

بدین منظور تمرکز بر روایت وقایع و رویدادها است و سعی می‌شود که از ارائه تحلیل حتی‌الامکان خودداری شود -اگرچه پرهیز مطلق از تحلیل از اساس در روایت تاریخی ممکن نیست و هر روایتی ناگزیر حاوی تحلیل است اما در عین حال این‌که تحلیل را تا چه میزان گسترش داد، انتخاب نویسنده است- دوم این‌که نویسنده در چنین آثاری روایت کلاسیک یا غالب از رویداد را مطرح می‌کند.

 

روایتی که نهایتاً در جریان اصلی مباحثات مورخین مورد توافق حداکثری قرار گرفته است و برای پرهیز از پیچیدگی‌های غیرضروری، از ذکر روایت‌های دیگر که چه بسا خلاف روایت غالب باشند، خودداری می‌شود.

نکته دیگری که باید بدان اشاره کرد این است که کتاب انقلاب فرهنگی #چین در سال 1997 چاپ شده و در زمان چاپ آن هنوز چند سالی بیشتر از پایان جنگ سرد، نگذشته بوده است. در طول دوران جنگ سرد مرکز ثقل تقابل دو بلوک قدرتِ شرق و غرب -حداقل از زاویه دید بلوک غرب- دوگانه دموکراسی و دیکتاتوری بود و اکثر گفتمان‌های سیاسی و اجتماعی در سایه این دوگانه شکل می‌گرفتند. بالطبع روایت‌های تاریخی هم -به‌خصوص آن‌ها که خود را ذیل جریان اصلی تعریف می‌کردند- از این دوگانه برحذر نبوده‌اند.

 

انقلاب فرهنگی چین
کتاب انقلاب فرهنگی چین

 

کتاب حاضر هم از این روند مستثنی نیست به خصوص وقتی به یاد بیاوریم که قصد نویسنده و ناشر ارائه روایت غالب از انقلاب فرهنگی چین است. در حالی که از سال‌های ابتدایی قرن جدید، از یک طرف با توجه به بحران‌های اقتصادی که بزرگترینش را در سال 2008 شاهد بودیم و از طرف دیگر رشد اقتصادی فوق تصور چین، به نظر می‌رسد آثاری در مورد چین و تاریخش تالیف شده و می‌شوند که به وضوح از تحلیل‌های مبتنی بر دوگانه‌ی آزادی-استبداد فاصله می‌گیرند و سعی دارند به بازخوانی و فهم تاریخ چین با استفاده از ابزارهای مفهومی دیگری بپردازند.

با در نظر داشتن نکات بالا، کتاب انقلاب فرهنگی چین مطلع خوبی برای شناخت بخشی از تاریخ #چین معاصر است. در اکثر قریب به اتفاق منابع تاریخی، انقلاب فرهنگی در فاصله زمانی ده ساله‌ی از 1966 زمانی که نیه یوان‌زی، استاد فلسفه به همراه شش تن دیگر پوستر بزرگی که مدیریت دانشگاه را به تجدیدنظرطلبی (رویزیونیسم) متهم می‌کرد در دانشگاه پکن نصب کرد تا 1976 که مائو مرد، در نظر گرفته می‌شود.

طبیعی است در این دوره‌ی زمانی طولانی چین شاهد رویدادهای سیاسی و اجتماعی پرشماری بوده که تأثیر خود را بر ساخت قدرت، نظام آموزشی، ساختار اقتصادی، ایدئولوژی رسمی حزب کمونیست و روابط خارجی حکومت و زندگی میلیون‌ها چینی در آن زمان و سال‌های آتی گذاشته است.

 

آن‌چه اما در روایت غالب از انقلاب فرهنگی چین خودنمایی می‌کند تأکید بر دو نکته است. اول این‌که انقلاب فرهنگی در تحلیل نهایی کارزاری برای شکل‌دهی جنگ قدرت در طبقات بالای سیاسی بوده که نهایتاً منجر به حذف یک جناح و قدرت گرفتن جناحی دیگر شد و دوم این‌که این فرآیند توأم با خشونت دهشتناکی صورت گرفته که چین را تا مرز هرج و مرج مطلق و جنگ داخلی پیش برده است.

در این روایت کلیه منازعات ایدئولوژیکی در جریان که باعث تغییرات رادیکالی در کل نظام آموزشی چین هم شد در درجه‌ی دوم اهمیت قرار می‌گیرند و آن‌چه در مرکز توجه راویان است بیشتر نحوه‌ی بهره‌برداری طبقه‌ی حاکمه از این منازعات تئوریک به نفع خودشان است.

 

انقلاب فرهنگی چین

 

 

پس از شکست پروژه «جهش بزرگ به پیش» که با هدف تبدیل جامعه‌ی کشاورزی چین به جامعه‌ای صنعتی در مدت زمانی، کوتاه برنامه‌ریزی و اجرا شد، مائو که مبدع اصلی طرح بود در موضع ضعف قرار گرفت و ناگزیر شد مقام ریاست‌جمهوری را به لیوشائوچی واگذار کند، گرچه هنوز در صدر حزب کمونیست باقی ماند و در نزد مردم محبوب بود. قحطی‌های ناشی از جهش بزرگ به پیش که منجر به مرگ میلیون‌ها چینی شد، بخشی از حزب کمونیست را تکان داد و سبب تجدید نظر جدی در سیاست‌های اقتصادی حزب شد.

از میان مخالفین جهش بزرگ به پیش دو نفر معروف‌تر بودند، لیوشائوچی رئیس جمهور و دنگ شیائوپینگ. این دو بعداً در جریان انقلاب فرهنگی متهم به جاده صاف کنی برای امپریالیسم شدند. «کلاه بوقی بر سر دنگ گذاشتند و او را در خیابان‌ها گرداندند. همچنین مجبورش کردند با اعتراف به خطاهایش در گردهمایی‌های بزرگ عمومی خودش را تحقیر کند.» (صص.47 و48)

لیو اما به اندازه دنگ خوش‌شانس نبود! «کتک‌های وحشیانه‌ای که لیو در اوت 1967 متحمل شد، به سلامتش آسیب جدی وارد ساخت. یک ساعت طول می‌کشید تا کارهای ساده‌ای مثل لباس پوشیدن … را انجام دهد. نگهبانانش اجازه نداشتند هیچ کمکی به او بکنند… لین پیائو [نفر دوم حزب پس از مائو در آن زمان] دستور داد که لیو و دیگر مقامات بلندپایه‌ی سابق حزبی طرد شده از پکن به زندانی در کایفنگ انتقال داده شوند.

 

در هوای سرد پاییزی، پوشش لیو شائوچی ضعیف و سالخورده یک پتوی مندرس و نخ‌نما بود… سرانجام و شکر خدا لیو شائوچی در دوازدهم نوامبر 1969 درگذشت. تا سه سال حتی خانواده‌اش از مرگش باخبر نشدند. یک دهه تمام سپری شد تا مردم چین از درگذشت رئیس جمهور سابق‌شان باخبر شدند.» (ص.49)

دامنه‌ی این نوع اتهام‌زنی‌ها و رفتارها محدود به طبقه‌ی حاکمان نبود. گاردهای سرخ که اکثر اعضایشان دانش‌آموزان و دانشجویان بودند در بین مردم عادی نیز در به در دنبال بورژواها می‌گشتند و هیچ کسی در امان نبود.

«گاردهای سرخ، نه فقط از سیاست یا فیلم یا موسیقی خارجی، بلکه از هر چیز خارجی نفرت داشتند… سرزده وارد خانه‌های مردم می‌شدند و آن‌ها را به خاطر خوردن غذاهای خارجی نظیر مربّا یا نوشیدن نوشیدنی‌های خارجی نظیر قهوه مورد سرزنش قرار می‌دادند. آن‌ها یک بار به فرزندان مردی که برای یک شرکت سوئیسی کار کرده بود به عنوان توله‌های پادوی امپریالیسم سوییس حمله کردند…» (صص.60 و 61)

 

آثار باستانی هم از حملات گاردهای سرخ در امان نماندند. فضا روز به روز رادیکال‌تر می‌شد و گروه‌های مختلف و متعدد گاردهای سرخ با مقامات محلی، نیروهای نظامی، کشاورزان و حتی یکدیگر درگیر شدند.

سرانجام مائو در چرخشی آشکار نه تنها از حمایت گاردهای سرخ دست برداشت، بلکه از هرج و مرج طلبی آن‌ها شروع به انتقاد کرد. پس از این بود که ارتش آزادی‌بخش علیه گاردهای سرخ وارد عمل شد و بسیاری از آن‌ها برای آموختن از دهقانان و اصلاح برداشت‌شان از اندیشه‌های صدر مائو، به نواحی دورافتاده‌ی روستایی تبعید شدند و «افسران ارتش آزادیبخش هر چه بیشتر اداره امور محلی حزب کمونیست چین را به دست گرفتند… تا اوت 1971 از 21 استان چین، دبیر اول‌های حزب کمونیست بیست استان عضو ارتش آزادیبخش خلق بودند.» (ص.74)

 

 انقلاب فرهنگی چین
انقلاب فرهنگی چین

 

پس از سقوط هواپیمای لین پیائو وزیر دفاع و جانشین‌ِ رسمی مائو، که پس از شکست توطئه‌‌ی ترور مائو قصد فرار به شوروری را داشت، مائو شروع به محدودسازی قدرت نظامیان در ساختار حزب کرد. او این کار را با حمایت از اعضای جوان غیر نظامی حزب و بازگرداندن برخی از سیاست‌مداران قدیمی‌ای که طی سال‌های اولیه انقلاب فرهنگی تبعید شده بودند، انجام داد. «در آوریل 1973 دیپلمات‌های شگفت‌زده‌ی خارجی شاهد حضور دنگ در یک میهمانی به افتخار شاهزاده کامبوجی نوردوم سیهانوک بودند.

در آوریل 1974 او در رأس هیئت نمایندگی چین به سازمان ملل متحد قرار گرفت. با وجود این، جناح تندرو [طرفدار انقلاب فرهنگی] هنوز از قدرت زیادی برخوردار بود.« (ص.93)

 

نهایتاً مائو در سپتامبر 1976 جان سپرد. جناح رادیکال سعی کرد قدرت را قبضه کند اما موفق نشد. چهار تن از سران آن از جمله جیان چینگ همسر چهارم مائو معروف به باند چهارنفره در اکتبر همان سال بازداشت شدند و بعدتر در دادگاه  به جرم اقدامات‌شان حین انقلاب فرهنگی، محاکمه و به اعدام و حبس‌های طویل مدت محکوم شدند. احکام اعدام هیچ‌گاه اجرا نشد.

در سال 1978 که دیگر دنگ شیائوپینگ از جایگاه محکمی در ساخت قدرت برخوردار شده بود حزب کمونیست چین انقلاب فرهنگی را محکوم کرد و آن را فاجعه ده ساله نامید. اما دنگ که خودش قربانی انقلاب فرهنگی بود، آن‌طور که ناظران غربی در ابتدا گمان می‌کردند سیاستمداری نبود که در دوگانه دیکتاتوری و دموکراسی طرف دموکراسی را بگیرد.

اتفاقات بعدی نشان داد که دنگ و یارانش در حزب کمونیست چین اصلاً ذیل این دوگانه نمی‌اندیشند و سوداهای دیگری در سر دارند. واکنش غرب اما قرار دادن نامِ دنگ ذیل عنوان دیکتاتور جدید چین بود. «پس از قتل عام میدان تیان آن‌من [در سال 1989]، جهان جمهوری خلق چین و دنگ شیائوپینگ را از زاویه دیگری دید. دنگ دیگر فردی اصلاح‌طلب تلقی نمی‌شد، بلکه پیرمرد خسته‌ای به حساب می‌آمد که حاضر بود به هر عملی دست بزند تا دیکتاتوری خودش را حفظ کند.» (ص.105)

 

 

 

 

  این مقاله را ۹ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *