عبدالرزاق گورنه از تاثیر نوبل بر زندگیاش میگوید
نشریه گاردین بعد از اعلام عبدالرزاق گورنه به عنوان برنده نوبل ادبیات سال 2021 گفتوگویی با او انجام داده است. رمانهای عبدالرزاق گورنه دربارهی تبعید و رنجِ از دست دادن هستند. جالب است بدانید که تا پیش از اعلام نامش توسط کمیتهی نوبل، منتقدان استقبال متوسطی از آثارش داشتند. اما حالا، عبدالرزاق گورنه دومین مرد مشهور زنگبار است و 840 هزار پوند هم از گذشته ثروتمندتر! او یازدهم اکتبر دربارهی نژادپرستی، اتوبوسهای بریتانیایی و پریتی پتل وزیر کشور بریتانیا با خبرنگار گاردین سخن گفته است.
نشریه گاردین بعد از اعلام عبدالرزاق گورنه به عنوان برنده نوبل ادبیات سال 2021 گفتوگویی با او انجام داده است. رمانهای عبدالرزاق گورنه دربارهی تبعید و رنجِ از دست دادن هستند. جالب است بدانید که تا پیش از اعلام نامش توسط کمیتهی نوبل، منتقدان استقبال متوسطی از آثارش داشتند. اما حالا، عبدالرزاق گورنه دومین مرد مشهور زنگبار است و 840 هزار پوند هم از گذشته ثروتمندتر! او یازدهم اکتبر دربارهی نژادپرستی، اتوبوسهای بریتانیایی و پریتی پتل وزیر کشور بریتانیا با خبرنگار گاردین سخن گفته است.
گزارش-مصاحبه: دیوید شریعتمداری از گاردین
ترجمه: نادیا کریمی
عبدالرزاق گورنه، به ناگاه در مقابل چشمان جهان شروع به درخشیدن کرد. اما به عنوان یک ستارهی نوظهور، بسیار آرام به نظر میرسد. وقتی از او پرسیدم که چه احساسی دارد، با آرامش جواب داد: همه چیز خیلی خوب است! اطرافم کمی شلوغ شده است، آدمهای زیادی هستند که باید با آنها ملاقات و گفتگو کنم. اما همه چیز خیلی عالی است. من جدیدترین برندهی نوبل ادبیات را در دفترش در لندن ملاقات کردم. باید بگویم که گورنه بسیار جوانتر از یک مرد 73 ساله به نظر میرسد. موهایش نقرهای است و با صدایی آرام و یکنواخت سخن میگوید. به حدی آرام، که بعید میدانم در این چند روز ترشحات آدرنالین را هم تجربه کرده باشد. حتی به من گفت که خوب و کافی هم میخوابد.
کمی بیشتر از 24 ساعت پیش، عبدالرزاق گورنه، فقط نویسندهی ده رمان تحسین برانگیز بود. او در خانهاش در کانتربری، به عنوان استاد بازنشستهی زبان انگلیسی زندگی میکرد. اما در حال حاضر، یک سلبریتی است. آکادمی نوبل در بیانیهای که برای اعلام برندهی نوبل ادبیات سال 2021 منتشر کرد از او به عنوان نویسندهای سازشناپذیر یاد کرد. کسی که آثار استعمار و سرنوشت پناهندهها را در رمانهایش منعکس میکند. این روزها، عبدالرزاق گورنه، نویسندهی داستانهای غنایی، درخشش یک شبهی خود را در آرامش و به دور از هیجانات آنی جشن میگیرد.
جالب است بدانید که گورنه تماس تلفنی آکادمی نوبل برای اعلام برنده شدنش را زیاد جدی نگرفت. او به خبرنگار گاردین گفت: فکر میکردم مزاحم تلفنی است. فقط منتظر بودم که خبر واقعی منتشر شود. گورنه میگوید: پشت خط یک صدای آرام، ملایم و مودب را شنیدم. «با آقای گورنه صحبت میکنم؟ شما برندهی جایزهی نوبل ادبیات شدهاید.» من هم در پاسخ گفتم: بیخیال! در مورد چی صحبت میکنید؟ او تا زمانی که بیانیه را در وبسایت آکادمی نوبل نخواند، کاملاً قانع نشد و این خبر را نپذیرفت. بعد از کسب اطمینان از صحت خبر نیز تلاش کرد تا با همسرش دنیس تماس بگیرد. میگوید: دنیس همراه با نوهمان به باغوحش رفته بود. سعی میکردم به او زنگ بزنم اما همزمان از بیبیسی با من تماس گرفتند.
این برد را میتوان به عنوان یک نقطهی عطف درنظرگرفت. عبدالرزاق گورنه چهارمین سیاهپوستی است که در طول 120 سال گذشته، برندهی این جایزه شده است. الکساندرا پرینگل، ویراستار قدیمی او به گاردین گفت: «او یکی از بزرگترین نویسندگان در قید حیات آفریقایی به شمار میرود. اینکه چرا هیچکس تا به حال و پیش از این به او توجه نکرده بود، مرا خیلی آزار میدهد.» این سخنان را با گورنه در میان گذاشتیم. او در واکنش گفت: احتمالاً منظورش این بوده که من لیاقت بیشتر از اینها را دارم. اما هیچوقت فکر نکردم که مرا نادیده گرفتهاند. خوانندگان خوبی داشتم و این مرا کاملاً قانع کرده بود. هر چند، میدانم که بعد از این، خوانندگان جدیدی پیدا خواهم کرد. و البته که خواهم توانست با شمار بیشتری از آدمها ارتباط برقرار کنم.
عبدالرزاق گورنه در زنگبار، یکی از سواحل تانزانیا به دنیا آمد و در همانجا هم رشد کرد. زنگبار از سال 1890 میلادی تحت حمایت انگلستان قرار گرفت. در آن کشور کوچک وضعیتی حاکم بود که لرد سالزبری اینگونه توصیفاش میکند: ارزانتر، سادهتر و کمتر آسیبزننده به عزت نفس…! قرنها قبل از آن، زنگبار مرکزی برای تجارت به حساب میآمد؛ به خصوص، با جهان عرب. میراث گورنه میتواند این تاریخ را به خوبی بازتاب دهد. او در یک خانوادهی مسلمان به دنیا آمد. درست برخلاف اولین پسر معروف زنگباری؛ فردی مرکوری. خانوادهی فردی مرکوری اصالتاً اهل گجرات و زرتشتی [از جمعیت پارسیان هند] بودند.
در سال 1963، زنگبار مستقل شد. اما نخستین حاکم این سرزمین مستقل، یعنی سلطان جمشید، یک سال بعد سرنگون گردید. گورنه در سال 2001 آن وقایع را چنین شرح داده است: در جریان انقلاب، هزاران نفر کشته و صدها نفر زندانی شدند. در آن روزها وحشت و کینهتوزی بر زندگی ما حاکم شده بود. در بحبوحهی همین آشفتگیها بود که او و برادرش به بریتانیا گریختند.
بسیاری از رمانهای گورنه به مفاهیمی همچون تبعید، آشفتگی و مهاجرت میپردازند. در سکوت تحسینبرانگیز، راوی اگر چه برای خود زندگی و خانوادهای انگلیسی دست و پا میکند، اما هنوز نه خود را یک مرد انگلیسی میداند و نه یک مرد زنگباری! عبدالرزاق گورنه میگوید این داستانی است در مورد افرادی که مجبورند زندگی خود را کیلومترها دورتر از محل تولدشان بازسازی کنند. ابعاد این تصمیم بسیار بزرگ است. باید از خودتان بپرسید که مهاجران چه چیزهایی را به خاطر میآورند؟ برای کنار آمدن با خاطراتشان به چه راههایی متوسل میشوند؟ چطور از آنها استقبال میشود؟ و در نهایت، آنها به چه ترتیبی راه خود را باز خواهند کرد؟
عبدالرزاق گورنه در یکی از سالهای دههی 1960 میلادی به بریتانیا مهاجرت کرد. او میگوید در آن روزگار با واکنشهای خصمانهای مواجه شده است. «وقتی به اینجا آمدم بسیار جوان بودم. مردم هیچ مشکلی با اینکه به صورتت خیره شوند و کلماتی توهینآمیز را بر زبان بیاورند، نداشتند. این نگرش بسیار عمیق و ریشهدار بود. شما حتی نمیتوانستید به سادگی و با آرامش سوار یک اتوبوس شوید.» گورنه میگوید: نژادپرستی به طرز چشمگیری کاهش یافته است. اما چیزی که تغییر نکرده، واکنش ما به مهاجرت است. پیشرفت در این جبهه تا حد زیادی متوهمانه به نظر میرسد. شاید با خودتان فکر کنید که دیگر همه چیز دستخوش تغییر و تحول شده است. اما قوانین جدیدی که در مورد پناهجویان وضع میشوند بسیار سختگیرانه و حتی غیرانسانی هستند. به نظر من، این قوانین فقط برای راندن کسانی وضع شدهاند که اینجا را برای ادامهی زندگیشان انتخاب کردهاند.
گورنه میگوید که دوست دارد با پریتی پتل، وزیر کشور، در این زمینه گفتگو کند. «او مسئول یکی از نهادهایی است که فشار زیادی را به پناهجویان تحمیل میکند.» از او میپرسم: اگر پریتی پتل الان اینجا بود، چه سوالی از او میکردی؟ گورنه با آرامش میگوید: میگفتم شاید کمی دلسوزی و حس همدلی و همدردی چیز بدی نباشد.
عبدالرزاق گورنه، نخستین بار، 17 سال پس از مهاجرت به بریتانیا، به زنگبار مسافرت کرد. در این سالها، او تبدیل به یک نویسنده شده بود. گورنه میگوید: نویسنده شدن چیزی نبود که به آن فکر کرده باشم. هیچوقت با خودم نگفته بودم که میخواهم یک نویسنده شوم یا حتی چیزی شبیه به آن! شرایط اینگونه ایجاب کرد. نوشتن، ابزاری بود برای فرار از وضعیتی که در آن گرفتار شده بودم. منظورم از این وضعیت، فقر، دلتنگی، نداشتن مهارت و پیشهی خاص و نبود امکان تحصیل است. من از بدبختی بود که شروع به نوشتن کردم. اینطور نبود که بگویم: بله، من در حال نوشتن یک رمان هستم.
از گورنه پرسیدم وقتی برای اولین بار بعد از مهاجرت به زنگبار بازگشتید، چه حسی داشتید؟ توضیح داد که: وحشتناک بود. 17 سال زمان زیادی است. اتفاقات زیادی رخ داده بود. افراد زیادی از خانه و کاشانهی خود دور شده بودند. انواع و اقسام مسائل و مشکلات وجود داشت. شما نمیتوانید تشخیص دهید که کار درستی کردهاید یا نه! شما نمیدانید که در موردتان چگونه فکر خواهند کرد. با خودتان میگویید: من تغییر کردهام و آنها دیگر شما را به عنوان «یکی از ما» نمیبینند. اما در حقیقت، هیچکدام از این اتفاقات نخواهند افتاد. از هواپیما پیاده میشوید و همه از دیدنتان خوشحال خواهند شد.
آیا عبدالرزاق گورنه هنوز هم احساس میکند که در بین دو فرهنگ اسیر شده است؟ پاسخ او به ابن سوال ساده و قاطعانه است: نه! اینطور فکر نمیکنم. البته در زندگی همیشه لحظات حساسی وجود دارند. مثل روزهای حمله به مرکز تجارت جهانی و برخوردهای سخت و خشنی که پس از آن با اسلام و مسلمانان وجود داشت. اگر شما را به عنوان عضو یک گروه بدنام بشناسند، ممکن است احساس کنید که بین شما و جامعه دیوار کشیدهاند.
احتمالاً همهی ساکنان زنگبار از وجود کشوری به نام انگلیس باخبرند. اما شاید منصفانه باشد اگر ساکنین بریتانیا با شنیدن نام کشوری که محل تولد نویسندهی برندهی جایزهی نوبل است، از خودشان بپرسند: آنجا دیگر کجاست؟ این عدم تقارن با توجه به کوچک بودن زنگبار و جمعیت 1.5 میلیون نفری اش، تا حدی قابل درک است. اما نظر گورنه در مورد علم و اطلاع انگلیسیها از تاریخ جهان چیست؟ او میگوید مردم انگلیس در مورد جاهایی که باید، اطلاعات کافی دارند. مثلاً در مورد هندوستان! اما به تاریخ مناطقی که زیاد هم پرزرقوبرق نیستند، علاقهای نشان نمیدهند. آنها در این ماجرا تقصیری ندارند. چرا که در مورد سایر مسائل جهان مطلع نمیشوند. به نظر من داستان پلی است بین دانشهای عظیم تاریخی و برداشت عمومی از آنها. شما میتوانید در مورد خیلی از موضوعات مهجور، داستانی بخوانید. من امیدوارم که خوانندگان، با خواندن داستانهای من زیر لب بگویند: من از این اتفاقات خبر نداشتم، باید بروم و در موردشان بیشتر بخوانم!
گورنه به من گفت که هنوز برای جایزهی 840 هزار پوندیاش برنامهای ندارد. «خیلیها این سوال را از من پرسیدهاند. اما واقعاً هیچ ایدهای ندارم!» هر چند، این مشکلِ بسیار زیبایی است. از او در مورد فردی مرکوری هم پرسیدم. گورنه میگوید: فردی مرکوری در انگلستان بسیار مشهور است. شاید حتی بتوان گفت که او مشهورترین زنگباری جهان است. با این وجود، در کشور خودش چندان هم معروف نیست. شاید اگر در خیابانهای زنگبار از مردم بپرسید که آیا فردی مرکوری را میشناسند؟ به شما بگویند خیر! احتمالاً حتی من را هم نخواهند شناخت.
ممکن است زمانی اینگونه بوده باشد. اما عبدالرزاق گورنه اولین آفریقایی سیاهپوستی است که جایزهی نوبل ادبیات را در طول سه دههی گذشته از آن خود کرده است. به این ترتیب، نه فقط زنگبار که کل جهان، آمادهی بیشتر شناختن و بیشتر توجه کردن به او هستند.
متن انگلیسی این گفتوگو را در سایت گاردین از اینجا میتوانید بخوانید.