سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

رستگاری به‌روش سوختن در سینما جهنم

رستگاری به‌روش سوختن در سینما جهنم


اولین نفری باشید که به این کتاب امتیاز می‌دهید

 

تهیه این کتاب

«شب ۲۸ مرداد سال ۵۷ بویی عجیب محله‌های آبادان را در بر گرفت. تا آن ساعت هیچ‌بویی غلیظ‌تر از بوی گَسِ گِیس به‌مشام نرسیده‌بود» پژوهشِ مستندِ کریم نیکونظر درباره‌ی فاجعه آتش‌سوزی سینما رکس، مستقیماً به شبهات در این‌زمینه پاسخ نمی‌دهد؛ بلکه در قالب شش گزارش رواییِ خواندنی، شواهد و مدارک موجود را در بازه‌ی مکانی و زمانیِ وسیعی (وسیع‌تر از آبادان و مرداد ۵۷) به نظم می‌کشد. هرچه در طول کتاب پیش می‌رویم، دچار تردیدهای بیش‌تری درباره جزئیات حادثه می‌شویم.

سینما جهنم: شش گزارش درباره‌ی آدم سوزی در سینما رکس

نویسنده: کریم نیکونظر

ناشر: چشمه

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۹

تعداد صفحات: ۲۵۰

«شب ۲۸ مرداد سال ۵۷ بویی عجیب محله‌های آبادان را در بر گرفت. تا آن ساعت هیچ‌بویی غلیظ‌تر از بوی گَسِ گِیس به‌مشام نرسیده‌بود» پژوهشِ مستندِ کریم نیکونظر درباره‌ی فاجعه آتش‌سوزی سینما رکس، مستقیماً به شبهات در این‌زمینه پاسخ نمی‌دهد؛ بلکه در قالب شش گزارش رواییِ خواندنی، شواهد و مدارک موجود را در بازه‌ی مکانی و زمانیِ وسیعی (وسیع‌تر از آبادان و مرداد ۵۷) به نظم می‌کشد. هرچه در طول کتاب پیش می‌رویم، دچار تردیدهای بیش‌تری درباره جزئیات حادثه می‌شویم.

سینما جهنم: شش گزارش درباره‌ی آدم سوزی در سینما رکس

نویسنده: کریم نیکونظر

ناشر: چشمه

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۹

تعداد صفحات: ۲۵۰

 


اولین نفری باشید که به این کتاب امتیاز می‌دهید

 

تهیه این کتاب

روایت غالب از تاریخ معاصر این برداشت ذهنی را تقویت می‌کند که سال ۵۷ تنها دوماه دارد: دی و بهمن که شاه رفت و امام آمد. ماه‌های دیگر در زیر تلألو درخششِ این زمستانِ بهاری، یک‌دست خاکستری به‌نظر می‌رسد. مثل شهریور و میدان ژاله، یا مرداد ۵۷ و قصه‌ی خاکسترشدن آدم‌های کباب‌شده در سینما رکس: 

«شب ۲۸ مرداد سال ۵۷ بویی عجیب محله‌های آبادان را در بر گرفت. تا آن ساعت هیچ‌بویی غلیظ‌تر از بوی گَسِ گِیس به‌مشام نرسیده‌بود. ولی ساعت ده‌ونیم آن‌شب، آن بوی غلیظ همیشگی جای خودش را به بوی کبابی داد که مشام همه را می‌آزُرد.» (ص ۱۲)

 

درباره‌ی سینما رکس چیزهایی شنیده‌ایم. مثلا این‌که «موقع حادثه گوزن‌های کیمیایی داشت پخش می‌شد؛ پس حتما حرف‌هایی در فیلم گفته‌می‌شود که نباید شنیده‌می‌شد.» یا این‌که «کار، کارِ ساواکی‌ها است.» و شایعات دیگری از این‌دست که گوش ما بده‌کارِ شنیدن آن‌هاست.

پژوهشِ مستندِ کریم نیکونظر درباره‌ی سینما رکس، مستقیماً به شبهات در این‌زمینه پاسخ نمی‌دهد؛ بلکه در قالب شش گزارش رواییِ خواندنی، شواهد و مدارک موجود را در بازه‌ی مکانی و زمانیِ وسیعی (وسیع‌تر از آبادان و مرداد ۵۷) به نظم می‌کشد. محتوای این گزارش‌ها بیش‌تر بر پایه‌ی منابع و مراجع مکتوب است که با توجه به گذشتِ دهه‌ها از ماجرا منطقی به‌نظر می‌رسد. چند ویژگی این اثر را در موقعیت ممتازی نسبت به کتاب‌های معمولِ راویِ تاریخ معاصر قرار می‌دهد:

 

– نثرِ روایی گزارش‌ها که آن‌ها را به آثار ناداستان (Non-Fiction) نزدیک می‌کند: این نثر منسجم و عاری از جزئیاتِ ضدونقیض به‌خصوص در سه گزارش اول (کابوس‌ها) که به ماجراهای شبِ حادثه و ماجراجویی‌های حسین تکبعلی‌زاده (متهم ردیف اول) می‌پردازد، برجسته‌تر است.

– ترغیب خواننده به طرح پرسش‌های درست و ترسیم شماتیک فضای تاریخی-سیاسیِ حادثه‌ی مذکور: نویسنده در سه ‌گزارش دوم (روایت‌ها) با نگاهی کلان‌تر، بستر تاریخی، جغرافیایی و سیاسیِ این رخدادِ مهمِ تاریخ معاصر را به‌خوبی تحلیل می‌کند تا بدانیم چرا این حادثه، پیشامدی اتفاقی و محدود به‌زمان و مکان رخ‌دادنش نیست.

– در بازار کتاب، چند اثر با موضوع حادثه‌ی سینما رکس موجود است. به‌نظر می‌رسد کارِ کریم نیکونظر نسبت به نمونه‌های مشابه به‌مراتب بی‌طرفانه‌تر و جامع‌تر است.

– عمده‌ی منابع کتاب، زندگی‌نامه‌ها، خاطرات، روزشمارها و اسناد بوده‌است. در عین‌حال نویسنده به‌جز انعکاسِ عین‌به‌عینِ محتوای برخی از اسناد، به متون منابعِ مورداستفاده، ارجاع مستقیم یا نقل‌قول ندارد تا بافتِ روایت‌ها یک‌دست بماند و به اصالت نزدیک‌تر شود.

 

 

 

کتاب با روایت شب حادثه آغاز می‌شود. هرچه در طول کتاب پیش می‌رویم، دچار تردیدهای بیش‌تری درباره جزئیات حادثه می‌شویم. چنان‌که ابهامات و سؤالات زیادی جای‌گُزینِ اطلاعات عمومیِ اندکی می‌شود که پیش از خواندنِ کتاب در مورد حادثه و شایعات مرتبط با آن داشتیم. ابهاماتی که با توجه به‌گذشتِ بیش از ۴۲ سال از حادثه بعید است دیگر برطرف شوند:

«ساعت ۶ صبح [۲۹ مرداد ۵۷] مردم به گورستان هجوم آوردند. از میان جنازه‌ها فقط ۱۰۶ جسد شناسایی شدند و ۱۲۰ جنازه به‌کلی غیرقابل‌شناسایی تشخیص داده‌شدند. ساعت ۷:۳۰ شهربانی گزارش داد که آن‌شب ۳۰۶ نفر مفقود شده‌اند.

بعدها دستگاه‌های امنیتی کشور تعداد کشته‌شدگان را متفاوت از دیگری اعلام کردند: فرماندار آبادان گفت ۳۷۷ نفر در رکس سوخته‌اند، مأموران نخست‌وزیری که روز ۳۰ مرداد از راه رسیدند، این رقم را ۳۰۶ نفر اعلام کردند و در پرونده‌ی دادگستری این عدد ۴۰۳ نفر ثبت شد. دو سال بعد شایعه شد که ۱۱۱۳ نفر در سینما حضور داشته‌اند؛ عددی که، با توجه به فضای سینما و تعداد صندلی‌های آن، باورکردنی نبود.» (ص ۱۹)

«صبح همان روز [۲۹ مرداد ۵۷] امیرعباس هویدا، وزیر دربارِ شاهنشاهی، مراتب تأثر و تألم خاطرِ خطیر ملوکانه را به بازماندگان واقعه‌ی اسف‌انگیز سینما رکس آبادان که در آن ۲۷۷ نفر از هم‌میهنان عزیز جان خود را از دست‌دادند اعلام کرد.» (ص ۳۰)

 

یا در مورد متهمان اصلی (تکبعلی‌زاده، زاغی، فرج بذکار و فلاح):

 

«… فلاح به او [حسین تکبعلی‌زاده] گفت بجنب. حسین کبریت را سمت دیوار پرتاب کردو برای یک لحظه چهان پیش رویَش جهنم شد. آن‌چه را که دید هرگز باور نکرد. آتش چنان گُر گرفت که زبانش بند آمد. دیوارها یک‌باره شعله‌ور شدند و هُرمِ گرما تنش را سوزاند. وقتی رو برگرداند فلاح را ندید. هرگز نفهمید که فلاح توی سالنِ سینما رفت یا از درِ ورودی سینما به بیرون فرار کرد. این آخرین‌بار بود که فلاح را، رفیق قدیمیش را، می‌دید.» (ص ۸۳)

 

و در مورد یکی از مظنونین که بر اساس گزارش‌های کتاب به‌نظر می‌آید کلید اسرار ارتباطِ احتمالی ماجرا با ساواک بوده‌است:

«… بااین‌حال، در روزهای بعد از حادثه‌ی آتش‌سوزی، رحیم میرسفیانی همچنان در حسینیه‌ی اصفهانی‌ها [در آبادان] دیده‌شد. میرسفیانی در روزهای انقلاب هم با لباس کمیته چندباری شناسایی شد، اما کمی بعد از شروع تحصن خانواده‌های بازماندگان سینما رکس، ناگهان ناپدید شد و دیگر کسی از او خبری نشنید.» (ص ۲۱۸)

 

حتی در مورد ماده‌ی محترقه، گزارش‌های اولیه به‌وجود بمب اشاره می‌کرد که رد شدند. حالا هم بعد از گذشت این همه‌سال هنوز مشخص نیست از بنزین استفاده شده یا از گازوئیل و تینر یا ترکیبات دیگر. بنابراین می‌توان گفت «ابهام» ویژگی منحصر به‌فرد این حادثه در همه ابعاد است.

گذشته از نامشخص‌بودنِ نقش دقیق و سرنوشت «عاملان حادثه»، هیچ سند محکمی درباره‌ی «آمران حادثه» و چگونگیِ ارتباط آن‌ها با متهمان اصلی هم وجود ندارد. مثلاً در مورد نقشِ احتمالیِ شخصیت‌های محلیِ شناخته‌شده، از قبیل سیدمحمد علوی تبار (کیاوش)، محمد رشیدیان، عبداله لُرقبا، حاج‌خرمی، حاج‌قبادی، ارتباط حسینیه‌‌ی اصفهانی‌های آبادان با مدرسه‌ی احمدیه‌ی اصفهان (محل تدریس علی‌اکبر پرورش) یا نحوه‌ی ارتباط احتمالیِ متهمان با ساواک به هیچ قطعیتِ مستندی نمی‌توان رسید:

«…ظاهراً مطرودان انقلاب ایران موفق شدند روایت صیقل‌خورده‌ای را ارائه کنند؛ روایتی اسرارآمیز و البته مطلوب برای تبعیدی‌ها، روایتی که نیروهای انقلابی را متهم می‌کرد: حسین تکبعلی‌زاده به‌همراه سه نفر دیگر بعد از جذب‌شدن در حسینیه‌ی اصفهانی‌ها تحت آموزش نیروهای مخفی [حسن] آیت در اصفهان قرار گرفتند، همان نیروهایی که علی‌اکبر پرورش در اصفهان هدایت می‌کرد.

آن‌ها برای بالابردن التهاب در کشور روز ۲۸ مرداد هم‌زمان با سالگرد کودتا دست به کاری زدند که با هماهنگی برخی چهره‌های انقلابی بود. اما این اشخاص بعد از پیروزی انقلاب دخالت‌شان را انکار و تنها عامل ماجرا را که از موضوع مطلع بود اعدام کردند.» (ص ۱۹۲)

«پرویز ثابتی، معاون امنیت ساواک، یکی از طراحان بزرگ تله‌ها برای دستگیری افراد مختلف بود و حدس می‌زدند این‌بار هم او در توطئه دست داشته باشد. فکر سوزاندن سینما از طریق فعالان مذهبی و بازداشت به جُرم اغتشاش و تخریب، روشی بود که از ساواک و توطئه‌هایش برمی‌آمد.» (ص ۲۲۲)

 «دادگاه می‌گفت که افراد مقصر در آتش‌سوزی فقط در ظاهر مذهبی بوده‌اند و اعتراف اعضای خانواده‌شان نشان می‌داد که آنها مشروب می‌خوردند و اهل نماز و روزه هم نبوده‌اند. به همین‌دلیل هم گرایش انقلابی و هم علایق مذهبی‌شان زیر سؤال رفت و دادگاه آن‌ها را همکار ساواک معرفی کرد. فرض دادگاه این بود که اگر این چهار نفر [تکبعلی‌زاده، زاغی، فرج بذکار و فلاح] در جریان توطئه‌ی ساواک هم نبودند، از آن‌ها فریب که خورده‌اند. این قرائت در شهریور سال ۵۹ بر همه‌ی روایت‌ها غلبه کرد و بر اساس آن رأی‌های  دادگاه صادر شد.» (ص ۲۲۳)

 

البته خودِ نیکونظر به‌عنوان نویسنده و پژوهش‌گرِ اثر، به‌خوبی اصرار دارد که هیچ‌قرائت قطعی و نهایی از خواندن گزارشاتِ کتاب حاصل نشود. با این‌همه، با توجه به زمان وقوع حادثه (کم‌تر از شش‌ماه پیش از وقوع انقلاب) و مذهبی‌بودن عاملان، «شناخت آمران و طراحان حادثه» اصلی‌ترین مسأله‌ی لاینحلِ ماجرا است؛ چنان‌که پس از گذشت بیش از چهل‌سال از وقوع، هنوز هم هرازچندگاهی ادعاهایی از طرف بازماندگان طرفینِ مظنون (انقلابی‌ها و دست‌اندرکاران شهربانی در دوران رژیم پهلوی) علیه یک‌دیگر مطرح می‌شود.

این ادعاها اغلب نه به‌نیت‌ روشن‌گری، که برای بهره‌برداری‌های سیاسی و تطهیر تاریخی صورت می‌گیرد. همین که از انبوه متنفذین محلی، فعالان سیاسی و مذهبی که به‌نوعی با این حادثه مرتبط شده‌اند، نام حسین تکبعلی‌زاده با آن سابقه بیش از بقیه مطرح می‌شود، خود شاهد دیگری بر پیچیدگیِ ابهام‌آلود و لاینحل این تراژدی است:

«از نظر احمدآبادی‌ها تکبعلی‌زاده شرور بی‌خاصیتی بود که با فروش حشیش روزگار می‌گذراند…» (ص ۴۲)

 

البته ام‌روز بیش‌ترِ آن‌چه را که از حادثه می‌دانیم، احتمالاً مدیون همین بی‌خاصیتی و بی‌سیاستیِ تکبعلی‌زاده هستیم. وگرنه بقیه‌ی مطلعین که یا در آتش سوختند، یا در #تاریخ ناپدید شدند و یا به‌پشتوانه‌ی بعضی از جریان‌ها از پاسخ‌گویی معاف‌شدند. تنها او بود که ناخواسته خودش را لو داد و بعد به‌مرور اطلاعات دیگری را نیز فاش ‌کرد. شاید اگر او هم موفق می‌شد که ناپدید شود و بر اثر تألمات ناشی از انجام جنایت پیش نزدیکانش درددل نمی‌کرد، دادگاه به‌همان اعدام دست‌اندرکاران رژیم پهلوی بسنده می‌کرد.

به‌رغمِ این‌که موضوع کتاب، سوختن #سینما-رکس است، اما ممتازترین بخش اثر، روایت‌هایی است که از سال ۱۳۳۰ آغاز می‌گردد و در وهله‌ی اول، با حادثه‌ی ۲۸ مرداد ۵۷ بی‌ارتباط یا در حد گمانه‌زنی مرتبط به‌نظر می‌رسند. نویسنده اما در نهایت بستر تاریخی-جغرافیایی دقیقی را برای موضوع اصلی کتاب ترسیم می‌کند. در خلال همین روایت‌هاست که برخی از شخصیت‌های بحث‌برانگیز و در عین‌حال کم‌تر شناخته‌ی تاریخ معاصر آشنا می‌شویم: مظفر بقایی، محمدکاظم شریعتمداری و حسن آیت.

نیکونظر این شخصیت‌ها را در قالب طیف‌های سیاسی تأثیرگذار بر جریانات سیاسیِ دهه‌های منتهی به‌سال ۵۷ معرفی می‌کند. البته انتظار می‌رفت حالا که نویسنده ما را نسبت به علی‌اکبر پرورش و سید حسین موسوی تبریزی کنج‌کاو کرده‌است، چیزهای بیش‌تری درباره‌شان بخوانیم.

 

حادثه‌ی سینما رکس فقط یک حادثه‌ی تلخ در گذشته نیست. مُردن به‌روش‌های مشابهِ سوختن در سینما رکس، هنوز هم یکی از رایج‌ترین هزینه‌هایی است که توده‌های انسانی ناخواسته و بالاجبار به مروّجین ایدئولوژی‌های سیاسی پرداخت می‌کنند؛ یا به‌قول اینشتین «تفاوت گذاشتن بین گذشته، حال و آینده تنها یک توهم دائمی و لجبازانه است.»

 

رستگاری به‌روش سوختن در سینما جهنم

* کلمات داخل کروشه، توضیحاتِ اضافه‌ی نگارنده‌ی این یادداشت است؛ نه نویسنده‌ی کتاب.

 

 

 

  این مقاله را ۴۴ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *