از عشق تا آزادی
چشم انتظار در خاک رفتگان خوشخوان و روان نیست و حتی ممکن است در جاهایی خستهتان کند. اما اگر بتوانید بر این ملال، چشم بپوشید، بیشک از نتیجه راضی خواهید بود. این اثر بیش از هرچیز یک رمان تاریخی-سیاسی است که پیرامون یک حادثهی تاریخی یعنی اعتصاب عمومی بزرگی که علیه دیکتاتور گواتمالا و شرکت آمریکایی فروت شکل گرفته پیش میرود و ما از زاویهدیدهای گوناگون و البته حول شخصیت اصلی کتاب یعنی مبارزی انقلابی به نام «تابیوسان» شاهد چگونگی تکوین این اتفاق هستیم.
چشم انتظار در خاک رفتگان
نویسنده: میگل آنخل آستوریاس
مترجم: سروش حبیبی
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۷۶۴
چشم انتظار در خاک رفتگان خوشخوان و روان نیست و حتی ممکن است در جاهایی خستهتان کند. اما اگر بتوانید بر این ملال، چشم بپوشید، بیشک از نتیجه راضی خواهید بود. این اثر بیش از هرچیز یک رمان تاریخی-سیاسی است که پیرامون یک حادثهی تاریخی یعنی اعتصاب عمومی بزرگی که علیه دیکتاتور گواتمالا و شرکت آمریکایی فروت شکل گرفته پیش میرود و ما از زاویهدیدهای گوناگون و البته حول شخصیت اصلی کتاب یعنی مبارزی انقلابی به نام «تابیوسان» شاهد چگونگی تکوین این اتفاق هستیم.
چشم انتظار در خاک رفتگان
نویسنده: میگل آنخل آستوریاس
مترجم: سروش حبیبی
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۷۶۴
دوره عوض شده. حالا دورهی جنگ وجدانه. دیگه نمیشه از هر طرف باد اومد، از همونور رفت. یه وقتی بود که میشد کنار گود واستاد یا توی خونه موند و کاری به کار هیچکس نداشت. اما امروز دیگه نمیشه. امروز جنگ عمومیه.
چشم انتظار در خاک رفتگان (ص. ۴۲۵)
آمریکای لاتین سرزمین قصهها و قصهگوهاست. قصههای تاریخ انسانی با تمام محنتها، خشونتها و رمز و رازهایشان که در قالب تصاویر پرخروش و رنگارنگ روایت میشوند. به باور من گرمای این ادبیات است که آن را ویژه میکند. ادبیاتی که مهد رئالیسم جادویی است و غولهای بزرگی چون گابریل گارسیا مارکز و ماریو بارگاس یوسا را به جهان معرفی کرده. چشم انتظار در خاک رفتگان را هم میتوان عصارهای از همین ادبیات دانست.
رمانی قطور به قلم میگل آنخل آستوریاس، نویسندهی گواتمالایی و برندهی نوبل ادبیات ۱۹۶۷ نویسندهای که به اعتقاد منتقدان ادبی آغاز شکوفایی ادبیات داستانی آمریکای لاتین را باید در داستانهای او جستوجو کرد. او که روایتگر حوادث تاریخی سرزمینش شد و در این روایت فرهنگ بومی ساکنان را هم مورد توجه قرار داد تا بعدها این شیوه در آثار نویسندگان دیگری همچون مارکز ادامه دارد شود.
در همین ابتدا اما بگذارید تکلیفمان را با رمان آستوریاس روشن کنیم؛ چشم انتظار در خاک رفتگان خوشخوان و روان نیست و حتی ممکن است در جاهایی خستهتان کند. اما اگر بتوانید بر این ملال، چشم بپوشید، بیشک از نتیجه راضی خواهید بود. این اثر بیش از هرچیز یک رمان تاریخی-سیاسی است همراه با جهانبینی خاص نویسندهاش.
داستان پیرامون یک حادثهی تاریخی یعنی اعتصاب عمومی بزرگی که علیه دیکتاتور گواتمالا و شرکت آمریکایی فروت شکل گرفته پیش میرود و ما از زاویهدیدهای گوناگون و البته حول شخصیت اصلی کتاب یعنی مبارزی انقلابی به نام «تابیوسان» شاهد چگونگی تکوین این اتفاق هستیم.
کتاب برایمان از استثمار، استعمار، دیکتاتوری و ظلم، لزوم آگاهسازی کارگران و اتحاد و آرمان میگوید. همین است که در بسیاری از سطرها رد پای ادبیات متعهد را هم میبینیم.
اگر به زندگی شخصی آستوریاس نگاه کنیم میبینم که این مبارزه و آزادیخواهی در او ریشهدار بوده. چه در کودکی که به خاطر مبارزات پدر و مادرش علیه رییس جمهور دیکتاتور گواتمالا در تبعید در روستایی در میان بومیان و سرخپوستان گذشته و چه زمانی که نویسندهای موفق شده اما بهخاطر پیشینهی سیاسی و افکارش از حقوق مدنی محروم میشود و به ناچار سالها در فرانسه و ایتالیا به روزنامهنگاری در تبعید میپردازد.
چشم انتظار در خاک رفتگان در حقیقت آخرین اثر از سهگانهای به نامهای تندباد، پاپ سبز و چشم انتظار در خاک رفتگان است که موضوع تمام آنها استعمار و استثمار گواتمالا و نادیده گرفتن حقوق مردم و بومیان این سرزمین توسط شرکت آمریکایی «یونایتد فروت» است و استبداد و فساد داخلی.
پیشتر اشاره کردم که که کتاب اندکی ملالآور است اما باید اعتراف کرد که این ملال به نوعی اجتنابناپذیر و لازمهی داستان است. ما داستان خیزش عمومی عظیمی را میخوانیم که بیشک مانند تمام مبارزات حق طلبانه در تاریخ نه به سادگی میسر شده و نه در زمانی کوتاه. به همین دلیل نویسنده برای نزدیک کردن مخاطب گریزی نداشته از اینکه که او را هم چون کارگران تحت سیطره جان به لب کند تا زمانی که ندای پیروزی سر داده شود و خواننده بتوانند همراه با تمام اعتصابگران پای بجنباند و غریو شادی سر دهد.
چشم انتظار در خاک رفتگان، در حوزهی زبانی و ادبی هم پربار است. کتاب را نویسندهای با پیشینهی شاعری نوشته، و به توصیفها و عبارتپردازیهای بدیعی آراسته که خیال خواننده را پرواز میدهند. علاوه بر این، آستوریاس به لحن و زبان هم بیتوجه نبوده و با تغییر شخصیتها، زبان، لحن و گاهی زاویه دید را هم عوض کرده است.
گاهی ما واگویههای دختری تنها، معلمی در یک روستای دورافتاده که دل در گرو انقلابی پرشور گذاشته را میشنویم و زمانی دیگر زنی کولی که اجنبیها را با کلماتی عامیانه به توهین میگیرد تا خودش را آسوده کند.
سروش حبیبی مترجم نامآشنای کتاب هم که بسیاری از شاهکارهای ادبی جهان را با ترجمههای شناختهایم، پیشتر کتاب را با عنوانهای چشمهای بازمانده در گور (نشر ققنوس) و چشمان نخفته در گور (نشر نو) منتشر کرده بود، اما اینبار با ویراستی جدید و توسط نشر ماهی در اختیار خوانندگان قرار داده است. همانطور که از سابقه و تجربهی حبیبی برمیآید او به خوبی از عهدهی برگردان این اثر برآمده و توانسته زبان شاعرانه و در عین حال لحن بومی شخصیتها و فرهنگ حاکم بر فضای داستان را به مخاطب منتقل کند.
عشق یکی دیگر از مفاهیمی است که کتاب از آن بهره برده است، مانند بسیاری از آثار مشهور ادبیات این کتاب هم خالی از روابط عاشقانه نیست و آستوریاس با وارد کردن عشق به این روایت تاریخی سعی کرده تا تلخیها و گزند داستان را کمتر کند. تلخیهایی حاصل از واقعیتهای عریانی چون استعمار، استثمار و ظلم و فساد که همواره جانهای بسیاری را گرفته و آرمانهای زیادی را بر باد دادهاند.
یک طرف این عشق انقلابی پر شور و طرف دیگر خانم معلمی است که در یک روستای دورافتاده جایی که گویا گذر زمان متوقف شده است، تدریس میکند و با ندای عشق و آزادی به پا میخیزد.
یکی دیگر از ویژگیهای کتاب قصههای کوچکی است که در دل روایت بزرگ و اصیل به آنها اشاره میشود؛ دقیقاً در این جاست که روح ادبیات آمریکای لاتین در کار جاری میشود و ما میتوانیم تاثیر آستوریاس را بر آیندگان خود ببینیم.
خرده قصههایی که همه از فرهنگ بومی مردمان گواتمالا بر میآیند و خواندشان در طول داستان ما را پرتاب میکنند به سرزمین قصههای خیالانگیز و همان رئالیسم جادویی که بیشک نویسندگان این سرزمین و به ویژه مارکز در آن سرآمد هستند.
هرچند که عنوان کتاب هم اشاره به همین باورهای بومی دارد؛ باوری که معتقد است مردگان با چشمانی باز در گورهای خود در انتظار اجرای عدالت هستند و زمانی که این عدالت اجرا شود، آنها میتوانند چشمهایشان را ببند و آرام بیاسایند. «همهی مردههای ساحل با چشمای باز رفتهن زیر خاک، همهشون خوامبو… تا وقتی ظلم به دنیا حکومت میکنه، چشمای مردههای زیر خاک بسته نمیشه. واسه همینه که تا باید به اعتصاب بزرگ کمک کنی تا عدالت جای ظلم رو بگیره و مردهها بالاخره بتونن چشماشون رو ببندن و راحت بخوابن». (ص. ۳۴۳)
از عشق تا آزادی