سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

دریا؛ مادر، پدر، معشوق و مرگ

دریا؛ مادر، پدر، معشوق و مرگ


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

در جایی از داستان می‌خوانیم: «دریا همه چیز و همه کس آن‌ها بود. مادر بود وقتی تب می‌کردند و نیاز به مراقبت و درمان داشتند؛ پدر بود وقتی نیاز به نان و آب داشتند؛ معشوق بود وقتی نیاز به عشق‌ورزی داشتند؛ دوست و محرم راز بود وقتی نیاز به محبت و دلداری داشتند. هر چند از او حساب هم می‌بردند. از او تا سر حد مرگ ترس داشتند.» این چند سطر فشرده‌ای از داستان «باد نوبان» و در سطحی دیگر فشرده‌ای از زندگی مردمان بخش‌هایی از جنوب ایران است. ملک‌پور می‌کوشد تفسیری بر این پاراگراف بنویسد.

باد نوبان

نویسنده: جمشید ملک‌پور

ناشر: ثالث

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۹

تعداد صفحات: ۱۱۰

شابک: ۹۷۸۶۰۰۴۰۵۵۵۶۷

در جایی از داستان می‌خوانیم: «دریا همه چیز و همه کس آن‌ها بود. مادر بود وقتی تب می‌کردند و نیاز به مراقبت و درمان داشتند؛ پدر بود وقتی نیاز به نان و آب داشتند؛ معشوق بود وقتی نیاز به عشق‌ورزی داشتند؛ دوست و محرم راز بود وقتی نیاز به محبت و دلداری داشتند. هر چند از او حساب هم می‌بردند. از او تا سر حد مرگ ترس داشتند.» این چند سطر فشرده‌ای از داستان «باد نوبان» و در سطحی دیگر فشرده‌ای از زندگی مردمان بخش‌هایی از جنوب ایران است. ملک‌پور می‌کوشد تفسیری بر این پاراگراف بنویسد.

باد نوبان

نویسنده: جمشید ملک‌پور

ناشر: ثالث

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۹

تعداد صفحات: ۱۱۰

شابک: ۹۷۸۶۰۰۴۰۵۵۵۶۷

 


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

بررسی داستان‌های منتشر شده فارسی نشان می‌دهد جنوب ایران، از خوزستان گرفته تا سواحل مکران، سهم زیادی از موقعیت‌های داستانی داشته، یعنی این‌که چه در میان اولین داستان‌های مدرنی که به زبان فارسی نوشته شده و چه در میان داستان‌هایی که در سال‌های اخیر منتشر شده است، جغرافیا و فرهنگ جنوب ایران نقشی اساسی ایفا می‌کنند؛ نقشی که گاه تا حد یک شخصیت داستانی ارتقا می‌یابد و مکان، وقوع داستان و زیست‌جهانی که شخصیت‌ها در آن قرار می‌گیرند، خود تبدیل به شخصیتی مهم و تاثیرگذار در داستان می‌شود و اتفاقات را رقم زده یا آنها را دچار تغییر و تحول می‌کند.

سهم‌یابی جغرافیا و فرهنگ جنوب در داستان فارسی را نباید تنها ناشی از این دانست که نویسندگانی مانند صادق چوبک، ابراهیم گلستان و احمد محمود جایگاه مشخصی در تاریخ ادبیات داستانی دارند، یا خود جنوبی بوده‌اند یا ارتباطاتی با فرهنگ جنوب داشته‌اند و این باعث گرایش دیگر داستان نویسان به این خطه شده است.

 

برعکس می‌توان موضوع را این‌طور صورت‌بندی کرد که جغرافیا و فرهنگ جنوب ایران ماده خام مناسبی برای روایت فراهم کرده است، آن‌قدر که نویسندگانی را هم که زاده جنوب نیستند یا مدت زمان زیادی در این خطه زندگی نکرده‌اند، مجذوب خود می‌کند. ماده خام و ظرفیتی که از آن حرف می‌زنیم حکمت‌های عامیانه سخت‌جانی هستند که حتی با ورود و پا گرفتن مدرنیته که بخشی از جنوبی‌ها قبل از جاهای دیگر ایران با آن مواجه شدند، ماندگاری خود را حفظ کرده‌اند. این حکمت‌ها در بسیاری موارد آغشته به خرافات هستند.

 

یک داستان غم‌انگیز جنوبی

یک داستان غم‌انگیز جنوبی؛ «باد نوبان» نوشته جمشید ملک‌پور را می‌توان این‌طور توصیف کرد. داستانی که نه رگه‌های عصیان‌گری تنگسیر چوبک را دارد و نه در آن خبری از طنازی‌ها و سرخوشی‌های «مدار صفر درجه» و »همسایه‌ها»ی احمد محمود هست. باد نوبان یک داستان جنوبی امروزی‌تر است و شرایط در آن به گونه‌ای رقم می‌خورد که شخصیت‌های داستان عاقبت خوشی ندارند.

ملک‌پور در باد نوبان داستان جوانی به نام نخلو را در روستایی فقیر، محروم و خرافات‌زده روایت می‌کند. پیشینه و شرایط زندگی نخلو زمینه‌های عصیان‌گری او را فراهم کرده است. او که همراه مادر پیر خود در روستایی در سواحل مکران زندگی می‌کند به رغم توانایی‌هایی که دارد بی‌چیز و فقیر است. و این فقر و محرومیت همراه با خشم و کینه‌ای است که از بزرگان آبادی در دل دارد. آن‌ها مال پدرش را خورده‌اند و حتی شائبه این هست که او را کشته باشند. دل‌شان می‌خواهد او را وارد بازی خودشان کنند، اما او تن به این کار نمی‌دهد و درام حول همین جدال شکل می‌گیرد.

در واقع ما در کتاب باد نوبان داستان یک جنوبی پاکباز و مغرور را می‌خوانیم که فقط می‌خواهد حق خودش را بگیرد؛ نه صدقه می‌خواهد و نه کمک و این‌ خصیصه‌ی او اتفاقاً باعث می‌شود دشمن کسانی تلقی شود که نویسنده با پردازش شخصیت آن‌ها به ما می‌گوید که آدم‌های سیاه و منفی داستان هستند.

در این بین شخصیت دیگری وارد داستان می‌شود و او کسی جز شروه زن جوان عصیان‌گر نیست. شروه که از جزیره لارک به روستا آمده خود از خرافات و فشار‌های زیست‌جهانش فراری است و حالا همراه با نخلو وارد دنیایی شده است که همه حتی مادر شوهرش در مقابلش قرار گرفته‌اند و او را به چاه ویلی سوق می‌دهند که همان پایان تلخ داستان است.

 

ناخدا و حاج رئیس، شخصیت‌های منفی داستان و دشمنان نخلو و شروه با سنگ‌اندازی‌های متعدد و با زمینه‌چینی‌های پی‌درپی سرانجام به همه حتی به خود نخلو و شروه می‌قبولانند که نخلو گرفتار باد کافر شده است. ورود باد کافر که البته تعابیر دیگری مانند باد نوبان هم برایش در کتاب به کار می‌رود به بدن یک فرد، در واقع ریشه در یک باور خرافی دارد و یک جورهایی همان حلول جن خبیث در بدن یک نفر و دیوانه شدن اوست. اینجاست که رسمی به نام زار که اکنون هم در جنوب ایران در برخی مناطق رواج دارد معنا پیدا می‌کند.

برای نخلو این‌طور زمینه‌چینی شده تا در مراسم زار شرکت داده شود، اما مراسم به خوبی پیش نمی‌رود و آن‌طور که محلی‌ها از جمله بابازار می‌گویند نخلو درمان نمی‌شود. چاره کار اول در قربانی کردن تنها بز آن‌هاست. همان که شیربهای شروه است. بعد هم که این کار افاقه نمی‌کند، گفته می‌شود که شروه باید بچه‌ای را که توی شکم دارد قربانی دریا کند.

 

جمشید ملک‌پور
جمشید ملک‌پور نویسنده کتاب باد نوبان

 

 

خالی کردن آب دریا

-آهای شروه… بازم دریا می‌ری؟

-ها دریا می‌رم…

-می‌ری بازم او دریا خالی کنی؟

-ها میرم او دریا خالی کنم.

(صفحه‌های 108 و 109)

 

خالی کردن آب دریا تمثیل مناسبی برای بیهودگی است؛ این چیزی است که داستان باد نوبان با آن به پایان می‌رسد. بعد از این‌که شروه بز و بچه‌اش را قربانی کرده تا نخلو درمان شود، هنوز هیچ خبری از بهبود او نیست. نخلو هنوز مثل یک تکه گوشت گوشه خانه افتاده است. اهالی روستا هم یکی یکی دارند روستا را ترک می‌کنند.

شروه حالا بیشتر به بیهودگی اتفاقات واقف شده است. به این‌که در چنبره خرافاتی گیر کرده که دار و ندارش را به باد داده، اما چاره‌ای که می‌اندیشد باز هم کاری از همان نوع کارهاست که دلیل گرفتاری‌اش هستند. او می‌خواهد با خالی کردن آب دریا پسر قربانی شده‌اش را پس بگیرد.

طرح و توطئه‌ای که نویسنده «باد نوبان» برای داستان خود در نظر گرفته است، در نهایت به چیزی بهتر از پایان تلخ نمی‌انجامد. اما او در اوج تلخ نگاری دارد پیامی به بیرون از داستانش می‌فرستد. در خلال قصه ما متوجه می‌شویم که مروجان خرافات خودشان به گونه‌ای از جهان خرافه جسته‌اند. آن‌ها با دنیای بیرون مرتبط‌اند و از طریق قاچاق و زد و بند پول در می‌آورند، اما وقتی حرف رزق و روزی می‌شود می‌گویند دریا بی‌برکت شده و نحسی آبادی را گرفته است و حتی ابایی از این ندارند که امثال نخلو و شروه را مقصر چنین وضعیتی جلوه دهند.

نویسنده به روشنی می‌خواهد با روایت داستانی با سر و شکل کلاسیک و ارتباط دادن آن با وقایع روز مانند قاچاق، نفت، قوانین جدید و… بر سیکل معیوبی انگشت بگذارد که زندگی آدم‌هایی را نابود می‌کند: آدم‌هایی که سر به راهی و عصیان‌شان فرقی ندارد، چرا که درک درستی از موقعیت خود نداشته و با روش‌هایی به دنبال تغییر آن هستند که شبیه خالی کردن آب دریا با سطل است.

 

«باد نوبان» داستانی بی‌اضافه‌گویی و روان است. نویسنده توانسته با آوردن محاورات جنوبی‌ها جغرافیای سواحل مکران را به داستان خود احضار کند و بی‌آنکه به نفی و رد عقاید آن‌ها بپردازد، خرافی بودن‌شان را نشان دهد.

در جایی از کتاب باد نوبان می‌خوانیم: دریا همه چیز و همه کس آن‌ها بود. مادر بود وقتی تب می‌کردند و نیاز به مراقبت و درمان داشتند. پدر بود وقتی نیاز به نان و آب داشتند. معشوق بود وقتی نیاز به عشق‌ورزی داشتند. دوست و محرم راز بود وقتی نیاز به محبت و دلداری داشتند. هر چند از او حساب هم می‌بردند. از او تا سر حد مرگ ترس داشتند. (صفحه ۴۶)

این چند سطر فشرده‌ای از داستان «باد نوبان» و در سطحی دیگر فشرده‌ای از زندگی مردمان بخش‌هایی از جنوب ایران است. ملک‌پور می‌کوشد تفسیری بر این پاراگراف بنویسد، هر چند تفسیر او نهایتاً می‌خواهد تغییر در چنین رویکرد و باوری را هم فراهم کند.

البته راهکاری که او پیش پای شخصیت‌های داستانش می‌گذارد چیزی کاملاً متفاوت از راهکاری است که در داستانی نظیر «تنگسیر» چوبک یا «ناخدا خورشید» ناصر تقوایی می‌بینیم؛ او با نقب زدن به دل بیهودگی خرافات به نفی آن می‌پردازد و درست در نقطه‌ای قرار می‌گیرد که چوبک با نگاشتن برخی از داستان‌های درخشانش و از همه مهم‌تر «چرا دریا توفانی شده بود»، قرار داشت.

باد نوبان می‌تواند رونوشت امروزی «چرا دریا توفانی شده بود» باشد و با این قرینه‌سازی احیاناً باید به سیکل معیوبی که شخصیت‌هایی مثل نخلو و شروه در آن گرفتار هستند و به جان‌سختی خرافات ویران‌کننده پی برد.

 

دریا؛ مادر، پدر، معشوق و مرگ

 

 

  این مقاله را ۲۸ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *