انجام میدهیم چون عادت کردهایم!
مغز ما به دنبال راههایی است که انرژی کمتری صرف کند. هنگام به وجود آمدن یک عادت، ذهنمان آزاد است تا خودش را آرام کند، یا دنبال افکار دیگری باشد. این به مغز ما کمک میکند همیشه ظرفیتهای آزادی برای فکر کردن داشته باشد. بنابراین عادتها روشی برای صرفهجویی مغز نسبت به صرف انرژی، از طریق کاهش تجزیه و تحلیلها است. نویسنده کتاب «قدرت عادت…» به استناد بسیاری از مطالعات نشان میدهد که بهترین روش برای تقویت اراده این است که آن را به صورت عادت درآوریم. از نظر او قدرت اراده فقط یک مهارت نیست، بلکه یک ماهیچه است مثل ماهیچههای بازوی پای ما که وقتی سخت کار میکند خسته میشود.
مغز ما به دنبال راههایی است که انرژی کمتری صرف کند. هنگام به وجود آمدن یک عادت، ذهنمان آزاد است تا خودش را آرام کند، یا دنبال افکار دیگری باشد. این به مغز ما کمک میکند همیشه ظرفیتهای آزادی برای فکر کردن داشته باشد. بنابراین عادتها روشی برای صرفهجویی مغز نسبت به صرف انرژی، از طریق کاهش تجزیه و تحلیلها است. نویسنده کتاب «قدرت عادت…» به استناد بسیاری از مطالعات نشان میدهد که بهترین روش برای تقویت اراده این است که آن را به صورت عادت درآوریم. از نظر او قدرت اراده فقط یک مهارت نیست، بلکه یک ماهیچه است مثل ماهیچههای بازوی پای ما که وقتی سخت کار میکند خسته میشود.
با خواندن کتاب قدرت عادت… متوجه تاثیر شگفتآور عادتها در زندگی میشویم. خیلی از کارهایی که ما به طور روزمره انجام میدهیم، به جای آن که ناشی از تصمیمگیری و انتخاب باشند، حاصل عادتهای ما هستند. آن کارهایی که در آن مغز ترتیبی از فعالیتها را با یک روال خودکار انجام میدهد، به نام تکهتکه کردن شناخته میشود که زیربنای شکلگیری عادتها است.
اگر نگوییم صدها، تعداد زیادی از این تکههای رفتاری وجود دارند که ما هر روز به آنها نیاز داریم. بعضی از آنها سادهاند: مثلاً قبل از اینکه مسواک را وارد دهانمان کنیم خمیر دندان روی آن میگذاریم، اما بعضی دیگر مثل لباس پوشیدن و درست کردن ناهار کمی پیچیدهاند و برخی دیگر به قدری پیچیدهاند که به راحتی نمیشود آنها را تبدیل به عادت کرد. البته باید بدانیم که عادتها هر چقدر هم که سخت و پیچیده باشند، تغییریافتنی و قابل جایگزینی هستند.
ممکن است این سوال برایمان پیش بیاید که عادتها چرا و چگونه شکل میگیرند. کتاب قدرت عادت… در همان ابتدا به این سوال پاسخ میدهد: مغز ما به دنبال راههایی است که انرژی کمتری صرف کند. هنگام به وجود آمدن یک عادت، ذهنمان آزاد است تا خودش را آرام کند، یا دنبال افکار دیگری باشد. این به مغز ما کمک میکند همیشه ظرفیتهای آزادی برای فکر کردن داشته باشد. بنابراین عادتها روشی برای صرفهجویی مغز نسبت به صرف انرژی، از طریق کاهش تجزیه و تحلیلها است؛ روشی که به مغز اجازه میدهد از ظرفیتهای دیگرش برای انجام کارهایش سود ببرد.
البته باید دانست که وابستگی مغز به کارهای عادی خودکار در مواقعی میتواند خطرناک باشد. عادت ها به همان اندازه که مفیدند، میتوانند مضر باشند. خیلی از عادت ها هم دردسرساز هستند و لازم است که از دستشان خلاص شویم. اگر چه یک عادت قدیمی هر چقدر هم که کنار گذاشته شود، هرگز برای همیشه ما را ترک نمیکند. اما در عین حال، یادگیری ساختار و چگونگی چرخه عادت به ما کمک میکند که سادهتر بتوانیم آنها را کنترل کنیم و طبیعتاً کنترل چرخه عادت باعث میشود بتوانیم تمایلات بد را به پسزمینه برانیم.
کتاب قدرت عادت… به خوانندگانش میآموزد که عادت ها قوی هستند، چون اشتیاق و تمایل عصبشناختی ایجاد میکنند. بیشتر اوقات این تمایلات آنقدر تدریجی ظاهر میشوند که از وجودشان بیاطلاعیم. بنابراین اغلب از تاثیرشان ناآگاهیم، ولی وقتی سرنخها را به پاداشهایی معین ارتباط میدهیم، اشتیاق و تمایلی ناخودآگاه در مغز ما ظاهر میشود که باعث میشود چرخه عادت شروع به چرخش کند. بنابراین یک عادت جدید اینگونه خلق میشود: بر روی هم قرار دادن یک سرنخ روتین و یک پاداش و سپس ایجاد تمایلی که چرخه را به حرکت درمیآورد.
این کتاب توضیح میدهد که چطور عادتهای قوی باعث واکنشهای اعتیادگونه میشوند، به طوری که خواستن به صورت تمایلی وسواسگونه ظاهر میشود که حتی با وجود برخورد با بازدارندهای خیلی قوی مانند از دست دادن شغل و خانه و اعتماد همچنان میتواند مغز ما را به کارهای غیرارادی وادار کند. نویسنده تاکید دارد که این تمایلها به طور کامل نمیتوانند ما را کنترل کنند و در فصلهای مختلف کتابش به این می پردازد که چه مکانیسمهایی وجود دارد که به ما در نادیده گرفتن وسوسهها یاری برساند.
طبق نظر نویسنده این کتاب در درجه اول برای غلبه بر عادت باید تشخیص دهیم که کدام میل باعث تحریک عادتمان میشود؛ زیرا تمایلات همان چیزهایی هستند که باعث تحریک عادت ها میشوند و وقتی بفهمیم که چگونه میشود باعث به وجود آمدن یک تمایل شد ایجاد عادت جدید سادهتر میشود. از طرف دیگر هر چه عادت هایی که تغییر میدهیم زیربناییتر باشند، شاهد تغییرات گستردهتری از عادتها خواهیم بود.
باید دقت کرد که شناسایی عادت های زیربنایی میتواند فریبنده باشد و باید دانست که کجا به دنبال آنها باشیم. تغییر عادت های زیربنایی به عادتهای دیگر کمک میکند تا از طریق ایجاد ساختارهای جدیدی شکوفا شوند و فرهنگهایی را پایهگذاری کند که در آنها تغییر میسر میشود.
نویسنده این کتاب در قسمتی از اثرش در مورد نقش اراده به عنوان مهمترین عادت زیربنایی برای موفقیت فردی یاد میکند و به استناد بسیاری از مطالعات نشان میدهد که بهترین روش برای تقویت اراده این است که آن را به صورت عادت درآوریم. از نظر او قدرت اراده فقط یک مهارت نیست، بلکه یک ماهیچه است مثل ماهیچههای بازوی پای ما که وقتی سخت کار میکند خسته میشود و بنابراین نیروی کمتری برای کارهای دیگر باقی میگذارد.
حال این پرسش مطرح میشود که آیا همانطورکه استفاده از دمبلها باعث تقویت ماهیچهها میشود، ورزش دادن ماهیچههای اراده هم باعث قویتر شدن آنها خواهد شد یا نه؟ بخشهایی از این کتاب، برای پاسخ به اینگونه پرسشها به نگارش درآمده و نویسنده تلاش دارد با استناد به آزمایشها و گزارشهای مختلفی به خوانندگان نشان دهد که مکانیسم تغییر و تقویت اراده چگونه کار میکند.
به طور کلی کتاب حاضر سه بخش عمده دارد:
بخش اول به این مساله میپردازد که عادتها چطور و با چه مکانیسمی در زندگی افراد ظاهر میشود. در این بخش در مورد عصبشناسی، شکلگیری عادت و چگونگی ایجاد عادتهای جدید و تغییر عادتهای قدیمی صحبت میشود. همچنین روشهای انجام این کار نیز با مثالهای مختلف در مورد عملکرد افراد و سازمانها شرح داده شده است.
بخش دوم کتاب عادت های شرکتها و سازمانهای موفق را بررسی میکند و با مسائلی که در مورد مدیریت کارخانه مطرح میکند، توضیح میدهد که چطور با تغییرات زیربنایی میتوان تغییرات گستردهای را در سطوح دیگر اجرا کرد و به موفقیت رسید. همچنین در این بخش توضیح داده میشود که چطور استارباکس با آموزش عادتهایی که مربوط به تقویت اراده بوده، توانسته دانشآموز ترک تحصیل کرده را به یک مدیر برتر تبدیل کند.
در همین بخش نویسنده با اشاره به تاثیر خطرناک عادت های بد در سطح سازمانی به این اشاره میکند که چطور عادتهای بد یک بیمارستان میتواند باعث شود با استعدادترین پزشکان جراح هم مرتکب اشتباهات بزرگ شوند.
در بخش سوم این کتاب نویسنده به عادتهای جوامع میپردازد و تاثیرات اخلاقی جوامع در اثر تغییر عادت های عمومی را بررسی میکند. مثلاً توضیح میدهدکه در واقع تغییرات اجتماعی بود که باعث موفقیت مارتین لوترکینگ و جنبش حقوق مدنی در ایالات متحده شد.