ناداستان ما و نانفیکشن آنها
با وجود اینکه یکی از ویژگیهای اصلی و اصلاً تعریف نانفیکشن واقعی بودن محتویات آن است، این روزها دوستداران «ناداستان» علاقهای به واقعیت و پژوهش و این حرفها ندارند. هرچند هم عجیب به نظر برسد، آنها بیشتر به محتوای شخصی علاقهمندند. چرا ناداستان (که معادلی فارسی است برای نانفیکشن non-fiction) در صنعت نشر ایران آن جایگاهی را ندارد که در کتابفروشیهای بزرگ خارجی دارد و از پرفروشترینهاست؟ چرا ناداستان به سمت روایتهای شخصی رفته است و نه گزارشهای دامنهدار و تحقیقشده؟
با وجود اینکه یکی از ویژگیهای اصلی و اصلاً تعریف نانفیکشن واقعی بودن محتویات آن است، این روزها دوستداران «ناداستان» علاقهای به واقعیت و پژوهش و این حرفها ندارند. هرچند هم عجیب به نظر برسد، آنها بیشتر به محتوای شخصی علاقهمندند. چرا ناداستان (که معادلی فارسی است برای نانفیکشن non-fiction) در صنعت نشر ایران آن جایگاهی را ندارد که در کتابفروشیهای بزرگ خارجی دارد و از پرفروشترینهاست؟ چرا ناداستان به سمت روایتهای شخصی رفته است و نه گزارشهای دامنهدار و تحقیقشده؟
«ناداستان» اصطلاح تازهای است. چند سال بیشتر نیست که در زبان فارسی به عنوان معادل non-fiction انگلیسی ساخته شده است. اگر به فرهنگهای لغت دوزبانه انگلیسی-فارسی مراجعه کنید در برابر در برابر non-fiction انگلیسی، «غیرداستانی» آوردهاند و خبری از «ناداستان» نیست.
اما اصطلاح non-fiction انگلیسی که اصطلاح جاافتادهای در زبان انگلیسی، در صنعت نشر کشورهای غربی و کتابفروشیهای بزرگ اعم از مجازی و واقعی است. در هر کتابفروشی یکی از بخشهای اصلی به نانفیکشن اختصاص دارد. اگر وارد این بخش بشوید به کتابهایی از این دست برمیخورید:
زندگینامهها و بخصوص خودزندگینامهها و کتابهای خاطرات، کتابهای تاریخی، کتابهای علمی به زبان عامه فهم، مقالههای پژوهشی، مصاحبههای طولانی، یادداشتهای روزانه یا مجموعه نامههای چهرههای سیاسی و ادبی، سفرنامهها، مجموعه سندهای مربوط به یک واقعه یا دورهی تاریخی، نوشتههای دینشناسی و نقدهای ادبی و هنری. و شاید مهمتر از همه گزارشهای مفصل از پروندههای جنایی واقعی که به true crime مشهورند.
آیا وقتی به شما میگویند کتاب ناداستان یاد هیچ یک از این ژانرها میافتید؟ در کتابفروشیهای ایران بخشی به عنوان «ناداستان» وجود ندارد. کتابهایی در برخی از زمینههای فوق البته هستند. در سالهای اخیر کتابهای خوبی در حوزه خودزندگینامه و خاطرات منتشر شده است مثل خاطرات پیکان سرنوشت ما شامل نوشتهها و خاطرات احمد خیامی، باغی میان دو خیابان شامل چهار هزار و یک روز از زندگی کامران دیبا در گفتگو با رضا دانشور، و از سرد و گرم روزگار جلد اول خاطرات احمد زیدآبادی که دو جلد بعدی هم دارد.
بعضی از اینها از کتابهای پرفروشهای این سالها بودهاند. در زمینهی سیاسی و پژوهشهای اجتماعی هم کتاب اعم از تالیف و ترجمه کم منتشر نشده است. همین طور در حوزهی نقد ادبی و هنری. اما در کاربرد رایج، اینها خیلی ارتباطی به «ناداستان» پیدا نکردهاند. فوقش خاطرهها را اگر مقداری هم شخصی باشند و از فنون نویسندگی بهره برده باشند، ناداستان حساب میکنند.
با وجود اینکه یکی از ویژگیهای اصلی و اصلاً تعریف نانفیکشن واقعی بودن محتویات آن است، این روزها دوستداران «ناداستان» علاقهای به واقعیت و پژوهش و این حرفها ندارند. هرچند هم عجیب به نظر برسد، آنها بیشتر به محتوای شخصی علاقهمندند. از همین منظر است که خاطرات مهماند، البته به شرطی که نثر و وجه ادبی جدی داشته باشند.
برخی از انتشاراتیها بخش مخصوص ناداستان هم باز کردهاند. مثلاً نشر چشمه تحت این عنوان چند کتاب درآورده که کمابیش با تعریف معمول نانفیکشن میخوانند:
سینما جهنم: شش گزارش دربارهی آتشسوزی در سینما رکس (کریم نیکونظر)
قطارباز: ماجرای یک خط (احسان نوروزی)
یک روایت غیرسیاسی از یک اتفاق سیاسی: انتخابات ۹۶ (معین فرخی)
کتابهای ناداستان نشر اطراف بیشتر دربارهی خاطرات جالب و نوستالژیک از گذشتهها دور میزنند که البته ژانر مهمی در نانفیکشن هستند:
کارنامه خورش اثر نادر میرزا قاجار (به کوشش نازیلا ناظمی)
چادر کردیم رفتیم تماشا: سفرنامهی عالیه خانم شیرازی (از مجموعهی سفرنامههای قدیمی زنان، ویرایش و تدوین: زهره ترابی)
اما جالب است که اینها کتابهای پرفروشی نمیشوند، چون شیوهی عرضه و تبلیغاتشان ــ به اصطلاح امروز برندسازیشان ــ به جای تکیه بر واقعی بودن و پژوهش، روی جا انداختن ناداستان به عنوان یک نوع ادبیات روشنفکری نخبهگرا متمرکز است.
حتی فصلنامهای به نام ناداستان داریم. اگر نگاهی به سایت آن بیاندازید متوجه تفاوت فضای آن با بخش نانفیکشن کتابفروشیهای بزرگ میشوید. ناداستان با این نوع فضاسازی و برندسازی تا کنون هیچ جایگاه جدی در صنعت نشر ما ندارد. هرچند کتابهای زندگینامه یا بیوگرافی و بخصوص خاطرات هر از گاهی در میان کتابهای پرفروش بودهاند، اما تحت همین عنوان «خاطرات» یا «زندگینامه» و نه ناداستان.
مثلاً عجیب است که در فصلنامهی ناداستان هیچ نشانهای از ژانر «زندگینامه» نمیبینیم. و تازه کتاب غیرداستانی هم در آن معرفی نمیشود. شمارههای این فصلنامه عمدتاً تشکیل شده است مجموعهای از نوشتههای ادبی شخصی است مشهور به «جُستار» دربارهی موضوعی که برای هر شماره تعیین میشود. مخاطب این نوشتهها خوانندهای است که علایقش نه پژوهش و واقعیت، بلکه بیشتر هنر و ادبیات است.
در جُنگها و فصلنامهها و گاهنامههای مشابه، توجه به سرگذشت خیابانها و محلات تهران جایگاه مهمی دارد. در واقع ناداستان بیشتر ژانری شده است برای تولید همین گونه جُنگها تا حوزهای جدی در صنعت نشر کتاب.
گرایش به امر شخصی و خصوصی
برای آنچه تحت عنوان ناداستان منتشر میشود، دو ویژگی میتوان قائل شد:
گرایش به امر شخصی و خصوصی.
گرایش به گذشته و نوستالژی دورانهای تاریخی دیگر (بخصوص علاقه به گذشتهی دوران قاجار و پهلوی و زندگی خُرد این دورهها که در علاقه به عکسهای باقیمانده از این زمانها نیز خود را نشان میدهد.)
درک دلایل این گرایش البته دشوار نیست: کتابهای نانفیکشن دربارهی چهرههای سرشناس اعم از هنرمند و ادیب و سیاستمدار و ورزشکار هستند و دربارهی وقایع مهم یا رویدادهایی مثل قتل و دزدی و فساد اداری و سیاسی. نوشتن دربارهی این موضوعهای حساس در اینجا البته هزینه و محدودیت و خط قرمزهای بسیار دارد. این خط قرمزها چه بسا از سوی حکومت اعمال میشوند، اما محدود به آن نیستند.
از نظر فرهنگی هم ما دوست نداریم مسائل شخصیمان به کتاب و فیلم بدل شوند و به عموم مردم عرضه شوند. خط قرمزها چه بسا کار را بر نویسندهای که بخواهد ابعاد یک مسالهی اجتماعی به ظاهر خیلی غیرسیاسی مثل آلودگی هوا را بکاود و به صنعت خودروسازی برسد و دلایل عدم مهار آن را بررسی کند یا بخواهد رد قاچاقچیان دارو را بگیرد، سخت میکنند و کار او خیلی زود به بنبست میرسد. دربارهی مسائل سیاسی زنده (نه نظری) هم نوشتن با موانع و درگیریها و ریسکهای امنیتی روبهروست. پس میماند پناه بردن به درون خود و به گذشته.
البته اینگونه فردگرایی به شدت توسط قشر روشنفکر و تحصیلکردهی طبقهی متوسط درونی شده و چنین نیست که اگر موانع برداشته شود، فردا با انبوهی از کتابهای جذاب دربارهی مسائل اجتماعی و سیاسی و چهرههای حساس و تاثیرگذار روبهرو خواهیم شد.
اصولاً علاقه به امور بیرونی جز در سطح پیگیری مسائل روز از طریق شبکههای اجتماعی و از این طریق خالی کردن دقدلیها، از فهرست علایق نویسندگان خارج شده (امیدوارم موقتاً) و بسیاری از آنها اگر بخواهند هم کششی به سوی این مسائل احساس نمیکنند. این مسائل به نظر آنها «گزارشی»، «سیاسی»، «تاریخ مصرفدار» و «غیرهنری» تلقی میشوند. و واژهی «ناداستان» یک بار معنایی پیدا کرده است که آن را از همهی این صفتها مبرا میسازد.
به عبارت دیگر، محدودیتهای خارجی درونی شده و به نوعی سلیقه با ویژگی گذشتهگرایی و فردگرایی و واقعگریزی شکل دادهاند که از جمله در «ناداستان» تبلور پیدا کرده است.
صنعت نشر و تولید کتاب هم در شرایطی است که تولید کتاب در شمارگان چند هزار نفر کارش را راه میاندازد و اصولاً برای پاسخ به همین سلیقه، تولید تبلیغات و برندسازی میکند. برای صنعت نشر هم ناداستان آن ژانر عامهپسندی نیست که پرفروشترین کتابهای جهان تحت آن منتشر میشوند.
و در پایان یک نکته دربارهی ترجمهی non-fiction به ناداستان. آشکار است که fiction داستان نیست ــ داستان story است. پس چرا non-fiction شده است ناداستان. این برمیگردد به ترجمهی خود فیکشن به «ادبیات داستانی». در زبان انگلیسی fiction در برابر fact است؛ به امر تخیلی گفته میشود. معادلهای آن خیال، وهم و پندار هستند.
اما امر واقعی یا فاکت هم میتواند داستان باشد. زندگینامهها هم داستانهای زندگیهای نویسندگانشان هستند. فرقشان با رمانهای زندگینامهای این است که اینها دربارهی آدمهای واقعی هستند به نام و نشان و آن رمانها دربارهی آدمهایی که ممکن است وجود خارجی نداشته باشند یا ترکیبی باشند از چند آدم و به هر رو آفریدهی خیال نویسنده.
قاعدتاً فیکشن باید میشد «ادبیات تخیلی»، اما کلمهی «تخیلی» برای نوع رمانها و داستانهایی که در شرایط غریب مثل جزایر دورافتاده یا سرزمینهای ناشناخته و تخیلی روی میدهند، ذخیره شده بود. بنابراین فیکشن معادلی ساده پیدا نکرد تا به تدریج شد «ادبیات داستانی». و به تبع آن نانفیکشن شد ناداستان یا در واقع غیرداستانی که درست نیست، نانفیکشن هم میتواند به شدت داستانی باشد. اما زبان منطق نمیشناسد و امروز اینها اصطلاحاتی هستند که برای خواننده فارسیزبان کمابیش جاافتادهاند با همینها باید جلو برویم.
ناداستان ما و نانفیکشن آنها
یک دیدگاه در “ناداستان ما و نانفیکشن آنها”
مرحبا به دقت نظر و اندیشه آقای صافاریان نازنین. مرحبا.