سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

دهه شصت چگونه گذشت؟

دهه شصت چگونه گذشت؟

 

مجله گردون در پایان سال 1369 سوالی ساده و به قول خود مجله «کلّی» از نویسندگان و شاعران مطرح آن روز ایران پرسید: دهه شصت چگونه گذشت؟ دهه‌ای که یکی از سخت‌ترین دوران‌ها برای ملت ایران و برای روشنفکران و نویسندگان بود. مروری بر پاسخ‌های نویسندگان در آن روزها تصویری از وضعیت آن دوران سخت می‌سازد. سختی‌ها هنوز ادامه دارد. اراده‌ی مردمان نیز.

مجله گردون در پایان سال 1369 سوالی ساده و به قول خود مجله «کلّی» از نویسندگان و شاعران مطرح آن روز ایران پرسید: دهه شصت چگونه گذشت؟ دهه‌ای که یکی از سخت‌ترین دوران‌ها برای ملت ایران و برای روشنفکران و نویسندگان بود. مروری بر پاسخ‌های نویسندگان در آن روزها تصویری از وضعیت آن دوران سخت می‌سازد. سختی‌ها هنوز ادامه دارد. اراده‌ی مردمان نیز.

 

 

سال‌های دهه شصت سال‌های سختی بود. برای ملت ایران و برای روشنفکران. در این سال‌ها جنگ برپا بود و جوانان در جبهه‌ها و مردم پشت جبهه‌ها با مرگ و عوارض ناشی از جنگ روبرو بودند. مشکلات اقتصادی به نهایت خود رسید، بسیاری از دگراندیشان راه خروج از کشور را در پیش گرفتند و خیلی از روشنفکران دیگر هم دچار انزوا شدند یا با مشکلات اقتصادی دست‌وپنجه نرم می‌کردند.. آسمان سیاه بود.

نشریه گردون که اواخر دهه شصت شروع به انتشار کرد و به آدینه اضافه شد از معدود دریچه‌های تنفس ادبی و روشنفکری در آن دوران بودند. گردون در هفتمین شماره خود در پایان سال 1369 از تعدادی از روشنفکران و اهل ادب کشور سوالی ساده پرسید که جواب به آن حالا بعد از بیش از سی سال لطف دیگری دارد: این دهه بر شما چگونه گذشت؟

گردون در مقدمه یک صفحه‌ای پیش از انتشار پاسخ‌ها، نوشته است: «ما دهه‌ی پرفراز و نشیبی را پشت سر گذاشته‌ایم. دهه‌ای که از نظر دگرگونی‌های تاریخی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی همسنگ و همتایی ندارد و شاید به جرات بتوان گفت یکی از استثنایی‌ترین دهه‌های تاریخ ایران است. ما در این دهه، با داشتن انقلابی نوپا، سال‌ها به خاطر تجاوز به وطن‌مان جنگیده‌ایم، جلوی سیل‌ها ایستاده‌ایم، قامت خمیده و خردشده‌مان را از زیر زلزله‌ای سنگین به سختی استوار نگه داشته‌ایم. کوشیده‌ایم در برابر تمام این مصائب و امثال آن، با فرهنگ خود، منش خود، ایرانیت خود، سربلند بر روی پاهای چندین هزارساله‌ی خود بایستیم. تلاش کرده‌ایم در خلوت و در جمع، حضور انسانی و معنوی خود را بارورتر و پربارتر پیش ببریم»

برای این پرونده، پاسخ هشت نفر از روشنفکران و اهل ادبیات آن روز به این سوال مطرح‌شده از جانب نشریه گردون را بازنشر کرده‌ایم. این هشت نفر عبارتند از: محمدعلی سپانلو، نصرت کریمی، سیمین بهبهانی، منیرو روانی‌پور، حمید مصدق، صادق همایونی، رضا جولایی و محمد محمدعلی.

محمدعلی سپانلو – هنوز در آغازیم

دهه شصت بر ما چگونه گذشت؟ پاسخ محمدعلی سپانلو

گرد خودم حصار کشیده‌ام، با بی‌خبری عمدی اعصابم را سالم نگه می‌دارم که ناگاه غریو موشک‌های عراقی برمی‌خیزد. تمام شیشه‌های خانه من خرد می‌شود. به کرج پناه می‌برم در غیاب من موشک دیگری، یک کوچه پایین‌تر، خانه سابق پدری‌ام را با همه یادگارهایش محو می‌کند در خانه من هم هر چه سالم مانده بود، منهدم می‌شود. یک قطعه ذوب شده از آن موشک را در حیاط خانه‌ام یافتم. یادگاری است اما در کوچه پایین‌تر… وقتی به آلبوم عکس جشن تولد برادر‌زاده‌ام، که در خانه پدرم، در همین کوچه، برگزار شده بود، می‌نگرم و می‌بینم که تمام بچه‌هایی که در جشن تولد شرکت کرده بودند، کشته شده‌اند و من به تنهایی به آن‌ها دلداری می‌دهم، به بچه‌های مرده می‌گویم: نام تمام مردگان یحیی است.

نصرت کریمی – کارنامه من

دهه شصت بر ما چگونه گذشت؟ پاسخ نصرت کریمی

گمان می‌کنم مهم‌ترین واقعه دهه شصت جنگ و پیامدهای آن است که فرد فرد ملت ما آن را روی گوشت و پوست خود حس کرده‌اند. یکی بیشتر و یکی کمتر. از دوران موشک‌باران تهران خاطرات دلهره‌آور نامطبوعی دارم. با شنیدن صدای آژیر به شوفاژخانه پناه می‌بردیم. یک روز که در خانه دویست‌متری خانه ما موشکی منفجر شد. ساختمان ما چنان به لرزه در آمد که من یک لحظه احساس کردم هم‌اکنون در شوفاژخانه زنده‌به‌گور خواهم شد. در یک نیمه‌شب با صدای آژیر از خواب جهیدم، خواستم به سرعت از اتاق خارج شوم، اشتباهاً در کمد را باز کردم وارد کمد شدم. در لابه‌لای لباس‌ها خیال کردم زیر آوار مانده‌ام.

حمید مصدق – کمتر کسی آثاری عرضه کرد

دهه شصت بر ما چگونه گذشت؟ پاسخ حمید مصدق

در چند سال آغاز دهه شصت تحولات شدید و عمیق اجتماعی و سیاسی کم‌تر مجالی برای پرداختن به کارهای هنری باقی می‌گذاشت خصوصاً این که برداشت واقع‌بینانه از اوضاع چندان هم سهل و ساده نبود. در آغاز به نظر می‌رسید که اصولاً مسئله بودن یا نبودن مطرح است و مسئله آن بود شاید بتوان گفت که در تمامی زمینه‌های هنری آشفتگی خاصی به وجود آمده بود. بعضی به سیاست‌های روز پیوستند، گروهی سفر را بر حضر به دلایل خاص خویش ترجیح دادند. دیگرانی هم بودند که در حضر ماندند و بیشتر به تماشا نشستند و کم‌تر به کارهای هنری خویش پرداختند.

سیمین بهبهانی – فرار از وزن

دهه شصت بر ما چگونه گذشت؟ پاسخ سیمین بهبهانی

من همه این تحولات را نتیجه اجتناب‌ناپذیر ضرباهنگ نامنظم انقلاب اخیر می‌دانم و باید دهه شصت را دهه «فرار از وزن مالوف در شعر فارسی» نام بگذاریم. طبعاً این بی‌رغبتی به وزن، پدیده دیگری را هم در پی داشت و آن جاری شدن مایه‌های شعر در بستر رودخانه نثر و به خصوص رمان و قصه کوتاه بوده است. در دهه شصت می‌بینیم که هرچه شعله شعر کوتاهی می‌گیرد، در عوض رمان و قصه کوتاه زبانه می‌کشد. بعید نیست که کم‌کم جوان‌ها تجارب خود را به جای ریختن در قالب‌های شعری، در قالب‌های نثر و قصه و داستان و حتی ترجمه و بازآفرینی و ابداع در ترجمه به کار گیرند

رضا جولایی – سراسر این سال‌ها باد می‌وزید

دهه شصت بر ما چگونه گذشت؟ پاسخ رضا جولایی

برای من چه آشنا بود این سال‌ها. من گذشت آن‌ها را بارها در خواب‌هایم دیده بودم. مثل یک‌صد سال قبل، یک‌صدوپنجاه سال… دیروز بود که فرزندانم یکایک در خاک رفتند و من خود بر گورشان سنگ نهادم. دیروز بود که خانه‌ام ویران شد، خواهرانم، مادرانم در غم فرزندان مویه کردند، خاک بر گیسوان فشاندند دیروز بود و چون قرنی گذشت.

پاییز بود که جنگ آغاز شد، بعدازظهر غبارآلود که آژیر هوایی به صدا درآمد و با شیون نوزادی در هم آمیخته شد. به دنیا آمده بودم. پدرم پشت دیوارهای فروریخته «ترکمان‌چای» بر سر خود می‌کوفت. 

محمد محمدعلی – ایستگاه هراس

دهه شصت بر ما چگونه گذشت؟ پاسخ محمد محمدعلی

تیرهای پوسیده و سیاه سقف «خط‌های آهنی‌ای هستند لرزان و شکننده که گویی هر آن فرو می‌ریزند. اکنون قطاری از راه می‌رسد و مرا زیر چرخ‌های سنگین‌اش له می‌کند. برق، بوق، په‌ته‌ی‌کا، په‌ته‌ی‌کا… توی رختخواب غلت می‌زنم تا شاید فراموش کنم این قطارها که بی‌توقف می‌گذرند و شهرم نمی‌برند. تکه آهن‌هایی بی‌عاطفه‌اند… خواب به چشمانم گریزی نمی‌زند. اما قطاری گویی پشت سرم، دور از بالش و تختم پرسه می‌زند!

صادق همایونی – چنین باد و چنین‌تر

دهه شصت چگونه گذشت؟ پاسخ صادق همایونی

کاش روایت کرده بودید که ققنوس‌وار سوختیم و خاکستر شدیم و باز از آتش، سر به در آوردیم سرافراز و سربلند، چونان خلیل و سیاوش (با تفاوت سرنوشت) راز ماندگاری این سرزمین کهن و دیرآباد، در شناخت موقعیت‌ها یاری جستن و بهره‌وری از موقعیت‌هاست و همین راز و رمز شگفتی‌آفرین است که همیشه در امواج پرمخاطره مصائب هولناک، ایران را بلندقامت و استوار برپای داشته و خواهد داشت. پاسخ این که این راز چیست و از کجا آمده آسان نیست

منیرو روانی‌پور – عشق اگر عشق باشد

دهه شصت بر ما چگونه گذشت؟ پاسخ منیرو روانی‌پور

من، فرزند رنج و کار از زندگی ده‌ساله‌ام راضی‌ام، ده‌سال است که می‌نویسم، از ابتدای این دهه شروع کرده‌ام، اگر به جایی نرسیده‌ام، زحمت کشیده‌ام، تلاش کرده‌ام، نشسته‌ام به تماشا و به همین دلیل از خانم روانی‌پور لج‌باز و یک‌دنده و قلدر هم ممنونم، هر چند آسایش مرا از من گرفته و تمام این ده‌سال روی سر من بوده همین حالا هم ایستاده است روبه‌وریم و غضبناک نگاهم می‌کند تا من دوباره بگویم: «باور کن نوشتن آیین من است.» تا آن وقت اخمش باز شود و کار بعدی را روبه‌رویم بگذارد.

 

  این مقاله را ۵ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *