سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

عمر چی به دنیا بود؟

عمر چی به دنیا بود؟

 

آلبر کامو هنوز بعد از 60 سال از مرگش دیده و خوانده می‌شود. کتاب مرگ کامو که چندسال پیش منتشر شد و فرضیه ترور سیاسی را درباره مرگ او  مطرح کرد گواهی به این ماجراست. کامو واقعا با برنامه‌ریزی کاگ‌ب کشته شد؟ شاید بعداز خواندن کتاب به دنبال جواب این سوال نباشیم، سوالی که همیشه درباره قتل‌های مرموز و زنجیره‌ای به جواب واضح نمی‌رسد. چه بسا پرسش اصلی این باشد: چرا کامو هنوز ارزش خوانده شدن و دیده شدن دارد؟

آلبر کامو هنوز بعد از 60 سال از مرگش دیده و خوانده می‌شود. کتاب مرگ کامو که چندسال پیش منتشر شد و فرضیه ترور سیاسی را درباره مرگ او  مطرح کرد گواهی به این ماجراست. کامو واقعا با برنامه‌ریزی کاگ‌ب کشته شد؟ شاید بعداز خواندن کتاب به دنبال جواب این سوال نباشیم، سوالی که همیشه درباره قتل‌های مرموز و زنجیره‌ای به جواب واضح نمی‌رسد. چه بسا پرسش اصلی این باشد: چرا کامو هنوز ارزش خوانده شدن و دیده شدن دارد؟

 

 

نویسنده‌های خوش‌شانس تا وقتی زنده‌اند، قدر و ارزش اثرشان دیده می‌شود و از جام شهرت و افتخار می‌نوشند. نویسنده‌های بدشانس (حالا گیریم تعریف‌مان از شانس چه باشد!) بعداز مرگ تازه قدر و قیمت کارشان دیده می‌شود و لابد از جام ازلی سرمست می‌شوند.

در این میان اثر هرکدام عمیق‌تر و پرلایه‌تر باشد، دهه به دهه و گاه قرن به قرن، خوانش جدیدی از کارشان به وسط می‌آید و صاحب اثر را به افتخار غایبِ حاضر می‌رسانند. این وسط شخصیت حقیقی خود نویسنده گاهی اوقات حتی به خود اثر می‌چربد و هرازچندگاهی با کشف دست‌نویسی، نقل خاطره‌ای، پیدا شدن نامه‌ای … نامش دوباره به سر زبان‌ها می‌افتد و ابعاد جدیدی از او کشف می‌شود.

این میان انگشت‌شماری هستند که هم اثرشان و هم خود فردی‌شان، پرقدرت و زنده در طول سال‌ها باقی مانده‌اند. یکی از این انگشت‌شمارها آلبر کامو ست.

بیگانه کامو حالا دیگر شکل یک اثر کلاسیک را گرفته. اگر اهل تئاتر باشید بعید است کالیگولا را نخوانده باشید. افسانه سیزیف کامو برای هر کسی که اهل اسطوره و فلسفه باشد آشناست. به مدد کرونا، طاعون دوباره در صدر پرفروش‌های ادبیات نشست. بعداز مرگش کتاب آدم اول که به نوعی زندگینامه شخصی هم به حساب می‌آمد منتشر شد و با این‌که اثری نیمه‌تمام بود همچنان خوانده و تجدید چاپ می‌شود.

 

جدا از آثار، خود آلبر کامو هم در تمام این سال‌ها محبوب بوده و هربار به دلایلی دوباره بخش‌هایی از زندگی و شخصیتش دیده شده، گاهی به بهانه چاپ دست‌نوشته‌های شخصی‌اش، دفعه بعد به دلیل روشدن نامه‌های فراوانی که به معشوقش می‌نوشته، و این اواخر با چاپ کتابی که مدعی شده مرگ کامو تصادفی نبوده بلکه یک نقشه قتل از پیش تعیین شده بوده.

جووانی کاتللی نویسنده و کارشناس تاریخ، اول در مقاله‌ای یک روزنامه فرضیه قتل کامو را مطرح کرد، بعد کتاب مفصلی برپایه اسناد و شواهدش در سال 2013 در ایتالیا منتشر کرد و آن کتاب 6 سال بعد با ویراست جدیدتری در فرانسه به چاپ رسید.

اگر بخواهیم خلاصه فرضیه کاتللی را بگوییم می‌شود این: «تصادفی که در ژانویه سال 1960 منجر به مرگ کامو شد نقشه کاگ‌ب بوده است.»

برای کسانی که نمی‌دانند چرا این ادعا عجیب است باید توضیح بدهیم که تصادف زمانی اتفاق افتاد که کامو همراه دوستش میشل گالیمار (صاحب انتشاراتی معروف گالیمار) و همسر و دختر گالیمار، سوار ماشین شخصی آقای ناشر خوشحال و خندان در حال بازگشت به پاریس بودند. تصادف به علت برخورد با هیچ اتومبیلی انجام نشد.

در صد کیلومتری پاریس گویا ناگهان یکی از چرخ‌ها قفل یا محورش قطع شد و اتومبیل وسط جاده به رقص آمد و بعداز برخورد با دو درخت طوری متلاشی شد که کامو در دم جان سپرد. گالیمار وضعیت سختی داشت و با اینکه به بیمارستان رسید اما درنهایت زنده نماند. همسر و دختر گالیمار که در صندلی عقب بودند آسیب دیدند اما زنده ماندند. محض جادویی‌تر کردن ماجرا این را هم اضافه کنیم که سگ مورد علاقه خانواده که داخل ماشین بود، ناپدید شد!

 

اما کاتللی با استناد به چه چیزی به این تصادف شک می‌کند؟ براساس یک تصادف دیگر، این‌بار تصادف با کتاب. او خیلی اتفاقی در یک کتابفروشی در پراگ توجهش به کتاب قطوری جلب می‌شود که خاطرات و یادداشت‌های یک مترجم و شاعر چک بوده که در سال‌های سلطه رژیم کمونیستی آن‌ها را می‌نوشته و بعداز مرگش و آزادشدن چک، همسرش آن را منتشر کرده.

یان زابرنا که به دلایلی با افراد مرتبط با شوروی ارتباط داشته در میانه خاطراتش از شخصی نوشته که در یک دیدار به او گفته سازمان جاسوسی شوروی به کمک ابزاری فنی کاری کرده که یکی از تایرها در سرعت بالا سوراخ و بریده شود.

حالا وقتش است که بپرسید کاگ‌ب برای چی می‌خواسته کامو را بکشد؟ کسانی که با تاریخ آشنا باشند می‌دانند که کامو یکی از کسانی بود که علیه مداخله شوروی در مجارستان مبارزه کرد و در سطح بین‌المللی به دادن بیانیه و دعوت روشنفکران و طرفداری از مردم مجار پرداخت. اهالی ادبیات هم می‌دانند که یکی از سرفصل‌های مهم تیره شدن روابط کامو با بسیاری از روشنفکران هم عصرش ازجمله سارتر همین مخالفت او با سیاست‌های سوسیالیسم نوظهور بود. بی‌عدالتی‌هایی که بسیاری از روشنفکران شیفته کمونیسم چشم بر روی آن بسته بودند.

 

کاتللی البته در کتابش شرح نسبتاً مفصلی هم می‌دهد از شواهدی که می‌تواند امکان‌پذیر بودن این امر را توجیه کند، از فیلمی که نشان می‌دهد تایر به طور عجیب و غریبی انگار بریده شده، تا نمونه مرگ‌های عجیب و به ظاهر تصادفی که در همان سال‌ها برای مخالفان سیاست‌های شوروی اتفاق افتاده تا بررسی مسیر حرکت و توقف اتومبیل در آن روز که فرصت چنین کاری را فراهم کرده و تماس‌های کامو و برنامه سفرش که افرادی از آن مطلع بودند.

کاتللی انقدر خوش‌شانس نبوده که به شاهدان اصلی ماجرا دست پیدا کند یعنی افرادی که در آن زمان به نوعی در کشورهای دیگر برای اهداف حکومت کمونیستی فعالیت می‌کردند و حالا مرده‌اند اما از تماس‌ها و دیدارهای مشکوکی می‌گوید که در این مدت برایش پیش آمده. او همچنین از نفوذ جاسوسان شوروی در حکومت دوگل و اوضاع مبادلات و معادلات سیاسی آن سال‌ها هم نوشته.

 

آلبر کامو عمر

 

 

کاتللی در بخش «اقدامات کاگ‌ب در روزگار کامو» از قتل‌های مرموزی می‌گوید که در آن دوران توسط سازمان مخفی شوروی در کشورهای دیگر انجام شده و شرح مو بر تن سیخ کننده‌ای از سلاح‌های مرگبار بی ردپا و روش‌های عجیب قتل می‌دهد که یک طورهایی خاطرات معاصرتری را به یادمان می‌آورد. پناه برخدا!

با همه این حرف‌ها هنوز نمی‌شود مرگ کامو را با قطعیت یک ترور سیاسی خواند و مترجم کتاب در یادداشت ابتدایی نظرات مخالفان را هم نوشته. اما از بین این‌همه ترور سیاسی که در طی سالیان انجام شده، چرا مرگ یا ترور کامو است که بعداز نزدیک به 70 سال همچنان دیده می‌شود و توجه مخاطبان سراسر دنیا را جلب می‌کند؟

شاید جواب این پرسش در بخش دیگری از همین کتاب به شکل غیرمستقیم آمده باشد. کامو از شیفتگان کتاب دکتر ژیواگو بود و در زمانی که این کتاب در کشور خودش اجازه چاپ نداشت، تمام تلاشش را کرد تا پاسترناک بخاطر این کتاب برنده جایزه نوبل شود. اثری که با سیاست‌های رسمی شوروی در تضاد بود. مشهور شدن دکتر ژیواگو و برنده شدن پاسترناک باعث شد در شوروی کمونیستی «تظاهرات خودجوشی» برای اخراج این نویسنده به پا شود، پاسترناک عاقبت برای دریافت جایزه نرفت و در مام میهن به آزارها و تهدیدها تن درداد.

 

از طرف دیگر یان زابرانا (یعنی همان مردی که در خاطراتش به شنیدن توطئه قتل کامو اشاره می‌کند) از کسانی بوده که می‌خواسته کتاب دکتر ژیواگو را در کشور خودش ترجمه و منتشر کند. با گرفتاری و مخفی‌کاری بسیار بالاخره به نسخه‌ای از کتاب دست پیدا می‌کند.

اما قبل از این‌که موفق شود متن ترجمه شده کامل را در چک بیرون بیاورد، با یورش اشغالگران شوروی و به دست گرفتن حکومت، نامه‌ای از ناشرش دریافت می‌کند که اطلاع می‌دهد به علت تغییرات در گرایش‌های سیاسی-فرهنگی همه قراردادها باید بازبینی شوند تا معلوم شود با سیاست‌های جدید مطابقت دارند یا نه.

ناگفته پیداست که ترجمه او چاپ نشد.

نکته این ماجرا قدرت ادبیات است و نویسندگانی که از ادبیات برای پاسداشت آزادی و ارج نهادن به انسان استفاده می‌کنند. کامو را نمی‌توان یک مبارز سیاسی یا تنها یک نویسنده قلمداد کرد و شاید همین باعث می‌شود که فرضیه کشتن او بعد از این همه سال ارزش طرح دوباره پیدا می‌کند.

 

خودش می‌گوید: «اگر وجود هنر برای من ضروری است از آن روست که مرا از هیچکس جدا نمی‌کند و به من امکان می‌دهد که آن‌گونه که هستم، همتراز با دیگران، زندگی کنم. به نظر من هنر شرابی نیست که در تنهایی می‌نوشند، بلکه وسیله‌ای است برای تهییج بیشترین آدمیان از راه ساختن تصویری ممتاز از رنج‌ها و لذت‌های همگانی.»*

با این حساب به گمان من بعداز خواندن کتاب مرگ کامو پرسش اصلی این نیست که چقدر فرضیه ترور سیاسی قابل رد یا اثبات است. پرسش‌های مهم‌تری در ذهن چرخ می‌زند: هنر و کلمه چقدر می‌تواند تاثیرگذار باشد؟ چرا حکومت‌های توتالیتر انقدر از تاثیر هنرمندان نگرانند؟ و نویسنده‌ای که به انسان ارج می‌نهد جزو دسته نویسندگان خوش‌شانس به حساب می‌آید یا بدشانس؟ بازهم برگشتیم سر تعریفمان از شانس!

 

*کتاب تعهد کامو / گزیده و ترجمه مصطفی رحیمی / نشر آگاه / 1362

 

 

  این مقاله را ۳۹ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *