سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

سایه‌نویسی؛ نوشتن کتاب به اسم یک نفر دیگر

سایه‌نویسی؛ نوشتن کتاب به اسم یک نفر دیگر

 

شاید پیش آمده باشد که نام یک بازیگر، سیاستمدار، یا ورزشکار را به عنوان نویسنده خودزندگی‌نامه‌شان دیده باشیم و با حیرت از خود سوال کرده باشیم آیا نویسندگی حرفه‌ای هم واقعاً یکی از توانایی‌های این فرد است؟ حقیقت این است که نه، نیست. در پس نام‌های معروفی که به عنوان نویسنده روی جلد یک کتاب آمده، شخصی بی‌نام و نشان پنهان است. بسیاری از ما هم با دیدن فیلم سایه‌نویس (2010) رومن پولانسکی با چنین شغلی در صنعت نشر آشنا شده‌ایم. رابرت مک‌کرام، در این مقاله گاردین که در سال 2014 منتشر شده به بررسی این حرفه می‌پردازد و اندرو کرافتز یکی از موفق‌ترین سایه‌نویسان را معرفی می‌کند.

(مترجم)

(مترجم)

شاید پیش آمده باشد که نام یک بازیگر، سیاستمدار، یا ورزشکار را به عنوان نویسنده خودزندگی‌نامه‌شان دیده باشیم و با حیرت از خود سوال کرده باشیم آیا نویسندگی حرفه‌ای هم واقعاً یکی از توانایی‌های این فرد است؟ حقیقت این است که نه، نیست. در پس نام‌های معروفی که به عنوان نویسنده روی جلد یک کتاب آمده، شخصی بی‌نام و نشان پنهان است. بسیاری از ما هم با دیدن فیلم سایه‌نویس (2010) رومن پولانسکی با چنین شغلی در صنعت نشر آشنا شده‌ایم. رابرت مک‌کرام، در این مقاله گاردین که در سال 2014 منتشر شده به بررسی این حرفه می‌پردازد و اندرو کرافتز یکی از موفق‌ترین سایه‌نویسان را معرفی می‌کند.

 

 

«در پس عنوان سایه‌نویس، می‌توانم با پادشاهان و میلیونرها به همان راحتی گفتگو کنم که با فاحشه‌ها و بی‌خانمان‌ها، و با ستاره‌های راک و بازیگران به پشت صحنه بروم. می‌توانم دماغم را در زندگی دیگران فرو کنم و همه سئوالات بی‌شرمانه‌ای را که می‌خواهم بپرسم. و همزمان، زندگی مطبوع یک نویسنده را هم داشته باشم…».

اندرو کرافتز، یکی از نامرئی‌ترین و در عین حال موفق‌ترین نویسندگان پرفروش بریتانیایی، که تا به حال اسمش را هم نشنیده‌اید، در یک حرکت بسیار نادر، از سکوت حرفه‌ای مادام‌العمر و محتاطانه، از میان سایه‌ها، بیرون می‌آید و از تجارتی که تقریبا به اندازه سایر پیشه‌ها قدمت دارد پرده بر می‌دارد.

ضرب‌المثلی قدیمی هست که می‌گوید نباید یک کتاب را از روی جلدش قضاوت کرد. امروز شاید این حکمت قدیمی به ندرت چنین معنایی دارد. این نکته ممکن است جماعت کتاب‌خوان را متحیر کند که درصد قابل توجهی از لیست کتاب‌های پرفروش حال حاضر توسط نویسندگانی که نام‌شان روی جلد آمده نوشته نشده است.

 

هیچ کدام از اسرار بسیار دنیای کتاب در بریتانیا به اندازه زندگی یک سایه نویس مبهم نیست؛ یعنی مرد یا زن نامرئی که آرزوی کسانی را که می‌خواهند نام‌شان روی جلد یک کتاب باشد اما تا آخر عمرشان هم نمی‌توانند کتابی بنویسند تحقق می‌بخشد. 

ممکن است ندانید اما شبح‌های ادبی همه جا هستند. در عصر طلایی خواندن، ناشران دربه‌در عناوین تجاری در ژانرهای پرفروشی مثل زندگی‌نگاره‌های پر از بدبختی، زندگی ورزشکاران و خودزندگینامه‌های سلبریتی‌ها هستند و در استفاده از مولفان جایگزین درنگ نخواهند کرد.

پشت نام‌های شناخته شده‌ای مانند سر الکس فرگوسن، جردن، اندی مک‌نب[1]، و ویکتوریا بکهام، صورت خجالتی یک شبح پاورچین پاورچین می‌خرامد. گاهی، هیچ نوع فریبکاری در کار نیست. زندگی کیث ریچاردز[2] توسط جیمز فاکس نوشته شده است. کیتی پرایس (با نام مستعار جردن) لاف می‌زند که خودش تایپ نمی‌کند و برای شروع حرفه رمان‌نویسی به ربکا فارن‌ورث متکی بوده است.

 

معروف‌ترین کتاب‌هایی که توسط سایه‌ها نوشته شده‌اند زندگی‌نگاره‌های پر از بدبختی هستند؛ کتاب‌هایی مانند «مامانی به من بگو چرا[3]»، «بابا تو رو خدا نه[4]» یا «شارون آزبورن افراطی: خود زندگینامه من[5]». این ژانر در بهترین حالت، تقریبا ده درصد بازار کتاب بریتانیا را به خود اختصاص می‌دهد و بعد از آن خودزندگینامه‌های سلبریتی‌ها (کتاب  My Booky Wook از راسل برند)، زندگی‌نگاره‌های جنایی واقعی (کتاب Stop the Ride, I Want to Get Off از دیو کورتنی[6])، زندگی ورزشکاران (My Story So Far از وین رونی) و قصه‌هایی در مورد دل و جرات (بروس پری[7]، بر گریلس[8] و دیگران) هستند.

 

سایه نویس

 

 

سایه‌نویسی در دنیای انگلیسی‌زبان یک تجارت بزرگ است. این اصطلاح توسط یک آمریکایی به نام کریستی والش ابداع شد که در سال 1921 اتحادیه صنفی کریستی والش را تاسیس کرد تا از تولیدات ادبی قهرمانان ورزشی آمریکا استفاده کند. والش نه تنها سایه‌های خود را به کار گرفت، بلکه قوانین اجرایی سختگیرانه‌ای را هم بر این افراد و زندگی‌های کم‌رمق‌شان اعمال کرد. قانون شماره یک این بود: «با ادعای این که این افراد خودشان کتاب‌هایشان را نوشته‌اند به شعور ملت توهین نکنید».

قانون والش پا برجا ماند. صفحات تقدیر و تشکر بسیاری از کتاب‌هایی که توسط سایه‌ها نوشته شده‌اند قبل از این که محتاطانه یا گاهی کینه‌ورزانه اشاره مختصری به مرد یا زن نامرئی بکنند که مجسمه فرشته را از سنگ مرمر بیرون کشیده است، از والدین، کودکان، و حتی حیوانات خانواده تشکر می‌کنند. متناوباً، و برای شفافیت بیشتر، جملاتی نظیر «نقل شده برای»، «نوشته شده همراه با» یا «ویرایش شده توسط» به کتاب نسبت داده می‌شود.

 

این عبارات بی‌غرضانه معمولا دنیایی از دردهای خصوصی را پوشش می‌دهد: مصاحبه‌هایی اشک‌آلود، مواجهه‌هایی خصمانه، تهدید به خشونت، افشاگری‌های تکان‌دهنده و انتظار، انتظار، انتظار بی‌پایان. در فرانسه، سایه‌ها به  nègres  (نیگرو) معروفند و نوعی برده‌داری ضمنی در این معامله وجود دارد. دنیای سایه‌نویس‌ها ممکن است مخاطره‌آمیز باشد، اما احتمالاً کمتر از آن‌چه که در تریلر رابرت هریس[9]، «سایه» به تصویر کشیده شده است خطرناک است.

مثل هر کتاب دیگری، کتاب سایه‌نویسی شده، با عشق و پول سر و کار دارد. اول از همه، کشمکش اجتناب‌ناپذیر قرارداد مطرح است. بر طبق سنت، سایه نویس 33 درصد از مبلغ را به شکل پیش‌پرداخت (به علاوه حق امتیاز) دریافت می‌کند. در شرایط رکود، این مقدار تا 10 درصد هم کاهش می‌یابد، یعنی عددی که سایه‌نویسان سطح بالا تحقیرآمیز می‌دانند.

 

اغلب، جدال بر سر پول در کنار برخورد از سر غرور کسانی که صدا و شخصیت یک نفر دیگر را از آن خود کرده‌اند، رنگ می‌بازد. برخی از سایه‌نویسان، که عموماً ناشناس صحبت می‌کنند گزارش می‌دهند که برخی از سوژه‌هایی که کاملاً با ترس و لرز بهشان نزدیک شده‌اند، شخصیت شکننده‌ای است که ادعای نویسندگی دارد.

هر چه باشد، چه کسی در برابر حس خود-ارزشمندی آسیب‌پذیر نیست؟ سایه‌نویس، که کارش را به عنوان ترکیبی از درمانگر، منبع الهام و دوست شروع می‌کند، وارد یک میدان مین روانشناختی می‌شود. بر همین  اساس، به سایه‌نویس توصیه می‌شود که فراموش نکند که در انتهای روز، او جایگاهی میان یک ملازم و یک نظافتچی را دارد.

 

به یاد می‌آورم که چند سال پیش، یک ستاره پاپ زن با زندگی‌نگاره پر فروشی که در فهرست نهایی قرار گرفته بود در یک مراسم تجاری اعطای جوایز شرکت کرده بود.

قبل از کسب این افتخار او به خودش می‌بالید که نه تنها کتابی را که نام خودش را یدک می‌کشید واقعاً نخوانده است، بلکه حتی آن را باز هم نکرده است. وقتی او به طرز شایسته‌ای برنده شد، سایه‌نویسش را پشت میز تنها گذاشت و به شکل دلپذیری جایزه، لبخندها، فروتنی‌ها و قدردانی‌ها را از آن خود کرد. وقتی او پشت میز ناشرش برگشت، زنی که واقعاً کتاب را نوشته بود به طور غریزی خواست تا جایزه را لمس کند. حرکت اشتباهی بود.

ستاره پاپ جایزه را قاپ زد و کشیده‌ای به گونه نویسنده زد تا به او یادآوری کند که چه کسی رئیس است. به قول معروف، کسی که مزد فلوت زن را می‌دهد آهنگ را انتخاب می‌کند[10].

 

اندرو کرافتز
اندرو کرافتز

 

 

اندرو کرافتز حدود 80 کتاب نوشته است که بیش از ده میلیون نسخه فروش رفته‌اند و بارها در لیست پرفروش‌ترین کتاب‌های بریتانیا قرار گرفته‌اند. کرافتز در یک مصاحبه بی‌سابقه با The Observer برخی از تجربیات 40 سال سایه‌نویسی را توصیف کرده است. کرافتز که در اوایل دهه 60 زندگی اش است، مردی است خوش‌برخورد و با طراوت که در Lancing College تحصیل کرده اما به گفته خودش برای دانشگاه رفتن بیش از حد مغرور بوده است و تصادفاً وارد کار سایه‌نویسی شده چون شغلی دائمی نمی‌خواسته است.

کرافتز ذکر می‌کند که سایه‌ها زندگی‌هایی اپیزودیک دارند:

«سازوکاری عالی است. کمیسیون‌ات را دریافت می‌کنی، ماجراجویی می‌کنی- در هرجایی از یک قصر گرفته تا یک فاحشه‌خانه- و به امنیت خانه خودت برمی‌گردی».

 

کرافتز فرزند دهه 1960 است و به نظر می‌رسد که ولگردی محرمانه‌ای را به یک شیوه زندگی تبدیل کرده است. او در سن 17 سالگی و به محض ترک مدرسه، جاه‌طلبی‌های ادبی مبهمی را در سر پروراند، رمانی نوشت (که بیشتر شبیه کارهای رابرت هریس بود تا ویرجینیا وولف)، از دست رد به سینه خوردن‌های غیرقابل‌اجتناب رنج برد و شروع به نوشتن متن‌هایی برای روابط عمومی کرد. او با خودسرزنشی معمول انگلیسی‌ها خودش را یک «مزدور فرصت‌طلب» توصیف می‌کند که «هر کاری را که برایش پول بگیرد انجام می‌دهد».

با این حال، وقتی کتاب‌هایش منتشر می‌شوند اقرار می‌کند که به هنرش و به فراهم کردن یک زندگی خوب به عنوان نویسنده‌ای با 40 سال سابقه افتخار می‌کند.

او به یاد می‌آورد که زمانی که شروع به کار کرد سایه‌نویسی کلمه کثیفی بود. او در 1984 با گستاخی ناشی از جوانی، خودش را در این راه انداخت. روش او ساده و مستقیم بود. او آگهی سه کلمه‌ای –سایه‌نویس برای استخدام- را در مجله‌ای منتشر کرد و منتظر ماند تا تلفن زنگ بخورد.

 

کرافتز خوش‌شانس بود و زمان‌بندی بی‌عیب و نقصی داشت. صنعت چاپ به خاطر انقلاب فناوری اطلاعات در حال دگرگونی بود. سایه‌نویسی هم به همین شکل توسط اینترنت دگرگون شد. کرافتز، که از اولین سایه‌نویسانی است که وب‌سایت خودش را راه‌اندازی کرد می‌گوید: «اینترنت باعث شد همه چیز متفاوت شود». حالا، سه یا چهار بار در طی روز به او پیشنهاد کار داده می‌شود. او می‌گوید: «من همیشه در حال نوشتن هستم».

او با نام خودش، و با غرور خاصی که در حرفه‌اش داشت، کتاب راهنمای سایه‌نویسی را منتشر کرد. وقتی رابرت هریس این کتاب را برای بخشی از تحقیقاتش برای نوشتن کتاب سایه خواند، اجازه خواست تا برخی از اظهارات کرافتز را نقل‌قول کند؛ مثلا سرفصل: «یکی از بزرگ‌ترین مزایای سایه‌نویسی باید فرصت ملاقات با اشخاص مورد علاقه باشد.» کرافتز می‌گوید که کتاب سایه هدیه‌ای از جانب خدایان است و هریس به همه ما لطف بزرگی کرده است.

 

از سال 2007، کرافتز به سایه‌ای بزرگ در بازاری در حال توسعه تبدیل شده است. او اعتراف می‌کند: «من خیلی پول می‌گیرم» و می‌پذیرد که میانگین دریافتی‌هایش شش رقمی است. کرافتز که در حال حاضر بیش از بیشتر نویسندگان حرفه‌ای بریتانیایی درآمد دارد، مورد توجه افراد مشهور، سیاستمداران و ستاره‌های خارج از کشور، به خصوص در هند است. او همچنین با روس‌ها، آفریقایی‌ها، عرب‌ها، و اهالی آمریکای جنوبی کار می‌کند. او می‌گوید: «همه لندن را دوست دارند. لندن موطن نشر است. جایی که چارلز دیکنز در خیابان‌هایش قدم زده است».

قانون او برای پذیرش مشتری این است که آن‌ها باید داستان خوبی داشته باشند. او نوشتن کتاب الکساندرا برک (شرکت کننده X-Factor) را به خاطر فداکاری حرفه‌ای مادر او برعهده گرفت. کرافتز می‌گوید او در بیمارستان بستری بود و دخترش را در تلویزیون تماشا می‌کرد که زندگی ایده‌آل خودش را در پیش گرفته است.

 

کرافتز افشا می‌کند که علاقه خاصی به داستان‌های مربوط به مورد سواستفاده قرار گرفتن در کودکی دارد. «فروخته شده»، داستان تکان‌دهنده تجاوز به «زانا محسن» 5 میلیون نسخه فروخته است و کرافتز اعتقاد دارد که این کتاب بازار جدیدی را برای کتاب‌هایی مثل «زندانی کوچک»، نوشته جین الیوت ایجاد کرده است. کرافتز همچنین نوشتن کتاب برای پیت بنت را بر عهده گرفت که از سندروم توره شدیدی رنج می‌برد و از روی احترام به شخصیت فوق‌العاده جذاب او، کتاب پرفروش «پیت: داستان من» را نوشت. 

آیا کاری وجود دارد که کرافتز انجام ندهد؟ خودش قبول دارد که می‌تواند شادمانه با هیولاها هم همزیستی کند و می‌گوید: «باید علاقمند باشم. احساس ترسناکی دارم که اگر از آلمان دهه 1930 هم تماسی دریافت می‌کردم با سر توی هواپیما می‌پریدم».

 

اندرو کرافتز

 

 

[1] Andy McNab نام مستعار استیون بیلی میچل، داستان‌نویس و پیاده نظام سابق بریتانیایی

 [2] Keith Richards  خواننده و آهنگساز بریتانیایی و از اعضای اصلی گروه رولینگ استونز

[3] Tell Me Why, Mummy: A Little Boy’s Struggle to Survive. A Mother’s Shameful Secret. The Power to Forgive, 2008.

مامانی به من بگو چرا: تقلای پسری کوچک برای زنده ماندن. راز شرم‌آور یک مادر. قدرت بخشیدن

[4] Please, Daddy, No: A Boy Betrayed بابا تو رو خدا نه، پسری خیانت دیده

[5] Sharon Osbourne’s Extreme: My Autobiography

[6] Dave Courtney گانگستر سابق انگلیسی که به نویسندگی و بازیگری روی آورده است.

[7] Bruce Parry مستندساز، نویسنده و کاشف انگلیسی

[8] Bear Grylls ماجراجو و نویسنده انگلیسی

[9] Robert Harris نویسنده و روزنامه‌نگار سابق بریتانیایی

[10] When you pay the piper, you call the tune

 

متن انگلیسی این مقاله در سایت گاردین را از این‌جا می‌توانید ببینید.

 

 

 

  این مقاله را ۱ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *