سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

در جست‌وجوی سعادت از دست رفته

در جست‌وجوی سعادت از دست رفته

 

نوزده هشتاد و چهار اورول که در ردّ نظام‌های توتالیتر نوشته شده، پادآرمانشهری ادبی-سیاسی‌ست که در ایران هم مانند سراسر دنیا با ترجمه‌های متعدد مورد استقبال قرار گرفته است. اورولِ هوشمند چنان قلم می‌زند که وجه ادبی متن فدای وجه انتقادی و سیاسی کار نشود و حالا بعد از گذشت حدود ۷۰ سال از انتشار اثر، کاوه میرعباسی به قصد انتقال هرچه بهتر و بیشتر سبک و لحن نویسنده ترجمه‌ی جدیدی از آن را روانه‌ی بازار کرده است.

نوزده هشتاد و چهار اورول که در ردّ نظام‌های توتالیتر نوشته شده، پادآرمانشهری ادبی-سیاسی‌ست که در ایران هم مانند سراسر دنیا با ترجمه‌های متعدد مورد استقبال قرار گرفته است. اورولِ هوشمند چنان قلم می‌زند که وجه ادبی متن فدای وجه انتقادی و سیاسی کار نشود و حالا بعد از گذشت حدود ۷۰ سال از انتشار اثر، کاوه میرعباسی به قصد انتقال هرچه بهتر و بیشتر سبک و لحن نویسنده ترجمه‌ی جدیدی از آن را روانه‌ی بازار کرده است.

 

 

در جست‌وجوی سعادت از دست رفته

 

 

به‌بهانه‌ی ترجمه‌ی جدید ۱۹۸۴ نوشته‌ی جورج اورول به فارسی کاوه میرعباسی

 

تثلیث مقدس یوگنی زامیاتین، آلدوکس هاکسلی و جورج اورول با رمان‌های ما، دنیای قشنگ نو و ۱۹۸۴ ـ که به‌ترتیب ۹۸ و ۸۷ و ۷۰ سال  از عمرشان می‌گذرد ـ همچنان بر جهان ادبیات ویران‌شهری حکم می‌راند و فریاد اعتراض این سه نویسنده‌ی نام‌آور به سیستمهای توتالیتر کنترل اندیشه و نابودی آزادی فردی و شخصیت انسانی امروز هم به‌همان شدت و قوت قبل طنین‌انداز است.

زامیاتین و هاکسلی در پی آنند که نشانمان بدهند با تحقق بهشت زمینی ـ بهشت زمینی‌ای که بر مبنای انسان‌دوستی و والاگرایی دیکتاتورهایی که به‌زعم خود می‌خواهند اجزای سیستم را به تعالی برسانند بنا نهاده‌شده و حاصلش نیز در ظاهر جامعه‌ای خوشبخت و هم‌آهنگ (در چهارچوب آن بهشت خاص) است ـ نابودی‌مان قطعی خواهد بود و تنها جنون است که می‌تواند از بند چنین بهشتی رهامان کند. ۱۹۸۴ اما مجریان طرح بهشت را مقصر می‌انگارد و در مقابل به ایده‌ی کلی بهشت زمینی خوش‌بین‌تر است.

 

از جهان‌واره‌ و شخصیت‌های کلیدی ۱۹۸۴ بگوییم: سه ابرقدرت هولناک جهان را در چنگ گرفته‌اند و در جنگی بی‌امان و پایان‌ناپذیر درگیرند و حتی اتحاد موقت دو ابرقدرت بر ضد سومی نمی‌تواند جنگ را خاتمه دهد. وینستون اسمیت ۳۹ ساله که ظاهراً زاده‌ی ۱۹۴۴ یا ۱۹۴۵ است در لندنِ به‌جامانده از جنگ هسته‌ای و تحت حکومت توتالیتر اقیانوسیه، یکی از سه ابرقدرت جهانی، زندگی و کار می‌کند(لندنی یادآور لندن پس از جنگ جهانی دوم) و وظیفه دارد تاریخ و هر چه مکتوب شده را از نو و آن‌گونه که حزب حاکم و در رأس آن، برادر بزرگ می‌پسندد، بنویسد و تغییر بدهد.

وینستون به‌ظاهر وظیفه‌شناس که مهره‌ای هرچند کوچک اما در مقام خود تأثیرگذار در پروژه‌ی بزرگ حزب برای ایجاد فراموشی تاریخی جمعی و حاکم‌ساختن روایت‌ نو و تاریخ نو و زبان نو است، با وجود هراس از پلیس اندیشه، تن به نابخشودنی‌ترین گناه، یعنی جرم اندیشه، داده و خاطره می‌نویسد و پنهان از همه در دفترچه‌اش از رنجی که می‌برد می‌گوید تا به‌شکلی بیاشوبد و تسلیم نشود و با آیندگان ارتباط برقرار کند.

او رویا می‌بیند و در یادداشت‌های روزانه‌اش نابودی برادر بزرگ را می‌خواهد و خوب هم می‌داند که عاقبت کارش چیست، مرگ یا دست‌کم ۲۵ سال کار در اردوگاه کار اجباری.

 

وینستون با آغاز رابطه‌ی احساسی با همکارِ شورشی‌اش، جولیا، عشق را هم به لیست بلندبالای گناهان نابخشودنی‌اش می‌افزاید. زوج عاشق گام‌های اشتباهی برمی‌دارند و عاقبت طعمه‌ی اُبراین، یکی از وفادارترین مهره‌های حزب می‌شوند و سروکارشان به ترسناک‌ترین وزارت‌خانه‌ی اقیانوسیه، وزارت عشق می‌افتد.

شکنجه، فروپاشی جسمی و روانی، روبه‌رویی فرد با بزرگترین وحشت زندگی‌اش، تسلیم، خیانت و در نهایت ناانسان‌شدن و مرگ عشق. ورای اینها، پایان از آن‌چه انتظار داریم هم سیاه‌تر است: بازگشت به آغوش برادر بزرگ در حالی که همه‌چیز بر وفق مراد است، از فقر گذشته خبری نیست و پولی داری که از پارو بالا می‌رود. اوج تراژدی را پیش از پایان از زبان اُبراین شنیده‌ایم: آن‌چه بر سر وینستون و جولیا آمده همیشگی است.

 با وجود تمامی آن‌چه ذکرش رفت، رمان گویی ایده‌آل‌های روشنگری و اتوپیا از نوع قرن هجدهمی را دستیاب می‌داند.

به شرط این‌که ماشین و علم و تکنولوژی و … را به منظور به‌اصطلاح ناب و روشنگرانه‌اش به‌کار بگیریم، نه برای سلطه‌جویی و ورود به بازی‌های حذف و شمول و دسته‌بندی و یارکشی، و از طرف دیگر یگانگی انسان ـ مهره و سیستم را هدف قرار ندهیم و نامیرایی را معادل جزئی از کل بودن تعریف نکنیم (گفتیم ۱۹۸۴ به تحقق اتوپیای سوسیالیستی خوش‌بین است و نه اورول، که دو جنگ بزرگ جهانی را دیده و با کابوس فاشیسم آشناست و می‌داند ایده‌آلی این‌چنینی نجاتمان نخواهد داد و تاریخ به‌فریاد می‌گوید گریزی از تسلیم دربرابر وسوسه‌ی قدرت و سوءاستفاده از علم و سایر مظاهر مدرنیته نیست!).

 

امانوئل گلدستاین در ۱۹۸۴ بهشت زمینی را قربانی ناکارآمدی و ضعف جریانهای تفکر سیاسی در قرن بیستم جلوه می‌دهد، و از خلال حرفهای او چنین برمی‌آید که هنوز امیدی به تحقق بهشت زمینی بر مبنای سعادت انسان هست و حاصلش هم نابودی، ناانسان شدن یا جنون ما نخواهدبود، البته چنان‌چه آفت سلطه‌جویی و قدرت‌طلبی و همسان‌سازی به جان آنانی که بهشت زمینی را می‌سازند و می‌پردازند نیفتد و مانند اُبراینِ دیکتاتور، شیفته‌ی رنج دیگران و در نهایت دیوانه‌شان نکند.

جرج اورول

ورای نگاه متفاوت و چالش‌برانگیز به بهشت زمینی و طراحان آن که حتی در دوران پسامدرن هم همچنان مطرح است، اورول در ۱۹۸۴دغدغه‌های دیگری نیز دارد که به مذاق امروزی‌ها هم خوش می‌آید و شاید بتوان گفت همین دغدغه‌ها پس از گذشت ۷۰ سال جایگاه رمان او را در لیست پرمخاطب‌ترین کتابها (جالب این‌که خوانندگان چندباره‌ی کتاب حضوری پررنگ‌تر دارند!) مستحکم کرده‌است.

استفاده از زبان به‌مثابه یکی از قدرتمندترین ابزارهای کنترل ذهنِ اجزای سیستم و اعمال قدرت بر آنها، بن‌مایه‌ی خاطره و حافظه‌ی فردی، رابطه‌ی هویت و توانایی به خاطر آوردن، نابودی امر طبیعی و ارگانیک، و البته تنفر بی‌منطق از ناخودی‌ها و تمایل بیمارگون به خالی‌کردن دیگران از خود آنها و پرکردنشان از خود ما، همه‌وهمه از دل‌مشغولی‌های خواننده‌ی عصر پساـکلان‌روایت (پساـحقیقت) است که یا با اندیشه‌های نظریه‌پردازان پسامدرن جسته‌وگریخته آشناست.

و می‌خواهد به هر قیمت به خود بباوراند خرده‌روایت‌ها هم امکان حضور دارند و می‌توانند کلان‌روایت‌ها را به چالش بکشند، و یا خیلی ساده با حساب دو، دوتا چهارتا به شباهت غریب دوران خود با فضای ۱۹۸۴ پی برده‌است، دورانی که در آن در زیر لایه‌ی بازی پر هرج‌ومرج خرده‌روایت‌ها، کلان‌روایتی راه خود را می‌گشاید و در نهایت بازی را به نفع خود تمام می‌کند و دگرگویان را کنار می‌زند.

 

ناگفته پیداست که ۱۹۸۴ از آزمون زمان و ترجمه جان به در برده، و تبدیل به اثر کلاسیکی شده‌است که در زبانهای مختلف همان‌قدر طرفدار دارد که در زبان مبدأ. اقبال ۱۹۸۴، مزرعه‌ی حیوانات و البته در پی آنها سایر کارهای اورول در بازار کتاب ایران هم از سالهای دور تا امروز درخشان بوده‌ و پرفروغ مانده‌است.

 

 

مترجمان متعددی با تجربه‌ و پیشینه‌ی کاری مختلف به سراغ اورول رفته‌اند و هر کدام به فراخور کوشیده‌اند ترجمه‌ای قلم بزنند که در یادها بماند. ۱۹۸۴ نشر نیلوفر به‌فارسی صالح حسینی از بیشتر خوانده‌شده‌ها است و ترجمه‌های مهدی بهره‌مند و حمیدرضا بلوچ هم طرفداران پروپاقرص خود را دارد.

کاوه میرعباسی را علاوه بر ترجمه‌های موفق و متنوعش در حوزه‌ی ادبیات آمریکای لاتین از زبان اسپانیایی و ترجمه‌های موفق از انگلیسی و فرانسه با چالش‌برانگیزترین کارش یعنی ترجمه‌ی منظوم کمدی الهی دانته می‌شناسیم که در آن با الهام از ترجمه‌ی اسپانیایی اثر کبیر دانته از امکان‌‌های شعر سپید بهره جسته و از شعر کلاسیک فارسی و به‌ویژه عطار یاری گرفته‌ و ترجمه‌ای جالب توجه و گران‌مایه به لیست پربار ترجمه‌های فارسی کمدی الهی افزوده‌است.

 

از زبان میرعباسی در گفت‌وگوهای مختلف شنیده و خوانده‌ایم که در پروژه‌های ترجمه‌ی مجدد به سراغ کارهایی می‌رود که ترجمه‌ی خوب و در بعضی موردها صحیح و دقیقی به فارسی از آنها موجود نبوده یا سبک و لحن نویسنده به‌درستی انتقال داده نشده‌است، و ترجمه‌های موجود ۱۹۸۴ هم به‌زعم او چنین ضعفی دارد. اورولِ هوشمند چنان قلم می‌زند که وجه ادبی متن فدای وجه انتقادی و سیاسی کار نشود و در عین حال خواننده با درک ساختار محکم داستان آنی از فکر جهنم زمینی رمان بیرون نیاید.

با توجه به دغدغه‌های میرعباسی در خصوص ادای حق مطلب و ارائه‌ی ترجمه‌ای برتر از ترجمه‌های موجود، انتشار ۱۹۸۴ به فارسی او اتفاق هیجان‌انگیزی است و باید چشم‌ها را شست و از نو خواند و گوش سپرد به آن‌چه میرعباسی در بازترجمه‌اش برای گفتن از ویران‌شهر ۱۹۸۴ دارد. پیش‌گفتار کتاب به‌قلم جولین سایمون و ضمیمه‌ی رمان (زبان اقیانوسیه با عنوان نوگفتار) هم خواندنی است و به شناخت بهتر خواننده از اورول و ویران‌شهر اورولی او کمک می‌کند.

 

جرج اورول

 

  این مقاله را ۴۲ نفر پسندیده اند

4 دیدگاه در “در جست‌وجوی سعادت از دست رفته

  1. علیرضا طاهروردی می گوید:

    هنوز هم احساس می کنم یک دوربین مراقب کارهای من هست!
    “۱۹۸۴” کتابی با فضای تاریک و تلخ، وقتی می خوای کتاب شروع کنی به خواند می دانی کی شروع کنی ولی دیگر نمی دانی که کی کتاب می بندی و نمی خوانیش. وینستون شخصیت اصلی کتاب زمان را برای شما متوقف می کند و در کنار او زندگی جدیدی تجربه می کنید به این صورت که با خورد شدن آن شکسته می شوی و با عاشق شدنش عاشق، وقتی شکنجه می بیند برای او دلسوزی نمی کنی بلکه مثل او شکنجه می شوی و هر لحظه منتظر دستگیر شدنت توسط ماموران مخفی هستی زمانی که تو را با دوربین نظارت می کند.
    کتاب “۱۹۸۴” با قلم جرج اورول به ما از کمونیست زدگی خود می گوید و احساسش در میان می گذارد.

    از سایت وینش بابت این فرستی که برای دوستان کتاب قرار داده است تشکر می کنم و خداقوت می گویم
    و از خانم نیلوفر صادقی به خاطر انتخاب نقد همچین کتابی تشکر می کنم که کار نقد این کتاب بسیار مفید و عالی بود.

  2. رهگذر می گوید:

    یک دیدگاه در مورد navigation سایت: خوب بود با کلیک روی نام نویسندگان نقدها، به صفحه ای حاوی همه نوشته های ایشان می رفتیم.

  3. طاها قربانی
    طاها قربانی می گوید:

    با سلام و سپاس از نقد خوبی که نوشته‌اید، در کنار آثاری که در این نوشته اشاره کرده‌‌اید می‌توان به کتاب‌های “میرا” اثر کریستوفر فرانک و همچنین “کشور آخرین‌ها” اثر پل استر نیز اشاره کرد. این آثار نیز فضایی با این مضامین را توصیف کرده‌اند.

    • رهگذر می گوید:

      من هم معتقدم که نقد خوبی نوشته شده. البته ادبیات ویرانشهری قله های دیگری هم دارد و حیف است که از فارنهایت ۴۵۱ (اثر ری براد بری) یاد نشود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *