یادداشتهای پراکندهای از همایون کاتوزیان
«برگهایی از خاطرات من» اثری نیست که بر اعتبار کاتوزیان به عنوان نویسنده و نشر مرکز به عنوان انتشارات چیزی بیافزاید و برعکس نانِ اعتبار نویسنده و ناشر معتبرش را میخورد. کتاب مجموعه بیست و هشت یادداشت کوتاه و بلند است. نیمی از یادداشتها پیش از این در جاهای دیگر چاپ شدهاند، برخی هم بیش از یک بار. توالی زمانی رعایت نشده و حتی همه یادداشتها خاطره هم نیستند. با این حال صراحت در عین ادب نویسنده و اینکه قضاوت مشخصی در خاطراتش دارد که در این دوران بیطرفی راویان، غنیمتی است؛ از نکات مثبت کتاب است.
«برگهایی از خاطرات من» اثری نیست که بر اعتبار کاتوزیان به عنوان نویسنده و نشر مرکز به عنوان انتشارات چیزی بیافزاید و برعکس نانِ اعتبار نویسنده و ناشر معتبرش را میخورد. کتاب مجموعه بیست و هشت یادداشت کوتاه و بلند است. نیمی از یادداشتها پیش از این در جاهای دیگر چاپ شدهاند، برخی هم بیش از یک بار. توالی زمانی رعایت نشده و حتی همه یادداشتها خاطره هم نیستند. با این حال صراحت در عین ادب نویسنده و اینکه قضاوت مشخصی در خاطراتش دارد که در این دوران بیطرفی راویان، غنیمتی است؛ از نکات مثبت کتاب است.
همایون کاتوزیان نویسنده موفقی است و در این وانفسای بازار نشر،کتابهایش خوانده میشود و به چاپهای چندم میرسد.
کمتر کسی است که علاقهمند به امور سیاسی و اجتماعی باشد و نظریهاش، «کوتاه مدت بودن جامعه ایران» یا تعبیر ژورنالیستی آن «جامعه کلنگی» را نشنیده باشد.
علاقهمندان به تاریخ معاصر ایران هم میدانند یکی از دلایل اصلی توجه دوباره به خلیل ملکی و جریان سیاسی موسوم به نیروی سوم بیشک کتابهایی است که هما کاتوزیان نوشته یا گردآوری کرده است. آنطور که خودش میگوید ادبیات هم از دلمشغولیهای همیشگیاش بوده و کتابهایی که دربارهی صادق هدایت و سعدی نوشته هم با استقبال خوانندگان مواجه شده است.
با این اوصاف ممکن نیست از همایون کاتوزیان کتاب جدیدی به بازار بیاید و توجهها را جلب نکند و به گمان من در مورد آخرین اثرش، برگهایی از خاطرات من هم همین اتفاق خواهد افتاد. بهخصوص اینکه زمانه و نحوه زیستِ کاتوزیان باعث شده که با بسیاری از مشاهیر ایران از نزدیک آشنا بوده باشد و طبعاً خاطرات دست اولی از آنها دارد.
اما برگهایی از خاطرات من کتاب خوبی نیست و اگر بخواهم کمی سختگیری کنم، کتاب بدی است. اثری نیست که بر اعتبار کاتوزیان به عنوان نویسنده و نشر مرکز به عنوان انتشارات چیزی بیافزاید و برعکس نانِ اعتبار نویسنده و ناشر معتبرش را میخورد.
کتاب مجموعه بیست و هشت یادداشت کوتاه و بلند است. کوتاهترینِ آنها کمتر از سه صفحه و بلندترینشان سیوپنج صفحه است و اگر از فهرست و یادداشت ابتدایی، عکسها و نمایه صرفنظر کنیم دویستوشش صفحه مطلب در کتاب هست که نود و هشت صفحهی آن (بالای چهلوهفت درصد متن) قبلاً در جاهای دیگر چاپ شده است.
همینجا اعتراف کنم که من در کل از کتابهایی که از مجموع نوشتههای قبلاً چاپ شدهی نویسنده تهیه میشوند، خوشم نمیآید و حسم در زمان مطالعه چنین کتابهایی مشابه حسِ خوردن خردهغذاهای مانده در یخچال است! شاید بگویید زیادی سخت میگیرم و شاید حق هم با شما باشد!
نکته جالب توجه دیگر اینکه از تاریخ قبلی نشر این یادداشتها مدت زمان زیادی نگذشته و به جز دو یادداشتِ حمید عنایت که یادش بهخیر، بخارا شماره ۹۲، ۱۳۹۲ و خاطراتی از مسعود فرزاد، بخارا شماره ۸۷-۸۸،۱۳۹۱ بقیه در سالهای ۹۷ و ۹۸ چاپ شدهاند.
در میان این یادداشتهای تکراری، مطالبی هم هستند که پیش از این، بیش از یک بار منتشر شدهاند! به عنوان نمونه میتوان از یادداشت «حسین شهیدی از دست ما رفت» نام برد که بار اول در شماره ۹۹ مجله بخارا در سال ۹۳ و بار دوم در کتاب فرهنگ، تاریخ، سیاست: مقالات و گفتوگوهای دکتر همایون کاتوزیان در سال ۹۸ چاپ شده و علاوه بر اینها در سایت آقای کاتوزیان هم در دسترس است و چاپ آن در این کتاب چاپ چهارم آن به حساب میآید!
کتاب با خاطرهای از دبیرستان البرز، دبیرستانی که نویسنده در آن دیپلم گرفته، آغاز و با خاطراتی از دوران دانشآموزی و دانشجویی کاتوزیان در دانشگاه تهران و رفتن به انگلستان پیگیری میشود و با اینکه در یک مورد خاطرهای از دهه پنجاه شمسی در میانه خاطراتی از دهه چهل آمده است، ترتیب خاطرات در یک سوم ابتدایی کتاب به گونهای است که خواننده تصور میکند کاتوزیان بنا دارد خاطراتش را با رعایت ترتیب زمانی، هر چند به صورتی ناپیوسته روایت کند و چه بسا دلیل چاپ یادداشتهای تکراری در کتاب هم همین باشد.
اما ناگهان در صفحه ۹۷ کتاب بعد از روایت خاطرهای از یک ترم تدریس در دانشگاه شیراز در سال ۴۹ ، به سال ۸۹ میپرد و به ماجرای نحوه پذیرش مهدی هاشمی در دانشگاه آکسفورد میپردازد! پس از آن نویسنده دیگر در قید توالی زمانی خاطرات نیست و آزادانه از دههای به دههای دیگر میرود و باز میگردد و اندک امید خواننده را برای یافتن دلیلی برای چاپ مطالب تکراری بر باد میدهد.
کتاب اما خاطرات پراکندهی کاتوزیان درباره ایران یا شخصیتهای ایرانی هم نیست. یادداشتی در کتاب هست با عنوان «لندن، دیروز و امروز» که مقایسهی شرایط لندنِ دهه چهل شمسی، زمانی که کاتوزیان برای اولین بار از آن دیدن کرده و لندنِ امروز است و خواننده بعد از مطالعه متوجه میشود که لندنِ دیروز تمیزتر، امنتر و ارزانتر از لندنِ امروز بوده است!
از این مطلب هم که بگذریم بقیه یادداشتها گرچه همگی به گونهای به ایران مربوطند اما همه آنها خاطره نیستند. نمونه بارزش یادداشت «حسین شهیدی از دست ما رفت» است که شرح کوتاهی بر ویژگیهای مثبت شخصیتی و فعالیتهای علمی و حرفهای حسین شهیدی با چاشنی اندکی مرثیهسرایی است و گرچه میتواند متن مناسبی باشد که در سوگ متوفی نوشته شده، اما خاطره نیست.
در پایان باید گفت که کتاب خالی از حسن هم نیست. کاتوزیان آنجا که خاطره میگوید در دام عدم قضاوتِ افراطیای که این روزها مد شده و به بهانه بیطرفی، بسیاری از روایتها را بیخاصیت کرده، نمیافتد. از موافقت و مخالفت ابایی ندارد و رک و راست و البته مؤدب اظهارنظر میکند و به جای آن که همچون طرفدارانِ بیطرفی خواننده را فرد صغیری در نظر بگیرد که ممکن است نظرات شخصی نویسنده گمراهش کند با خواننده همچون آدم بالغی برخورد میکند که میتواند پس از آگاهی از نظر صریح نویسنده تصمیم بگیرد که با آن همدلی کند یا نه.