شبهای مرور و تکرار
«شبهای ترمه و بادام»، تازهترین اثر «حمید امجد»، نمایشنامهنویس، کارگردان و مترجم برجسته است. نام حمید امجد، آنقدر با تئاتر و نمایشنامه، گره خورده است که توقع مخاطب را از آخرین اثرش بالا میبرد. اما آنچه از خواندن نمایشنامه دستمان میآید، یک جور کهنگی، یک جور چنگ زدن به گذشتهها و آزمودههاست که آن را شبیه چیزی میکند که اسمش را میگذارم «آثار کرونایی»!
«شبهای ترمه و بادام»، تازهترین اثر «حمید امجد»، نمایشنامهنویس، کارگردان و مترجم برجسته است. نام حمید امجد، آنقدر با تئاتر و نمایشنامه، گره خورده است که توقع مخاطب را از آخرین اثرش بالا میبرد. اما آنچه از خواندن نمایشنامه دستمان میآید، یک جور کهنگی، یک جور چنگ زدن به گذشتهها و آزمودههاست که آن را شبیه چیزی میکند که اسمش را میگذارم «آثار کرونایی»!
«شبهای ترمه و بادام»، تازهترین اثر «حمید امجد»، نمایشنامهنویس، کارگردان و مترجم برجسته است. نام حمید امجد آنقدر با تئاتر و نمایشنامه گره خورده است که توقع مخاطب را از آخرین اثرش بالا میبرد.
داستان، داستان مردی است که مدام تا دم مرگ میرود و نمیمیرد. چند ساعتی را معلق بین این دنیا و آن دنیا میگذراند اما باز برمیگردد و غر میزند که چرا وقتش را میگیرند یا این طور دورش جمع شدهاند. مردی که سه فرزند دارد که مثل کفتار، بالای سرش ایستادهاند و منتظرند بالاخره تکلیفشان روشن شود. یا بماند و آنها بتوانند هر کدام برگردند سر کار و زندگیشان، یا بمیرد و بتوانند ارثیهاش را به زخمی بزنند. در این بین، پرستاری هست از بین خیل پرستارانی که تا به حال آزمودهاند که آنجا مانده و بالا و پایین داستان از خلال برخورد شخصیتها با این پرستار روایت میشود.
آشنایی با شخصیتهای نمایشنامهی شبهای ترمه و بادام
شخصیتهای نمایش هر کدام مسالهای دارند، یکی میخواهد شوهر بیعرضهاش را با پول پدر سر کاری بگذارد، آن دیگری میخواهد ورشکستگیاش را جبران کند و دیگری اصلاً فکر این پولهای کم نیست و میخواهد از آب مدام زنده شدن پدرش، کرهای درست و حسابی بگیرد و قضیه را «وایرال» کند و به جهان نشان دهد. مسالهی اصلیشان اما این است که هر کدام به تماشاگران ثابت کنند که خودشان شخصیت اصلی نمایش هستند. در پایان هم میبینیم که همهی این شخصیتهای مدعی، در واقع مردهاند.
نمایشنامهی «شبهای ترمه و بادام»، به استناد آخرین صفحهاش، در شهریور ماه سال ۹۸ نوشته شده است. زمانی قبل از شیوع کرونا. دورانی قبل از قرنطینه شدن آدمها و حبس شدن در چهاردیواریها. و زمانی قبل از آنکه ایام، به مرور آنچه از پیش از آن در دست مانده، بگذرد و نه تولید اثری واقعاً تازه. اما آنچه از خواندن نمایشنامه دستمان میآید، چیز دیگری است. یک جور کهنگی، یک جور چنگ زدن به گذشتهها و آزمودهها در تمام فضای متن هست که آن را شبیه چیزی میکند که اسمش را میگذارم «آثار کرونایی»! (پیشتر، در مقالهای که از اینجا میتوانید بخوانید، به بررسی تاثیر کرونا بر صنعت چاپ و نشر پرداختهایم.)
در شبهای ترمه و بادام، تقریباً هرچه نباید، تکرار و آزموده شده است. از سبک روایت بیش از حد رئالیستی آن گرفته، تا ادبیات پوسیدهای که شبیه به سینمای دههی ۷۰ است، تا کلیشههای آدمهای بد و خوب، تا گرهها و بهانههای پیش پا افتاده و دم دستی برای توجیه رفتار شخصیتها و … . چطور میتوان اینقدر اشتباه کرد؟!
مهمترین نقطهی ضعف نمایشنامه شبهای ترمه و بادام
چیزی که بیش از همه توی ذوق میزند، ادبیات شخصیتهاست. شخصیتها کاملاً تیپ هستند و چیزی فراتر از آنچه از یک تیپ انتظار میرود، ندارند. میشد حتی برایشان اسمی انتخاب نکرد و با عناوینی شبیه «زن هوچی»، «مرد بی بندو بار»، «معشوقه» و … از آنها یاد کرد. فاجعه وقتی پررنگتر میشود که آدمهای به شدت قابل حدس، شروع به حرف زدن میکنند. اینجاست که دو زخم عمیقتر دهان باز میکنند. اولی آنکه شخصیتها با تمام وجود سعی میکنند خودشان، گذشتهشان، موقعیتی که در آن قرار گرفتهاند و غیره را در قالب دیالوگهایی که میشد اصلاً اتفاق نیفتد، بیان کنند.
دومی که حتی غمانگیزتر است، عدم آشنایی نویسنده با «تیپ»هایی است که ساخته است. به نظر میرسد که همه، یکجا، از تخیل و تصور او میآیند از چنین افرادی. افرادی که او با ادبیاتشان به شدت بیگانه است. چیزی شبیه به تصوری که مثلا سریالهای صدا و سیما، از آدمهای «پارتیبرو» و عیاش دارند!
این موضوع بیش از همه در مورد «شروین» خواننده را اذیت میکند. «خز»، «سِلِب»، «لاکچر» و … کلماتی است که لای حرفهای او زورچپان شدهاند تا به ما بفهمانند او چطور آدمی است. یا بازی بیهودهاش با ربط دادن شخصیتها به آهنگهایی که در شادی و غم گوش میدهند که میتوانست ایدهی خوبی باشد اما به قدری گل درشت و بیجا از آن استفاده میشود که خواننده را خسته و دلزده میکند. بعد هم آن ادبیات موفقیت که گویی آن را به زحمت توی دهان «شقایق» گذاشته تا به مستقیمترین و بیپردهترین شکل ممکن، معرفیاش کند.
مسالهی دیگری که شبهای ترمه و بادام را از ارزشی بهخصوص تهی میکند، آن است که در نهایت نمیفهمی چه چیزی به تو، و نه تنها به توی خواننده که به ادبیات نمایشی اضافه شده است. آیا بناست از داستانی جدید رونمایی شود یا سبکی جدید در نگارش؟ شاید بناست ایدهی نویی را از نظر بگذرانیم؟ معلوم نیست.
جمعبندی؛ رقابت در بین آثار کرونایی
همینهاست که آخرین نمایشنامهی حمید امجد را در دستهی آثار کرونایی قرار میدهد. دست و پایت بسته است و راهی هم به بیرون و تجربههای جدید و دیدنها و آموختنهای جدید نداری. توی خانه محصوری با آنچه تا به حال و تا قبل از این حصر رخ داده. تنها کاری که میتوانی انجام دهی، مرور است. و خب، واقعیت این است که شبهای ترمه و بادام، مرور بدی نیست! مروری بر نمایشنامههای سوپررئالیستی رادی، مروری بر داستانهای دعوا بر سر ارث و میراث، مروری بر آنچه تا به حال برای نشان دادن تناقض در شخصیتها و جذاب کردنشان –داخل گیومه- انجام دادهایم، مروری بر به تصویر کشیدن ماجراها، صفات و اعمال مختلف از طریق بیان آنها از زبان شخصیتهای نمایش، مروری بر نمایش کلیشهای عشق آنطور که سالها و سالها به تصویر کشیده شده، و از همین دست، طمع، کولیبازی، دست درازی و…