در کدام کتاب اگر شما جای نویسنده کتاب بودید پایان داستان را تغییر میدادید؟
کتابها با داستانهای متنوعی که دارند خواننده را مجذوب خودشان میکنند. دوستداران کتاب با خواندن کتابها با داستانها ارتباط برقرار میکنند و با شخصیتها و ماجراهایی که در طول قصه و پایان داستان شکل میگیرند همزادپنداری میکنند.
پایان هر کتاب برای خواننده شروع احساساتی تازه است برآمده از کتاب. پایانی که میتواند تراژیک، عجیب و غریب یا خوشحالکننده باشد.با اینوجود طبیعی است که ما به عنوان مخاطب پایانبندی همهی کتابهایی را که میخوانیم دوست نداشته باشیم. مخاطب در بعضی از موارد دوست دارد پایانبندی کتابی را که خوانده باب میل خودش تغییر بدهد.
تجربهی شما در این مورد چه بوده؟ آیا شده که پایانبندی کتابی را دوست نداشته باشید؟ اسم کتاب، پایانبندی نویسنده و تغییرات مورد نظر خودتان بر روی آن را برای ما بنویسید.
وقتی مخاطب، پایان بندی داستان را نمی پسندد یعنی داستان را باور نکرده وگرنه هر پایانی را می پذیرد. اگر کتابی را تا انتها بخوانم حتما با پایانش هم مشکل ندارم. پایان خوشه های خشم و عشق روزگار وبا را بسیار دوست داشتم.
من خیلی از کتابها بوده که وقتی تمام شدند غصه خوردم که ای کاش تمام نمی شدند. اگر مقدور بود کاری می کردم این کتابها هرکز تمام نشوند. یادمه بچه که بودم بابا لنگ دراز از این جنس کتابها بود و یا وقتی دانشجو بودم کتابهای برشت. الان در بزرگسالی هم از این کتابها خیلی برام پیش می اید مثلا کتاب نام من سرخ اکو از این جنس بود…
3 دیدگاه در “پایان داستان”
وقتی مخاطب، پایان بندی داستان را نمی پسندد یعنی داستان را باور نکرده وگرنه هر پایانی را می پذیرد. اگر کتابی را تا انتها بخوانم حتما با پایانش هم مشکل ندارم. پایان خوشه های خشم و عشق روزگار وبا را بسیار دوست داشتم.
من خیلی از کتابها بوده که وقتی تمام شدند غصه خوردم که ای کاش تمام نمی شدند. اگر مقدور بود کاری می کردم این کتابها هرکز تمام نشوند. یادمه بچه که بودم بابا لنگ دراز از این جنس کتابها بود و یا وقتی دانشجو بودم کتابهای برشت. الان در بزرگسالی هم از این کتابها خیلی برام پیش می اید مثلا کتاب نام من سرخ اکو از این جنس بود…
ببخشید بنام گل سرخ اکو