ما همه راز هستیم
دروغهایی که به خود میگوییم درباره دروغهایی است که در مواجهه با شرایط دشوار زندگی به خود میگوییم. اینکه چطور با فریب خود به جای پیدا کردن علت شکست یک رابطه از طرف مقابل خشمگین میشویم، او را ناسپاس یا بدتر از آنچه هست میبینیم، یا احساساتمان را نمیبینیم. کتاب مانند سلسله جلسات رواندرمانی، خواننده را مرحله به مرحله جلو میبرد. در ابتدا با مثالهای واقعی که میزند باعث میشود ببینیم چطور افرادی شبیه به ما به راحتی به خود دروغ گفتهاند و کمک میکند با خود صادق باشیم و به خود نگاه کنیم.
دروغهایی که به خود میگوییم
نویسنده: جان فردریکسون
مترجم: علیرضا منشی ازغندی
ناشر: بینش نو
نوبت چاپ: ۷
سال چاپ: ۱۳۹۷
تعداد صفحات: ۲۳۰
دروغهایی که به خود میگوییم درباره دروغهایی است که در مواجهه با شرایط دشوار زندگی به خود میگوییم. اینکه چطور با فریب خود به جای پیدا کردن علت شکست یک رابطه از طرف مقابل خشمگین میشویم، او را ناسپاس یا بدتر از آنچه هست میبینیم، یا احساساتمان را نمیبینیم. کتاب مانند سلسله جلسات رواندرمانی، خواننده را مرحله به مرحله جلو میبرد. در ابتدا با مثالهای واقعی که میزند باعث میشود ببینیم چطور افرادی شبیه به ما به راحتی به خود دروغ گفتهاند و کمک میکند با خود صادق باشیم و به خود نگاه کنیم.
دروغهایی که به خود میگوییم
نویسنده: جان فردریکسون
مترجم: علیرضا منشی ازغندی
ناشر: بینش نو
نوبت چاپ: ۷
سال چاپ: ۱۳۹۷
تعداد صفحات: ۲۳۰
ما همه راز هستیم
همهی ما در زندگی تلاطمهای روانی داشتهایم. روزهایی که خیلی خوب بودند و روزهایی که حتی فکر کردن به آنها حالمان را خراب میکند. بعضی از این روزها و اتفاقات آنقدر اثر گذارند که تعادل روانی ما را به هم میزنند، برهم خوردگی روانی همیشه آن تصویر کارتونی که در ذهن داریم نیست، چنین فشارهایی همیشه منجر به این نمیشود که کسی با پیژامه توی خیابان بدود و جیغ بکشد. هرچند شاید در درون همینطور میشود و بخشی از درونِ ما زیر فشارهایی که به خودمان تحمیل میکنیم میشکند اما در بیرون گاهی همه چیز امن و آرام است، چه از نظر ناظر بیرون و چه از نظر خودمان.
جان فرد ریکسون در مقدمهی ترجمه فارسی کتابش به نام دروغهایی که به خود میگوییم نوشته است: «از صوفیای نقل کردهاند:« گمان میبری در راه بغدادی، حال آنکه به سمرقند میروی» و در ادامه میگوید:«ما در زندگی راههایی را میپیماییم که دروغهایمان مشخص کردهاند و فقط رنج میبریم» جان فردریکسون رواندرمانگری است که طبق مقدمهی کتاب، از دوران کودکی آسیب بزرگی را با خود حمل میکند. او در کودکی شاهد مرگ دلخراش برادر کوچکترش بوده است.
این تروما برای او چنان سنگین بوده که حتی در ابتدای کارش دربارهی ورود به حرفهی روان درمانگری به او هشدار دادند. اما فردریکسون در برابر این شک و تردیدها ایستادگی کرد، شغل خانوادگی که از کودکی برایش آموزش دیده بود را رها کرد تا رواندرمانگر شود.
برای او رواندرمانگر بودن فقط یک شغل برای شنیدن دیگران نیست. هرچند که در کتابش بخشی را به موهبت شنیدن صدای خود و دیگران اختصاص داده است. اما بیشتر از این روش درمانی او بر دیدن تاکید دارد. درمانجو لازم دارد خود را از پسِ تمام دروغها ببیند و درمانگر هم خود را و درمانجو را ببیند. فردریکسون در کتاب مینویسد: «رواندرمانی رابطهای است بین دو نفر که متعهد به مواجهه با عمیقترین حقایق زندگی شدهاند و این گونه شفا رخ میدهد.»
کتاب دروغهایی که به خود میگوییم با استفاده از مشاهدات و تجربیات فردریکسون در جلسات درمانگری نوشته شده است. بررسی این جلسات حتما برای روان درمانگران جالب و مفید بوده و آنها به خواندن چنین کتابی علاقمند هستند. اما برای خوانندهای که رواندرمانگر نیست چه فایدهای دارد؟
یکی از محاسن بزرگ این کتاب زبان سادهی آن است که فهم عمیقترین و پیچیدهترین موضوعات رواندرمانی را برای عموم مردم ساده میکند. ترجمهی این کتاب نیز توسط علیرضا (امیر) منشی ازغندی انجام شده است.
منشی خود روانشناس برجستهای است که سالها به تدریس عمومی مباحث روانشناسی مشغول بوده و بازخورد چنین مباحثی را در میان مردم دیده است. همانطور که در مقدمهی کتاب میگوید بعد از آشنایی با رواندرمانی پویشی کوتاه مدت که حرکتی نو در جهان است، به ترجمهی این کتاب پرداخته و ترجمهای روان، خوشخوان و البته دقیق از نظر علمی را در اختیار خواننده قرار میدهد. مجموع اینها باعث میشود مطالعهی این کتاب نه تنها برای درمانگران که برای عموم مردم نیز جذاب باشد.
اما ورای جذابیت این کتاب چه میگوید؟آیا ما واقعاً به خود دروغ میگوییم؟
اغلب ما در زندگی احساس میکنیم که چیزی درست نیست، در روابطمان مشکل داریم یا در مواجهه با خود احساس خوبی نداریم، در تربیت فرزندان خود را شکستخورده میبینیم یا پرخاشگر و یا زودرنجیم. زندگی برای اکثر آدمها به شیوهای است که آسیبهایی به همراه دارد و این آسیبها در رفتار و زندگی افراد سالها بعد از آن واقعه نیز تاثیر میگذارد.
فردریکسون در کتاب مینویسد: «برای شفایافتن، ما باید خود را وقف کشف حقایقی کنیم که از آنها اجتناب میکنیم.»
درکودکی، نوجوانی یا جوانی اتفاقاتی میافتد که باعث ایجاد فشار روی فرد میشود اما با ندیدن این آسیب فرد خود را فریب میدهد اما اثرات آن را در ناخوشنودیهایش میبیند. تمام رازهای زندگی میتوانند فشارهایی را بر ما تحمیل کنند.
فردریکسون مینویسد: «رواندرمانی ملاقات یک راز با رازی دیگر است» اما جدای از گذشته ما اغلب روزهای حال خود را هم درست نمیبینیم، خودمان و واقعیت موجود را کتمان میکنیم.
«ما خود به تحمل نکردن احساساتمان و خود واقعیمان معتادیم. ما از خود خیالی، دیگرانِ خیالی و احوال و افکار خیالی نشئهایم» محتوای اصلی کتاب حول همین موضوع است که ما با خود واقعیمان صادق نیستیم، آن را نمیبینیم و به آن اجازهی ظهور نمیدهیم.
ما حتی با زندگی هم صادق نیستیم. جدای از تمام آنچه که دوست داریم یا نداریم زندگی در جریان است. تولد، مرگ و اتفاقاتی از این دست بدون خواست ما پیش میآیند. نپذیرفتن اتفاقاتی مانند مرگ عزیزان، شکستها و طردشدنها کمکی به کسی نمیکند.
دروغهایی که به خود میگوییم درباره دروغهایی است که در مواجهه با چنین شرایطی به خود میگوییم. اینکه چطور با فریب خود به جای پیدا کردن علت شکست یک رابطه از طرف مقابل خشمگین میشویم، او را ناسپاس یا بدتر از آنچه هست میبینیم، یا احساساتمان را نمیبینیم. خشم، غم یا احساسهای طبیعی دیگر خود را پشت چیزهای دیگر پنهان میکنیم تا خوب و کامل به نظر بیاییم و اگر در این میان به رواندرمانگر هم مراجعه کنیم برای شفایافتن عجله داریم.
فردریکسون درباره این مسابقهی کمال و ظاهر سازی که منجر به رنج ما میشود مینویسد: «ما برای شکوفا شدن یک غنچه به آن فشار نمیآوریم. یک گل هرگز نمیخواهد گلی دیگر یا بزرگتر باشد. گل فشار درونی زندگی خود را که باعث میشود گلبرگها شکوفا شوند تحمل میکند.» ما پیچیدهتر از گلها هستیم پس وقتی از پشت تمام نقابها و ترسها و توجیهها خود را ببینیم و اجازه ندهیم تمام اینها به ما دروغ بگویند میتوانیم رنجهای واقعی خود را ببینیم.
دروغهایی که به خود می گوییم مانند سلسله جلسات رواندرمانی، خواننده را مرحله به مرحله جلو میبرد. در ابتدا با مثالهای واقعی که میزند باعث میشود ببینیم چطور افرادی شبیه به ما به راحتی به خود دروغ گفتهاند و کمک میکند با خود صادق باشیم و به خود نگاه کنیم. دلایل این دروغگویی را بررسی میکند و رنجی که میخواهیم از آن فرار کنیم را نشانمان میدهد. ترسهای عمیقمان را ببینیم.
«ما امیدواریم شفا یابیم، اما از آنچه میتواند شفایمان دهد میترسیم» فردریکسون در کتاب آنچه باعث شفا میشود را به تفصیل توضیح میدهد. اما تاکید میکند: «لازم نیست تمام پرسشها را پاسخ دهیم. ما باید پرسشهای زندگی را پذیرا باشیم، آنها را تجربه کنیم و با آنها زندگی کنیم.»
پذیرش هر آنچه اتفاق افتاده و جزئی از واقعیت زندگی است در کلام آنقدر بدیهی است که ما هیچ وقت فکر نمیکنیم به چه سادگی از انجامش سر باز میزنیم. درست دیدن و مواجه شدن با حقیقتِ موجود و پذیرفتنِ آن کلیدهایی هستند که فردریکسون ارائه میدهد و در کنار اینها با مثالهایی که از دهها نمونهی درمانجو میآورد به خواننده نشان میدهد آسیبهایی که دیگران به ما زدهاند را چطور مداوم بازتولید میکنیم.
با خواندن آنچه درکتاب آمده هر کدام از ما دوباره به زندگی خود نگاه خواهیم کرد. چیزهای زیادی برای تغییر وجود دارند تا شادی و آرامش به زندگیهایمان برگردد.
کارهای زیادی لازم است انجام شود. کارهایی که شاید در ابتدا انجامش سخت باشد یا از انجام آن فراری باشیم. «در رواندرمانی و زندگی ما با دو مرگ روبهروییم: مرگ جسمانی و مرگ توهماتمان. برای زیستن در حقیقت، باید «پیش از مردن بمیریم» تمام این راهی که میرویم در نهایت میتواند کمک کند عینکهای تیره را یکی یکی ازجلوی چشم برداریم. دروغ گفتن به خود را پایان دهیم و به معنای واقعی زندگی کنم. روزی شفا پیدا میکنیم که بپذیریم ما همه رازهایی هستیم که میخواهیم در میان گذاشته شده و درک شویم.
یک دیدگاه در “ما همه راز هستیم”
این کتاب، کتاب خوبیه به شرطی که بعد از شکستی تلخ مطالعه اش کنیم من زمانی در حال مطالعه اش بودم که زندگیم رو به راه بود و تنها برای شناخت خودم میخواستم این کتاب رو بخونم برای همین زیاد با احساس غم کتاب همسو نشدم