پا به پای کافکا در پراگ
برخلاف آنچه امروز تصور میشود، کافکا همیشه هم در پراگ نام شناختهشدهای نبوده است. نوشتههای او در زمان اشغال پراگ به دست آلمان نازی ممنوع شد (چون کافکا یهودی بود) و بعد از جنگ به خاطر احساسات ضدآلمانی منفور شد (چون به آلمانی مینوشت) و در دوران کمونیسم هم دولت به آثارش بدبین بود. اما ناگهان درهای کشور باز شد و چکیها متوجه شدند کافکا تا چه حد در این هفتاد سال در جهان شهرت پیدا کرده. و از آن پس نام و تصویر و سردیس کافکا تبدیل شد به یکی از جاذبههای گردشگری این شهر زیبای اروپای مرکزی. دیوید فارلی ستوننویس نیویورک تایمز تلاش کرده ردپای کافکا را در پراگ دنبال کند.
برخلاف آنچه امروز تصور میشود، کافکا همیشه هم در پراگ نام شناختهشدهای نبوده است. نوشتههای او در زمان اشغال پراگ به دست آلمان نازی ممنوع شد (چون کافکا یهودی بود) و بعد از جنگ به خاطر احساسات ضدآلمانی منفور شد (چون به آلمانی مینوشت) و در دوران کمونیسم هم دولت به آثارش بدبین بود. اما ناگهان درهای کشور باز شد و چکیها متوجه شدند کافکا تا چه حد در این هفتاد سال در جهان شهرت پیدا کرده. و از آن پس نام و تصویر و سردیس کافکا تبدیل شد به یکی از جاذبههای گردشگری این شهر زیبای اروپای مرکزی. دیوید فارلی ستوننویس نیویورک تایمز تلاش کرده ردپای کافکا را در پراگ دنبال کند.
نویسنده: دیوید فارلی
مترجم: سعیده شهسواری
صبح یکی از روزهای اخیر که در پراگ از خواب آشفتهام بیدار شدم، دیدم به توریستی که در ماموریت است تبدیل شدهام و با مسافری که در دهه ۱۹۹۰ به مدت سه سال در پراگ زندگی کرد فرق کردهام.
قبلاً هر تداعی در مورد ارتباط بین این شهر و فرانتس کافکای نویسنده، اهل پراگ، داشتم منفی بود. از تجاریسازی کافکا متنفر بودم، صورتش روی ماگها و تیشرتها در سوغاتیفروشیها کج و معوج شده بود، نامش بر روی سایبانهای کافهها و رستورانهای قدیمی شهر همه جا بود.
با این وجود، همیشه چیزی من را از اینکه هرگز ردپای کافکا، این بخش جداییناپذیر از تاریخچه فرهنگی پراگ را بررسی نکردهام آزار میداد. این که رمان مسخ کافکا که شخصیت اصلی آن گرگور سامسا به یک حشره تبدیل میشود، یک قرن قبل در همین ماه برای اولین بار چاپ شد هم مزید بر علت شد.
پس فکر کردم بهترین زمان است برای کشف نویسنده و شهری که به شکلی ناگسستنی با آن درهم تنیده است. برای انجام این کار، با گروه متنوعی درباره اینکه چگونه این شهر در یکی از معروفترین آثار او تأثیر گذاشته و چگونه این نویسنده مشهور رنجکشیده را شکل داده است صحبت میکنم.
کافکا یکبار در حالی که کنار پنجره در Oppelt House واقع در Old Town Square 5 ایستاده بود نگاهی به میدان انداخت و گفت: «این دایره باریک کل زندگی من را در برگرفته است.» و تا جایی که من در تور انجمن فرانتس کافکا یاد گرفتم، او اغراق نمیکرد.
راهنمای تور، آندری اسکرابال دانشجوی ۲۳ ساله حقوق، ساختمانی که کافکا در آن متولد شده بود را به من نشان داد (یا بهتر است بگوییم بنایی که جایگزین آن شده بود) و از آنجا ما به دهها مکان دیگر برخوردیم که ظاهراً کافکا در آنها نیز سکونت داشت، به طوری که دیگر کسی را تحت تاثیر قرار نمیداد. آقای اسکرابال با اشاره به ساختمان دیگری در میدان old Town گفت: «آن پنجره سمت چپ در طبقه سوم» و بعد از یک مکث ادامه داد: «بله، کافکا در آنجا نیز زندگی کرده است.»
ما از مغازهای که پدر کافکا صاحبش بود گذشتیم و جذب شگفتی مجسمه فرانتس کافکا (تقاطع خیابان Dusni و Vezenska در میدان old Town) متوقف شدیم، یک مجسمه برنزی به ارتفاع ۱۲ فوت از یک کت و شلوار ایستادهی خالی که یک مرد کوچکتر که شبیه کافکاست بر شانههای او سوار است. این اثر برای گردشگران سوژه پرطرفداری برای عکاسی است و ورژن ۱۲ اینچی آن جایزه ادبی است که انجمن فرانتس کافکا به برندگان جوایز سالانه کافکا اهدا میکند.
تور کافکای من، غیر از مجسمه، به نظر نمیرسید به یادماندنی باشد. اما بعد از آن ما به ساختمانی در یک کوچه کوچک پنهان در میدان old Town رفتیم. در این ساختمان رستورانی به نام U Cerveneho Pava قرار دارد و یک فروشگاه وسیله نقلیه موتوری اجارهای هم برای توریستهای روسی در نظر گرفته شده است.
آقای اسکرابال با اشاره به در گفت: «اینجا یک روسپیخانه درجه یک بوده است و کافکا برای گفتگو با دختران مرتباً به اینجا میآمده است.»
من به طعنه گفتم: «گفتگو» دیگر؟
او گفت: «نه، واقعاً. کافکا به هر نوع آدمی علاقمند بود و واقعاً به اینجا میآمد تا با روسپیها گفتگوهای فلسفی داشته باشد.»
یکی از خانههایی که آقای اسکرابال من را به آنجا نبرد، جایی بود که نویسنده زمان نوشتن مسخ آنجا زندگی میکرد. آن ساختمان در سال ۱۹۴۵ خراب شد و امروز یک هتل بینالمللی جای آن را گرفته است. مسخ به طور کامل در یک آپارتمان اتفاق میافتد و محققان آثار کافکا میگویند نویسنده در آن زمان از آپارتمان طبقه چهارم خود به عنوان الگویی در داستان استفاده کرده است.
من در هتل نمیماندم. با آسانسور به رستوران زلاتا پراها در پشتبام رفتم و از تراس، با بناهای مخروطی گوتیک و باروک میدان Old Town در پشت سرم، به پایین، به پل Svatopluk Cech، یک قوس مدرن که موقع زندگی نویسنده فقط چند سال از عمر آن گذشته بود نگاه کردم.
این منظرهی کافکا در کمابیش همه سالهای ۱۹۰۷ تا ۱۹۱۳ بود. او برای یکی از دوستانش درباره پل جدید نوشت و گفت این بخش از رود ولتوا به دلیل اقدامهای متعدد به خودکشی معروف است: «پیادهروی بر روی پل به سمت بلودر همیشه لذتبخشتر از مسیر رودخانه به سمت بهشت است.»
یکی دیگر از مکانهای مهم زندگی کافکا که حالا یک هتل شده، قبلاً دفتر شرکت بیمهای بوده که کافکا از سال ۱۹۰۸ تا ۱۹۲۲ در آن کار میکرده است. او در خاطرات خود شکایت کرده است که سفر کاری شرکت که باعث شده به مسخ پایان دهد، رضایتبخش نبوده است.
امروز هتل Century Old Town پراگ، که ساختمانی نو باروکی است میزبان برخی از یادبودهای کافکا است: نیمتنه نویسنده، رستورانی به نام یکی از زنهای زندگیاش فلیسه و عکسی از نویسنده و پلاکی پشت در اتاق ۲۱۴، که نشان میدهد آنجا دفتر او بوده است.
من امیدوار بودم که در اداره سابق کافکا اقامت کنم، اما رزرو شده بود. بنابراین با نقشه ب پیش رفتم: یواشکی به طبقه دوم رفتم تا دزدکی نگاهی به اتاق بیندازم. به در رسیدم و پلاک و عکس را دیدم، در نظر داشتم در بزنم، اما ساعت ۸ صبح بود و نمیخواستم مزاحم ساکنان آن شوم.
به امید یافتن گنجینه پنهان اشیاء و اطلاعات مسخ در موزه فرانتس کافکا در محله Mala Strana، توقف کردم. زمان آزاد تور، ساعتی سرگرمکننده و آموزشی در مورد نویسنده فراهم کرد، اما در مورد داستان مشهور او چیز زیادی نداشت. چند روز بعد به مرکز جامعهی فرانتس کافکا، پشت کتابفروشی فرانتس کافکا در ژوزفوف برگشتم.
مارکتا مالیسوا ، مدیر مرکز گفت: «بسیاری از چکیها تا همین اواخر با کافکا ناآشنا بودند» و توضیح داد که نوشتههای وی در زمان اشغال آلمان در جنگ جهانی دوم ممنوع شد و پس از جنگ به دلیل احساسات ضد آلمانی بدنام شد (کافکا یک یهودی چک بود که به آلمانی مینوشت).
او ادامه داد: «و بعد دوره کمونیسم بود و چون او استبداد پیشِرو را پیشبینی کرده بود، رژیم کمونیستی آثار او را تبلیغ نکرد.»
این مسئله بعد از انقلاب مخملی ۱۹۸۹ از بین رفت، زمانی که توریستها از اروپای غربی و آمریکا تمایل پیدا کردند که مکانهای مربوط به کافکا را که چکیها اهمیتشان را تشخیص داده بودند ببینند. خانم مالیسوا گفت: «من در اوایل دهه۹۰ یک فرد محلی را در پراگ دیدم که پرسید: این کافکا کیه؟ آمریکاییه؟ من فقط توریستهای آمریکایی را با تیشرتهای کافکا میبینم.»
قبل از خداحافظی از خانم مالیسوا، او کتابی را از یک کیسه پلاستیکی بیرون کشید. اولین چاپ مسخ بود که طرح روی جلد آن تصویرِ درِ باز اتاق خواب بود، مردی که به دوردست نگاه میکند و صورتش را با وحشت پوشانده است.
کافکا در مورد نوع حشرهای که گرگور سامسا به آن مسخ شده بود کاملاً مبهم نوشته است. او مشخصا از عبارت “ungeheuren Ungeziefer استفاده کرده است، که مترجمان انگلیسیزبان آن را یک «حشره هیولایی» معنی کردهاند. او در نامهای به ناشرش در لایپزیگ در سال ۱۹۱۵ در واکنش به طرح روی جلد اولین چاپ نوشت: «آن نه، لطفًا. آن نه. خود حشره را نمیتوان کشید. حتی از دور هم نمیتوان نشانش داد.»
این مسئله مانع نشد که خوانندگان، تصویر قهرمان داستان را به عنوان یک سوسک حدس نزنند. این خوانندگان شامل هنرمند بدنام اهل چک دیوید سرنی هم میشود. من او را یک روز در مرکزی هنری در محله اسمیچوف ملاقات کردم. پراگ با آثار هیجانانگیز آقای سرنی پوشیده شده است، مجسمه یک مرد در حال ادرار کردن (درست روبروی موزه فرانتس کافکا) و یک مجسمه از پادشاه حامی چک ، پادشاه Wenceslas که بر روی یک اسب مرده وارونه نشسته است.
جدیدترین اثر او در پراگ، مجسمهای از سر کافکاست که در پشت فروشگاه تسکو در مرکز شهر قرار دارد. سری با ارتفاع ۳۶ فوت که از ۴۲ لایه متحرک با روکش کروم تشکیل شده است که هم به صورت همزمان و هم در جهت مخالف حرکت میکنند.
ایده اصلی آقای سرنی یک آبنما شامل سه نقش بود: یک روبات که به کارل چاپک نویسنده چکی زبان اشاره داشت که این کلمه را ابداع کرد، یک گولِم که نماینده زبان ییدیش است و سوسک کافکا که ارجاع به زبان آلمانی دارد. آقای سرنی گفت: «میخواستم به مردم یادآوری کنم که پراگ زمانی شهری سهزبانه بود.»
متأسفانه قوانین مربوط به آب در شهر مانع از قرار دادن آبنما در آنجا شد. او گفت: «من عاشق این آیرونی هستم که چنین مجسمهای روبروی یک ساختمان دولتی گذاشته شده. تصور کنید که عصبانی هستید، چون کارمندان هیچ کاری نمیکنند و فقط به شما میگویند که به یک دفتر دیگر بروید و سپس یک دفتر دیگر و یک دفتر دیگر تا سرانجام بشنوید: این دفتر بسته است. و سپس از ساختمان بیرون میروید و آنجا سر بزرگ کافکا وجود دارد که به شما نگاه میکند و این آیرونی را به شما یادآوری میکند.»
یک آیرونی مشابه هم در مورد یواخیم توپول، نویسنده ۵ رمان و یک معترض سیاسی در دهه ۷۰ و ۸۰ وجود دارد که فراموش نمیشود. من با او در یک جشنواره ادبی در پراگ ملاقات کوتاهی داشتم و وقتی به کافکا اشاره کردم، او خوشحال شد از اینکه درباره آنچه کافکا امروز معنی میدهد صحبت کند. او گفت: «در طول حکومت کمونیستی، ما آثار کافکا نظیر مسخ را به صورت غیرقانونی (کتابهای جلد سفید و ممنوعی که معروف به سامیزدات بودند) کپی میکردیم و حالا کافکا در کنار پل چارلز و قلعه پراگ، به بخشی از آثار نمادین پراگ تبدیل شده است. او همه جا هست و همه جا به فروش میرود. این آخرین شوخی او است.»
به نظر میرسید تقریباً با همه کسانی که در مورد نویسنده با آنها گفتگو میکردم شوخیهای پنهانی پیش میآید، از جمله در ملاقاتم با یاروسلاو رونا، هنرمندی که مجسمه فرانتس کافکا را ساخته است (مجسمهی نویسنده سوار بر یک کت و شلوار خالی) در کافه لوور، مکانی جذاب در طبقه دوم با سقف بلند، جایی که کافکا با دوست نویسنده خود مکس برود در آن با هم قرار میگذاشتند.
آقای رونا گفت: «در همه بخشهای دیگر این مسابقه اساساً کافکا مورد تحسین بود. اما من بعد از خواندن مسخ یک چیز را در مورد تفکر کافکا فهمیدم: من وقتی هنر را دوست دارم که مشخص نیست هنرمند به چه فکر میکند. و من فکر میکنم این فلسفه کافکا، نه تنها در مسخ، بلکه در بسیاری از نوشتههای او وجود داشت. بنابراین من از همان تفکر برای ساخت مجسمه کافکا استفاده کردم.»
من درباره اشارات احتمالی مسخ پرسیدم. او بازیگوشانه لبخند زد و به فنجان کاپوچینویش نگاهی انداخت و گفت: «من نمیتوانستم تصور کنم مجسمهای از کافکا بدون هیچ اشارهای به مسخ ساخته شود. بنابراین کمی اشاره پنهان به آن را در اثرم قرار دادم.»
بعد از ملاقاتمان، من به سمت مجسمه قدم زدم و از نزدیک به پایه آن نگاهی انداختم. و آنجا همانطور که در بین توریستهای در حال عکس انداختن ایستاده بودم، در پیادهرو در اطراف پایه، طرح یک سوسک را دیدم.
متن انگلیسی این مقاله را میتوانید از اینجا ملاحظه کنید.
اگر شما رفتید:
از چه چیزهایی دیدن کنید:
در مالا استرانا، موزه فرانتس کافکا آغازگر خوبی برای کسانی است که با نویسنده و آثارش آشنایی ندارند. انجمن فرانتس کافکا یک کتابفروشی و مرکز است که وقف نویسنده شده است. شما میتوانید از طریق آنها تورهای خصوصی با محوریت کافکا را ترتیب بدهید.
JayWay Travel تورهای کافکای پراگ را عرضه میکند و مسافران اهل ادبیات را از زادگاه او به قبرش و هرجایی بین این دو میبرد.
MeetFactoryکه در سال ۲۰۰۱ توسط دیوید سرنی تاسیس شد مجموعهای است که کنسرتها و نمایشگاههای هنری برگزار میکند.
Kafka art installation آقای سرنی پشت فروشگاه تسکو در تقاطع خیابانهای Narodni Trida و Spalena قرار دارد.
Franz Kafka Memorial statue یارسلاو رونا در Old Town پراگ در تقاطع خیابانهای Dusni و Vezenska قرار دارد.
کجا اقامت کنید:
InterContinental Prague در مرکز شهر قرار دارد و رو به منظره زیبای Old Town و قلعه پراگ است.
هتل Century Old Town در شرکت بیمه سوانح کارگران پادشاهی بوهمیای سابق که کافکا در آنجا کار میکرد در خارج از Old Town قرار دارد.
کجا برای خوردن بروید:
کافه لوور، پاتوق سابق کافکا بیش از یک قرن است که قهوه و کیک سرو میکند.