چالشهای مدیرانی که میخواهند مربی هم باشند
کتاب مدیر در نقش کوچ، چالشها و دستاوردها از منظری تجربهگرا و کاربردی به جنبههای مختلف مدیر بودن نگاه میکند. مدیریت در نقش کوچ (مربیگری) اگرچه که دارای چالشهای ذهنی و اجرایی است، اما توانسته نتایجی فوقالعاده در نحوه مدیریت مدیران مشتاق به یادگیری ایجاد کند. درواقع یک مدیر کارآمد امروزی به ابزارهای مدرنی نیاز دارد که بهکارگیری آنها در انجام وظایف معمول مدیریت ممکن است چالشهایی را ایجاد کند؛ این کتاب به بررسی چالش سازمانهایی میپردازد که نگرش کوچینگ را در مدیرانشان رواج دادهاند.
مدیر در نقش کوچ، چالشها و دستاوردها؛ ده مقاله برای شناخت بهتر کوچینگ سازمانی و مدیریت با دستاوردهای عالی
نویسنده: مجموعه مقالات
مترجم: افشین محمد
ناشر: آفرینشگر
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۱۶۱
شابک: ۹۷۸۶۰۰۶۸۹۹۳۳۶
کتاب مدیر در نقش کوچ، چالشها و دستاوردها از منظری تجربهگرا و کاربردی به جنبههای مختلف مدیر بودن نگاه میکند. مدیریت در نقش کوچ (مربیگری) اگرچه که دارای چالشهای ذهنی و اجرایی است، اما توانسته نتایجی فوقالعاده در نحوه مدیریت مدیران مشتاق به یادگیری ایجاد کند. درواقع یک مدیر کارآمد امروزی به ابزارهای مدرنی نیاز دارد که بهکارگیری آنها در انجام وظایف معمول مدیریت ممکن است چالشهایی را ایجاد کند؛ این کتاب به بررسی چالش سازمانهایی میپردازد که نگرش کوچینگ را در مدیرانشان رواج دادهاند.
مدیر در نقش کوچ، چالشها و دستاوردها؛ ده مقاله برای شناخت بهتر کوچینگ سازمانی و مدیریت با دستاوردهای عالی
نویسنده: مجموعه مقالات
مترجم: افشین محمد
ناشر: آفرینشگر
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۱۶۱
شابک: ۹۷۸۶۰۰۶۸۹۹۳۳۶
کتاب مدیر در نقش کوچ، چالشها و دستاوردها از منظری تجربهگرا و کاربردی به جنبههای مختلف مدیر بودن نگاه میکند. هر نقشی دارای چالشها، کارکردها و لذتهای خاص خود است و مدیریت و راهبری نیز از این امر مستثنی نیست. مدیریت در نقش کوچ (مربیگری) اگرچه که دارای چالشهای ذهنی و اجرایی است، اما توانسته نتایجی فوقالعاده در نحوه مدیریت مدیران مشتاق به یادگیری ایجاد کند.
درواقع یک مدیر کارآمد امروزی به ابزارهای مدرنی نیاز دارد که بهکارگیری آنها در انجام وظایف معمول مدیریت ممکن است چالشهایی را ایجاد کند؛ این کتاب به بررسی چالش سازمانهایی میپردازد که نگرش کوچینگ را در مدیرانشان رواج دادهاند. البته رواج چنین نگرشی قطعاً دستاوردهایی هم خواهد داشت و این کتاب به آنها نیز میپردازد.
این کتاب همانگونه که در عنوان فرعیاش آمده است مشتمل بر ده مقاله مرتبط با موضوع مدیر در نقش مربی است که هرکدام از این مقالات به جنبهها و ابعادی از این موضوع پرداخته است.
مقاله اول این کتاب با عنوان «چالشهای یک مدیر در نقش کوچ: استفاده روزافزون کوچینگ مدیریتی را موردبررسی قرار میدهد. این مقاله تاریخچه مدیر در نقش کوچ را واکاوی کرده و تفاوتهای کلیدی و مشکلاتی را شناسایی میکند که مدیران در نقش کوچ در کوچ درونسازمانی و برونسازمانی با آنها مواجه هستند.
دومین مقاله با عنوان «آیا استفاده از #کوچینگ، مدیران در نقش کوچ را متحول میکند؟» نتایج یک موردپژوهی درباره یک برنامه کوچینگ درونسازمانی را با هدف ظرفیتسازی راهبری در یک شرکت تولیدی بزرگ در هند ارائه میکند. هدف از این مقاله شناخت تأثیر فرآیند کوچینگ درونسازمانی از چشمانداز کوچ است.
یافتههای این پژوهش حاکی از آن است که وقتی مدیران بهعنوان کوچ عمل میکنند از مزایای مستقیم و غیرمستقیم متعددی برخوردار میشوند. بهعلاوه نتایج عملی نشان میدهند که کارآیی این مدیران در سبکهای تعاملیشان نیز بهبود یافته است.
عنوان مقاله سوم کتاب «چرا و چگونه مدیران از مهارتهای کوچینگ استفاده میکنند؟» است. این مقاله نشان میدهد درحالیکه در دهه گذشته شواهد فراوانی برای استفاده از کوچینگ سازمانی وجود دارد، اما اطلاعات چندانی دراینباره نداریم که مدیران چگونه کوچ میکنند، از چه رویکردهایی استفاده میکنند، اهداف آنها برای استفاده از کوچینگ و مزایای حاصل از آن چیست. مقاله حاضر مروری کوتاه دارد بر تاریخچه کوچینگ در ارتباط با بستر مدیریتی.
مقاله چهارم کتاب مدیر در نقش کوچ، چالشها و دستاوردها تحت عنوان «چند کلاه بر سر گذاشتن؛ چالشهای مدیران در نقش کوچ و سازمانهایشان» چالشهای افراد و سازمانها در اضافه شدن کوچینگ به فهرست وظایف مدیران را بررسی میکند. مقاله حاضر از استعاره «چند کلاه بر سر گذاشتن» برای نشان دادن چالشهایی استفاده کرده که مدیران در زمان اضافه شدن کوچینگ به وظایفشان با آنها مواجه میشوند.
مقاله پنجم این کتاب با عنوان «بدانید که چه زمانی مدیریت و چه زمانی کوچ کنید» تلاش میکند به این پرسش پاسخ دهد که چرا رئیس یک تیم بیسبال مدیر و رئیس یک تیم بسکتبال مربی نامیده میشود؟
مقاله خاطرنشان میکند که پاسخ به این سؤال فقط به تفاوتهای آشکار بین دو ورزش بستگی ندارد، بلکه به موضوعاتی چون نحوه مدیریت و کوچینگ بازیکنان در بازیها نیز وابسته است؛ درست همانطور که بیسبال و بسکتبال دو ورزش کاملاً متفاوت هستند کوچینگ و مدیریت نیز دو فعالیت بسیار متفاوتاند که یکی به کارگردانی کردن نزدیک است و دیگری به تدریس کردن شباهت دارد.
ششمین مقاله کتاب با عنوان «کوچینگ، منتورینگ، راهبری و مدیریت» قصد دارد توضیح دهد که کوچینگ چیست و چه تفاوتی با سایر ابزارها یا روشهای حضور در یک بستر شرکتی مانند منتورینگ، راهبری و مدیریت دارد. در این مقاله خاطرنشان شده است که اگرچه این واژهها غالباً بهجای هم استفاده میشوند، اما هرکدام روشهای مختلف تعامل با افراد را توصیف میکنند.
در مقاله هفتم تحت عنوان «مدیر در نقش کوچ» – که عنوان اصلی کتاب هم از این مقاله اخذشده است – کوچینگ بهعنوان یک رویکرد در مدیریت منابع انسانی توصیفشده و نه یک تکنیک که بهتنهایی به کار میرود. نویسنده این مقاله مدعی است که امروزه بعضی از سازمانهای بزرگ واژه کوچ را جایگزین مدیر کردهاند تا تعهد خود را به یک تغییر فرهنگی نشان دهند که در آن رشد و توسعه از ارزش بالایی برخوردار است. مدیران در نقش کوچ علاوه بر مدیریت محصولات و تصمیمات مالی، افرادی هستند که آگاهی و قابلیت مدیریت منابع انسانی را دارند.
برخلاف مدیران سنتی که روی کارمندان با عملکرد بالا و عملکرد پایین تمرکز دارند مدیران بهعنوان کوچ ظرفیتهایی را شناسایی میکنند که بین کارمندان با عملکرد بالا و کارمندان با عملکرد متوسط تمایز ایجاد کرده و سعی دارند به همه کمک کنند تا پیشرفت کنند. درواقع هدف، افزایش ظرفیت کلی در سازمان است و دستیابی به این هدف نیازمند یک رویکرد مدیریتی است؛ رویکرد مدیریت منابع انسانی که نام دیگری برای کوچینگ است.
مقاله هشتم کتاب مدیر در نقش کوچ، چالشها و دستاوردها با عنوان «مدیر یا کوچ؛ تفاوت این دو چیست؟» تلاش میکند تمایز بین یک مدیر با یک کوچ را بهصورت ساده و روشنی مشخص کند.
نویسنده مقاله در بررسیاش سعی میکند تفاوت بین مدیریت و راهبری را واکاوی نموده و این واقعیت را القا کند که مدیریت عملیاتمحور است، درحالیکه راهبری تحولمحور است؛ مسئولیتهای مدیریتی میتواند شامل بسیاری از زمینهها ازجمله بودجهبندی، برنامهریزی و تهیه گزارشهای مدیریتی و … باشد، ولیکن راهبری شامل عنصر هدایت و حمایت کارکنان است بهگونهای که درنهایت به آنها اجازه میدهد به موفقیت دست یابند، مولد باشند و رشد را تجربه کنند.
نهمین مقاله از این کتاب با عنوان «مدیران چگونه میتوانند کوچ مؤثری برای کارکنانشان شوند؟» به بررسی شرایط و مختصات کوچینگ مؤثر برای مدیران میپردازد. نهایتاً مقاله دهم کتاب هم با عنوان «اغلب مدیران نمیدانند چطور کمک کنند» تلاش میکند از کوچینگ و مدیریت آشناییزدایی کرده و نشان دهد کوچینگ با مدیریت کردن تفاوت دارد و مدیران باید این تفاوت و تمایز را بهخوبی درک کنند.