پیله در تاسیان
«آیا از این گذر زمان راضی بودهایم؟». داستان کتاب پیله در تاسیان بر محور همین سوال اساسی میچرخد. کمی که از آغاز کتاب میگذرد، متوجه میشویم که راوی داستان در حال مرور زندگیاش است. اما آنچه که این مرور را ویژه میکند وضعیت اکنون اوست؛ راوی براثر تصادفی به کما رفته و اینک فرصت این مرور را دارد.
«آیا از این گذر زمان راضی بودهایم؟». داستان کتاب پیله در تاسیان بر محور همین سوال اساسی میچرخد. کمی که از آغاز کتاب میگذرد، متوجه میشویم که راوی داستان در حال مرور زندگیاش است. اما آنچه که این مرور را ویژه میکند وضعیت اکنون اوست؛ راوی براثر تصادفی به کما رفته و اینک فرصت این مرور را دارد.
«آیا از این گذر زمان راضی بودهایم؟». داستان کتاب پیله در تاسیان بر محور همین سوال اساسی میچرخد. کمی که از آغاز کتاب میگذرد، متوجه میشویم که راوی داستان در حال مرور زندگیاش است. اما آنچه که این مرور را ویژه میکند وضعیت اکنون اوست؛ راوی براثر تصادفی به کما رفته و اینک فرصت این مرور را دارد.
سحر، شخصیت اصلی، داستان زندگیاش را از همان روزهای اول شروع میکند، از روزگار کودکی که همه چیز شاد و شفاف و شیرین است تا اولین شوک زندگی که در دوران نوجوانی اتفاق میافتد. آرامش و شادی به پایان میرسد و به دنبالش حوادثی در پی هم میآیند که هرکدام مسائل مختلفی را در پی دارند.
حوادث زندگی سحر دور از واقعیتهای رایج نیست. شاید همه آنها برای زندگی تک تک ما پیش نیامده باشد، اما برایمان غریبه نیستند؛ از خیانت در امانت تا مشکلات روحی و روانی، مسائل ریز و درشتی که در طی زندگی هر انسانی با آنها روبهرو میشود و خامی یا پختگی او برای دست و پنجه نرم کردن با آنها.
سحر برای ما آشناست، هر کدام از ما لحظاتی مانند او را تجربه کردهایم اما سحر حالا مثل ناظری از بالا فرصت دارد که به ماجراهای زندگیاش نگاه کند و بتواند خودش را و نحوه برخوردش با وقایع را بررسی کند. برای همین است که گاه برای خودش دل میسوزاند و گاه از آنچه که در زمان خودش درک نکرده غمگین میشود.
در طی داستان سحر و شخصیتهای داستان هرکدام در رفتار خود دچار مشکلاتی هستند. مشکلاتی که سحر قصد کتمان آنها را ندارد و نویسنده کوشیده تا با توضیح علمی و روانشناختی هرکدام از آنها به خوانندگان فرصتی برای آشنایی با مسائل روان بدهد که در نهایت میتواند به شناخت فردی هرکس کمک کند. نکته جالب اینجاست که حمید صمدی (نویسنده اثر) با انتخاب یک دختر به عنوان شخصیت اصلی داستان، چالشی را هم برای خودش رقم زده تا بتواند به درون احساسات و روحیات یک دختر نقب بزند.
تاسیان در زبان گیلکی به معنی غربت ناشی از دیدن جای خالی کسی به وقت دلتنگی گفته میشود. سحر نیز در بسیاری از لحظههای کتاب دچار چنین حسی است و هرچه زمان جلوتر میرود، گویا پیلهای به دورش کشیده میشود و همراه با تاسیان باقی میماند.
داستان زندگی سحر سرانجام با همه فرازوفرودها به جایی میرسد که حادثه نهایی شکل میگیرد، یعنی تصادفی که باعث به کما رفتن او شده. فرصت طلایی مرور زندگی برای سحر در اتفاق نادر به کما رفتن فراهم شده. اما شاید حرف اصلی داستان این باشد که آیا بدون نیاز به چنین اتفاقی، در سفر زندگی، میتوانیم زمانی از خودمان و حوادث و بازیهای زندگی فاصله بگیریم و ببینیم که از آنچه گذراندهایم راضی بودهایم یا خیر؟ و بعد از آن، آیا فرصت تغییری در ادامه مسیر زندگی وجود دارد؟ آیا سحر میتواند دوباره به کالبدش برگردد و فصل نهایی دیگری برای داستان پر فراز و فرود زندگیاش بنویسد؟
اما در کنار همه این موارد گفته شده، داستان حرف دیگری هم دارد. سحر در میانه زندگی دچار یک بیماری جسمی هم میشود. درست همانقدر که هرکدام از ما ممکن است بدون هیچ پیشزمینه خاصی در مرحلهای از زندگی درگیر یک بیماری شویم، سحر نیز در میانه زندگی ناگهان به بیماری ام اس دچار میشود. نویسنده ماجرا را به شکلی واقعگرایانه پیش میبرد، یعنی روندی که در بسیاری از اوقات اتفاق میافتد: تشخیص ندادن بیماری یا برخورد نادرست در توضیح ماجرا به بیمار. و در خلال داستان خواننده را متوجه میکند که برخورد و شناخت درست از این بیماری برای هر فرد و همراهانش چقدر میتواند در روند پذیرش و درمان موثر باشد.
انتخاب شخصیت اصلی داستان به عنوان کسی که در میانه زندگیاش درگیر این بیماری میشود و ماجراهای گوناگونی که از سر میگذارند، در شرایط فعلی که تعداد مبتلایان به ام اس در جامعه فزونی پیدا کرده، حرکت ستودنی است که میتواند از بسیاری جهات سودمند و روشنگر باشد.
نویسنده در نهایت نیز، علاوه بر اینکه شخصیت و داستان را در خدمت مبتلایان به ام اس گذاشته، عواید فروش کتاب را نیز به حمایت از بیماران نیازمند روبان نارنجی (ام اس) اختصاص داده و برای همین فروش کتاب را از طریق صفحه خود به نشانی hamid_samadi_writer امکان پذیر کرده.
3 دیدگاه در “پیله در تاسیان”
عالی بود
کتاب پیله در تاسیان به جرأت میتونم بگم بهترین رمانی که من این چند سال خوندم
اصلا این کتاب نه رمان که یک دایره المعارفه
این مقاله هم هست در مورد پیله در تاسیان خوبه این را هم مشاهده کنید