سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

پشت چهره‌ها

پشت چهره‌ها

 

«پسر دیرآموز من» را مادری ۶۱ ساله نوشته که پسری دیرآموز دارد. اثر، شرح خاطرات است و در عین حال که با جزئیاتی شفاف و دقیق معنا و مفهوم دیرآموزی را برای مخاطبِ ناآگاه شرح می‌دهد، به ورطه‌ی توضیحات کسل‌کننده‌ی تخصصی نمی‌افتد، روده‌درازی یا ادبی‌نویسی‌های کم‌جان ترحم‌برانگیز نمی‌کند و برعکس، سرشار است از بازیگوشی و سرزندگی زنی که در کنار پویای ۳۱ ساله و همسرش توانسته شادی و خوشی را در اوج روزهای سخت پیدا کند.

«پسر دیرآموز من» را مادری ۶۱ ساله نوشته که پسری دیرآموز دارد. اثر، شرح خاطرات است و در عین حال که با جزئیاتی شفاف و دقیق معنا و مفهوم دیرآموزی را برای مخاطبِ ناآگاه شرح می‌دهد، به ورطه‌ی توضیحات کسل‌کننده‌ی تخصصی نمی‌افتد، روده‌درازی یا ادبی‌نویسی‌های کم‌جان ترحم‌برانگیز نمی‌کند و برعکس، سرشار است از بازیگوشی و سرزندگی زنی که در کنار پویای ۳۱ ساله و همسرش توانسته شادی و خوشی را در اوج روزهای سخت پیدا کند.

 

 

پشت چهره‌ها

 

احتمالاً همه‌ی ما در مدرسه شاگردهایی را به یاد داریم که اصطلاحاً فکر می‌کردیم زیادی «تنبل»‌اند. معلم می‌بایست مباحث را برایشان بارها و بارها تکرار کند و در مواردی «بچه‌زرنگ‌»های کلاس را به عنوان سرگروه و کمک‌حال کنارشان بنشاند. از یک جایی ممکن بود که آموزگار رهایشان کند و بسته به اینکه خانواده‌هایشان چقدر پی‌گیر احوال فرزندشان بودند، موقعیت‌شان در مدرسه فرق می‌کرد. عده‌ای که سر درس املاء همیشه عقب می‌افتادند یا جواب سؤالات زیادی را در برگه‌های ریاضی خالی می‌گذاشتند. بعضی از ما مادرهایی را به خاطر داریم که با اصرار، همین بچه‌ها را تا مدت‌ها  زیر فشار بهتر شدن می‌گذاشتند؛ سناریوهایی کم و بیش مشابه که در سال‌های ابتداییِ دبستان بیشتر رخ می‌داد.

 

حالا احتمالاً این رفقای «تنبل» را کم‌کم فراموش کرده‌ایم. سال‌های مدرسه تمام شده، ممکن است خودمان صاحب فرزندی باشیم و شاید تعدادی از ما والدین همان بچه‌های «تنبل» باشند. «پسر دیرآموز من» را اگر بخوانید متوجه می‌شوید که نه همه‌ی آن به ظاهر کاهلی‌ها و درس نخوانی‌ها و بی‌توجهی‎ها، اما بخشی از آن‌ها احتمالاً ارادی نبوده و باید بسته به شدت و ضعفشان در طیفی از مسائل و مشکلات شناختی طبقه‌بندی شوند.

 

کتاب را مادری ۶۱ ساله نوشته که پسری دیرآموز دارد. اثر، شرح خاطرات است و در عین حال که با جزئیاتی شفاف و دقیق معنا و مفهوم دیرآموزی را برای مخاطبِ ناآگاه شرح می‌دهد، به ورطه‌ی توضیحات کسل‌کننده‌ی تخصصی نمی‌افتد، روده‌درازی یا ادبی‌نویسی‌های کم‌جان ترحم‌برانگیز نمی‌کند و برعکس، سرشار است از بازیگوشی و سرزندگی زنی که در کنار پویای ۳۱ ساله و همسرش توانسته شادی و خوشی را در اوج روزهای سخت پیدا کند. خصیصه‌ای که مخاطب کتاب را به سطح وسیعی گسترش داده و خواندنش را برای هرکسی ممکن و مفید کرده است.

 

خود نویسنده در مقدمه نوشته که امیدوار است خواندن خاطراتش به کمک والدینی بیاید که فرزند دیرآموز دارند و در عین حال متنش را برای خانواده‌هایی هم نوشته که افراد کم‌توان ذهنی را از نزدیک نمی‌شناسند؛ «(کسانی که) با گفتن صفات منفی مانند: عقب‌افتاده، خنگ، منگول و… این افراد را آزرده خاطر می‌کنند.»(ص۱۳) نوعی دعوت همگانی برای شناخت دیرآموزان و اقشار آسیب‌پذیر در این کتاب هست که به جز تسکین مخاطبانی که با این مسأله آشنا و درگیرند، با کمترین شکایتی به اصلاحِ برخوردهای ناخوشایند امید بسته است.

 

روحیه‌ای که اگر وبلاگ نویسنده‌ی کتاب(پشت چهره‌‌ها) را یک بار ببینیم، بهتر و عمیق‌تر برایمان جا می‌افتد. مهوش کیان‌ارثی روزنامه‌نگار است. گزارشگری حرفه‌ای که بعد از سال‌ها نوشتن در مطبوعات حالا مدتی است در وبلاگش گفتگوهایی را منتشر می‌کند که به دنبال یک دغدغه‌ی شخصی با مردم کوچه و خیابان انجام داده.

در بخشی از «درباره‌ی من» وبلاگش می‌خوانیم: «خیلی ساده می خواستم بدانم در پشت چهره‌هایی که هر روز بیرون از خانه‌هامان می‌بینیم و بی‌اعتنا از کنارشان می‌گذریم چه خبر است؟ با خودم فکر می کردم شاید اگر ما بیشتر و بیشتر با زندگی، فکرها، ویژگی‌های شخصیتی، اخلاق و رفتار همدیگر آشنا شویم می‌توانیم وقتی به هر دلیلی در مقابل هم قرار می‌گیریم کمی با آرامش و متانت با هم برخورد کنیم، سریع هیجان زده نشویم و صدایمان فریاد نشود و سر هم آوار نشویم.» و حالا می‌شود کتابش را با همین دستورالعمل خواند.

مهوش کیان‌ارثی

 

دیرآموز کیست؟ «فردی است با هوش‌بهر۷۰ تا ۸۹٫ متخصصان به آن‌ها افراد “مرزی” هم می‌گویند و مهم‌ترین ویژگی آن‌ها کمبود توجه و تمرکزشان است نسبت به هم‌سالانشان.»(ص۹) دیرآموزی با اوتیسم یا سندروم داون بسیار متفاوت است.

علت‌های این دو اختلال و نشانه‌هایشان اگر برای بسیاری از ما آشنا و معلوم است، فرد دیرآموز را ممکن است در مواردی با آن‌ها یا افراد بدون نقص‌های شناختی اشتباه بگیریم. بنابراین خواندن کتاب مهوش کیان‌ارثی می‌تواند به ما دید درستی از این مفهوم و مسأله بدهد و برخوردهای احتمالی‌مان را با این آدم‌ها تصحیح کند.

 

 کتاب ۵ فصل اصلی دارد و ۵۵ تیتر ریزتر که به خوبی مطالب را دسته‌بندی و عنوان‌گذاری کرده‌اند؛ فصل اول: آموزش، فصل دوم: ویژگی‌های شخصیتی، فصل سوم: زندگی اجتماعی، چهارم: چگونه از زندگی‌مان لذت ببریم؟ و فصل پنجم: چقدر باید بدانند؟

 

تعهد نویسنده به توضیح خطی روند نوشتن کتاب، شرح اهداف و احساساتش موقع یادآوری خاطرات، تصحیح چندباره‌ی متن و کمک گرفتن از متخصصان و دوستانی که اثر پیش از انتشارش را خوانده و ویرایش کرده‌اند؛ کم نظیر است. نوعی از صداقت در نوشتن که مخاطب را از همان سطرهای ابتدایی مقدمه‌ی کتاب به دغدغه‌های نویسنده پیوند زده و در عین‌حال به مطالب کتاب یک پیوستگی روایی طبیعی می‌دهد که در متون تخصصی دانشگاهی معمولاً به نفع ساختاری از پیش تعیین شده و «علمی» ذبح شده و به از هم گسیختگی دچار می‌شود.

 

در عین حال نویسنده توانایی خوبی دارد در نقب زدن به گذشته و تعریف کردن خاطراتی که هم‌حسی اغلب مخاطبان را برمی‌انگیزند. به طور مثال ذکر این نکته که پویا پیش از راه افتادن هیچ‌وقت چهار دست و پا نرفت، شرح چگونگی به حرف افتادنش و یا دلهره‌های مادر به وقت جلد کردن کتاب‌ها و آماده‌کردن وسایل فرزند پیش از باز شدن مدارس، همه و همه لحظاتی هستند که ذکرشان هرچند مختصر اما اغلب پدر و مادرهای خواننده‌ی کتاب را متأثر خواهد کرد.

 

و اگر از تأثر صحبت می‌کنم، منظورم به هیچ‌وجه مواجه شدن با متنی ترحم‌برانگیز نیست که برعکس، ذکر خاطراتِ خوشِ هرچند کوچک و نیز قدرشناسی‌های دائمی نویسنده به ما می‌گویند که با یک راوی منصف طرفیم. کسی که اگرچه خواننده را در خصوصی‌ترین دردهایش سهیم کرده اما از خانواده، این پنهانی‌ترین راز زندگی ایرانی با نوعی رعایت حریم و اخلاق می‌نویسد. کتاب به هیچ‌وجه شرح غرغرها، نق‌زدن‌ها، گلایه‌های بی‌پایان و یا شکایت‌های فلسفی کیان‌ارثی از روزگار نیست که برعکس نویسنده دائماً در طول کتاب خواننده را به پیدا کردن لذت‌ها و دستاویزهای عملی در روزهای سخت زندگی تشویق می‌کند.

 

از شرح اولین نشانه‌های طبیعی نبودن رشد، سال‌های سخت مدرسه، تعیین چندباره‌ی بهره‌ی هوشی، فرستادن پویا به مدرسه‌ی استثنایی به اجبار شرایط، کمبود متخصص‌های توانا، کناره‌گرفتن مادر از محیط کار، پایان آموزش رسمی و سختی‌های پذیرش هرکدام از این مراحل که بگذریم، در صفحه‌ی ۴۰ کتاب با تجربه‌ای مواجه می‌شویم که طعم شیرینش تا پایان اثر و حتی بعد از آن با ما هست. شرح موفقیت پدر و مادر در تلاش برای آموزش شنا به پویا که اگرچه در ابتدا دشوار است اما چنان با صبوری دنبال می‌شود که پویا را تا المپیک ویژه‌ی ایران که المپیکی خاص افراد کم‌توان ذهنی است، پیش می‌برد.

 

از این رو، کتاب جدا از آن‌که یک متن بیوگرافیک و یا خاطره‌گون باشد در ذیل شرح خاطرات شخصی یک خانواده‌ی صبور، جا به جا متنی آموزشی هم هست که برای کسانی که با دیرآموزان سروکار دارند توصیه‌های مفیدی دارد؛ سفارش‌هایی در خصوص روش‌های آموزشی مناسب برای دیرآموزان، خطراتی که ممکن است در جامعه این افراد را تهدید کند، وضعیت سربازی، ازدواج، اشتغال و توصیه به فراهم کردن شرایط مستقل شدنشان بر طبق شرایط.

 

در فصل آخر نویسنده چالش‌های اخلاقی‌اش در خصوص انتشار این کتاب را برایمان می‌گوید. مسئله‌ای که بارها و بارها با متخصصان و در نهایت خود پویا مطرح می‌شود. سؤالی که شاید برای خواننده‌ای که این روزها با تب انتشار عکس‌های بچه‌ها در اینستاگرام(والدینی که عکس‌های فرزندانشان را در این شبکه منتشر می‌کنند) آشناست شاید کمی غریب به نظر برسد. این فصل بعد از مصاحبه با یک روان‌شناس بالینی در خصوص موضوع کتاب با گفتگو با خود پویا به پایان می‌رسد. گپ‌وگفتی که دریچه‌ای شده برای تماس و شناخت مستقیم‌تر از پویا که به خوبی شاد بودن، مقرراتی بودن، رک و دوستداشتنی‌ بودنش را می‌شود در آن دید.

 

«پسر دیرآموز من» درباره‌ی خندیدن وسط تجربه‌های غم‌انگیز زندگی‌ست. جلد کتاب را به درستی با استفاده از نقاشی‌های پویا طراحی کرده‌اند که اگر بهتر اجرا می‌شد می‌توانست در کنار متن مرتب کتاب توجه خریدارهای بیشتری را به خودش جلب کند. هرچند که مهوش کیان‌ارثی این روزها بعد از انتشار کتابش حالا به خوبی معرفی و پخش هدفمند آن را خودش به عهده گرفته است.

 

اوتیسم

  این مقاله را ۱۹ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *