دهه شصت چگونه گذشت؟ پاسخ صادق همایونی
مجله گردون در پایان سال 1369 سوالی ساده و به قول خود مجله «کلی» از نویسندگان و شاعران مطرح آن روز ایران پرسید: دهه شصت چگونه گذشت؟ دههای که یکی از سختترین دورانها برای ملت ایران و برای روشنفکران و نویسندگان بود. این سوال عامدانه همینقدر کلی مطرح شده بود تا هرکدام از نویسندگان به دید و صلاح خود پاسخی حدوداً چهارصد کلمهای به آن بدهد و زاویه دید خود را روشن بسازد. اینجا پاسخ صادق همایونی شاعر، مردمشناس و نویسنده را میخوانیم.
مجله گردون در پایان سال 1369 سوالی ساده و به قول خود مجله «کلی» از نویسندگان و شاعران مطرح آن روز ایران پرسید: دهه شصت چگونه گذشت؟ دههای که یکی از سختترین دورانها برای ملت ایران و برای روشنفکران و نویسندگان بود. این سوال عامدانه همینقدر کلی مطرح شده بود تا هرکدام از نویسندگان به دید و صلاح خود پاسخی حدوداً چهارصد کلمهای به آن بدهد و زاویه دید خود را روشن بسازد. اینجا پاسخ صادق همایونی شاعر، مردمشناس و نویسنده را میخوانیم.
و خود در پرسش نوشتهاید «ما دههی پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشتهایم» و چنین بود… و نیز نوشتهاید «شاید به جرات بتوان گفت که یکی از استثناییترین دهههای، تاریخ ایران بود…» و نیز چنین بود و باز نوشتهاید «کوشیدهایم در برابر تمام مصائب و امثال آن با فرهنگ خود، منش خود، ایرانیت خود، سربلند بر روی پاهای چندین هزارساله خود بایستیم و تلاش کردهایم در خلوت و در جمع، حضور انسانی و معنوی خود را، بارورتر و پربارتر پیش ببریم…» و افزودهاید «فراز و نشیبهای فرهنگی کمنظیری را پشت سر گذاشتهایم..» و چنین بود و نیز چنین است و چنین باد و چنینتر.
و کاش روایت کرده بودید که ققنوسوار سوختیم و خاکستر شدیم و باز از آتش، سر به در آوردیم سرافراز و سربلند، چونان خلیل و سیاوش (با تفاوت سرنوشت) راز ماندگاری این سرزمین کهن و دیرآباد، در شناخت موقعیتها یاری جستن و بهرهوری از موقعیتهاست و همین راز و رمز شگفتیآفرین است که همیشه در امواج پرمخاطره مصائب هولناک، ایران را بلندقامت و استوار برپای داشته و خواهد داشت.
پاسخ این که این راز چیست و از کجا آمده آسان نیست و اگر هم بشود محملی بر آن یافت، جایش، نه این جا و نه حالا، و نه در این مصادف و نه در این پرسش کلی است. ولی هرچه هست، دهه شصت به بارزترین وجهی آن را با خود و در خود داشته.
رازی سربهمهر و ناشناخته و در عین حال غیرقابل انکار. همان شگرد افسونگرایانه و پویا و زیرکانهای که در زمان بحرانها و طوفانها و مصائب آشکار میشود و ایران هوشمندانه، دست و پای خود را جمع میکند و به گرد خود مینگرد و خود را با همه توش و توان درمییابد و ریشههای استقامت خود را در خاک زمانه میگسترد و سرسبز و خرم لوای زندگی و جوشش حیات میافرازد و این را، در دهه شصت دیدیم و تجربه کردیم و چه تجربهای. تجربهای تکرار ناشدنی و پربار و پرشکوه، هرچند غمانگیز و خونآلود و پرهراس… و اما به هر حال پرسشی کلی در محدودهای کلمهشمار! جز با کلیگویی نمیتوان پاسخ گفت.
در این دهه شعر فارسی -با آن همه تواناییهای کیفی که در ذات خود و با خود دارد و در دهه چهل زوایایی از آن را عرضه داشت- نتوانست آرام گیرد. اسیر سرگردانی شد، اسیر موج شد. آواره شد، گاه بر شاخ و برگ غزل نشست و گاه بر پهنه مثنوی و قطعه و گاه اسیر بلای موج. امواجی ناشناخته و دور از دریای خروشان اصالت خود. شعر لرزید و با شعلههایی روبهرو شد که پروبالش را شکست و خونآلودش کرد و در نتیجه خود را گم کرد، و نتوانست خود را باز یابد.
چه شعر خاصه این سرزمین، با فرمول و فرم و تبیین و تشریح نمیشود هدایت کرد زیرا تجربیاتی دوهزارساله با خود و در خود دارد و خوددرخود میشکفد در حقیقت حالتی شبیه دوران قبل از مشروطیت و اوایل مشروطیت پیدا کرد که تنوع و گستردگی از حیث فرم و کلمه و منظور بینهایت بود ولی بیتصمیم و آشفتهگام.
شعر دهه شصت شعر مانای و پرطپش و پرطنین فارسی نبود. بالندگی که از ویژگیهای شعر فارسی است که نمونههای آن شعرای بزرگ و نامآور و جاودانی این دیارند، در این دهه در شعر دیده نشد شعری که پر نکشید. فرو افتد و تبدیل به شعرک شود، هرگز نمیتواند دست آورد شعر شیرین و کهن و پرمایه و اصیل فارسی باشد.
داستاننویسی اوج گرفت. درخشید، شکوفا شد. تجربههای پرارجی به کار گرفت. راههای نوینی گشوده شد. از تجربههای بزرگ، نویسندگان جهانی سود جسته شد، و هر چندگاه فرم گردید ولی به هر حال برخلاف انتظار سدها را شکست و جاری شد و نیز رمان که اندوه هزارساله این دیر کهن را از خود و با خود اینان آورد افقی گسترده و باز فراراه نگاه مشتاقان نهاد. شکوفا شد. این همه تنوع و تجربه و عرضه آثار هرگز متصور نبود و بیگمان دهه آینده شاهد جرقههای بسیار درخشانتری در این زمینه هستیم. دهه هفتاد، دهه بالندگی رمان و داستان است.
در تئاتر باتوجه به گسترش کمّی، به لحاظ دور ماندن از تجربیاتی که هنرمندان این رشته هنری سالهای سال اندوخته بودند، نتوانست ذات خود را بنمایاند. بزرگان این هنر روی به سینما کردند و جوانان تنها به آموزشهای کلاسیک و با بهرهجویی از آموزشهای آنانی که در خارج تحصیل کرده بودند، بسنده کردند . جز این هم کاری نمیتوانستند بکنند. ولی باتوجه به گسترش کمی، میتوان بدان امید فراوان داشت.
در این دهه بزرگداشتی که از حافظ و فردوسی صورت گرفت در معرفی آنها و گذشته ما و فرهنگ و آن هم وسیله همه مطبوعات و رسانههای دیگر خاطر های پرشکوه از خود به یادگار نهاد و در حقیقت تحقیق را به زوایای تاریک و روشن جامعه کشاند.