رنگ درنگ
قاعدهای در داستان کوتاه وجود دارد که میگوید: «در داستان باید تنها نوک کوه یخی را ببینیم و بیشترش باید زیر آب باشد.» حس و اثرگذاری در دفتر شعر حسن عالیزاده با همین قاعده مهار شده است. همهی احوالات شاعر در لایههای زبانی و اجرایی زیر لفافی از «نگفتن» یا «بیان نکردن» یک کل بزرگتر قابل خوانش است. عالیزاده شعر مینویسد تا خوانده شود نه اینکه مستقیماً خودش همه چیز را عریان کند.
قاعدهای در داستان کوتاه وجود دارد که میگوید: «در داستان باید تنها نوک کوه یخی را ببینیم و بیشترش باید زیر آب باشد.» حس و اثرگذاری در دفتر شعر حسن عالیزاده با همین قاعده مهار شده است. همهی احوالات شاعر در لایههای زبانی و اجرایی زیر لفافی از «نگفتن» یا «بیان نکردن» یک کل بزرگتر قابل خوانش است. عالیزاده شعر مینویسد تا خوانده شود نه اینکه مستقیماً خودش همه چیز را عریان کند.
رنگ درنگ
حسن عالیزاده، برندهی جایزهی شعر کارنامه سالهاست که در سکوت و انزوا کار میکند. او از مؤانست با اهالی ادب ایران اما غافل نبوده و هنوز هم میتوان در خانهاش با او ساعتها دربارهی شعر و شاعری حرف زد. به تازگی از او دفتر شعری که بابت آن جایزهی کارنامه را گرفت به چاپ رسیده است.
روزنامهی تبعید کاری است که در شکل و شمایلی متفاوت از دفترهای شعر موجود در بازار، مخاطب شعر مدرن ایران را به شکل کاملاً رضایتبخشی با خود همراه میکند. چرا که شعرهای این مجموعه از فضاهای متنوع شاعرانه در اجراهای گوناگون بهره میبرند. هر چند که بیشتر شعرها با محوریت تصویر برساخته میشوند ولی بعد از خواندن هر شعر حس و حال مخاطب متفاوت است.
در بعضی شعرها حسی گنگ اما عمیق مانند گم شدن و شاید تجربهی نوعی استحالهی درونی اتفاق میافتد. در بعضی دیگر با حکایت یک خانهی قدیمی و اسباب و اثاثیهاش مواجه میشویم. گاه غربتی ملموس و سرد گریبان ما را میگیرد و لحظههایی ترنمی عاشقانه را شاهد هستیم.
قاعدهای در داستان کوتاه وجود دارد که میگوید: «در داستان باید تنها نوک کوه یخی را ببینیم و بیشترش باید زیر آب باشد.» حس و اثرگذاری در دفتر شعر حسن عالیزاده با همین قاعده مهار شده است. همهی احوالات شاعر در لایههای زبانی و اجرایی زیر لفافی از «نگفتن» یا «بیان نکردن» یک کل بزرگتر قابل خوانش است. عالیزاده شعر مینویسد تا خوانده شود نه اینکه مستقیماً خودش همه چیز را عریان کند.
وقتی در شعری می خوانیم:
نمردهای! / نه بیخودی حشره خواب دیده است./ سیاه شد حشره. نه، سیاه بود/ سیاه بود و به خوابی سیاه میدید: / شب سفید/ ملافههای سفید./ شبی / دهان تو را / مرگ / ناگهان / بوسید/ و بالهای سفیدش/ نمردهای! حشره مرده است/ شب سفید تو را خواب دیده بود که دیده ست. (صفحه ٨٠ و ٨١)
میتوانیم لایههای پنهان را در شعر او از لابهلای همین چند سطر ببینیم. پنهان بودن راز ادامهی متن او در قالب شعر است. او میخواهد شعر را از بافت دیالوگهای روزمرهی مردم جدا کند. شعر را در جایی که محل درنگ به واسطهی واقعیتی برساخته از ذهن شاعر است، تعریف کند. جایی موازی جهان واقعی حسن عالیزاده مناسبات جهان شعری خود را بنا میکند تا ما را به دنیای پر از تأمل خود که محل حیات اسطورهها و قهرمانها و خود شاعر است ببرد. او شاعری را در قالب نوعی تجربهی زیسته در شعرها اجرا میکند.
وقتی میخوانیم:
شاید وطن همین بود/ یک روستای پرت ِ تک افتاده / در چارچوب پنجرهای خالی/ باریکه جوی خشک و سپیدار ِ لخت/ و یک خروس خاک و خلی/ با تاج کج/ یک دلو و چند مرد دهاتی/ یک کاشی شکستهی آبی/ در سنگچین ِ طوقهی چاه ِ سیاه/ بالا/ و در اتاق/ تختی ملافه کشیده / تمیز / و یک پتوی چارخانهی تا خورده/ یک میز و خودنویس و شیشهی جوهر که خشک بود/ و یک چراغ ِ رومیزی/ خاموش/ و در کشو (همان خیزه) / دفترچهای سفید، سفید ِ سفید/ تنها/ بالای صفحه ی اوّل / انگار از ازل/ با جوهر پریده رنگ / آبی/خوانا نوشته بود/ «یادداشت های روزانه»
در تمام سطرها تکههایی از واقعیت روزانهی شاعر را میبینیم که به شکلی شاعرانه کنار هم تدوین مجدد شده تا حسی تازه به مفهوم وطن پیدا کنیم. همچنانکه هر شاعر صاحب سبکی باید جهان را از منظر خویش تفسیر و تأویل کند.
اتفاقی که بعد از خواندن شعرهای عالیزاده در انتظار ماست ورود به همان بخش ناپیدای گفته نشده و نوشته نشده است. هنر او زیستن در سایهی پدیدههاست و نشان دادن سایههایی که تا به حال ندیدهایم. در واقع از او واقعیترین پدیدهها و رخدادها کارکرد شاعرانهای جهت درنگ مخاطب و حتا خودش فراهم میکند. از این رو خواندن روزنامهی تبعید مهم است تا با رنگ تازهای در شعر مواجه شویم. او ما را به رنگ درنگ آشنا می کند. و در فضاهای سپید فرصت میدهد تا رنگ خود را به شعر بیفزاییم. و راستی شاعری جز این است؟