«درهمآمیزی» فرهنگها و ایجاد «فضای سوم بیان»
برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعاتبرای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
بزودی 30book بزودی انتشارات آگاه بزودی بزودیآرمانشهر دُنکیشوت، با آرمانشهر سانچوپانزا -که به نوعی نمایندهی خِرَد فرودستان است- متفاوت است. این تفاوت چیست؟، منشا آن به چه چیزی برمیگردد؟ و مهمتر از این دو پرسش، چگونه به رغم تفاوت آرمان شهرها، این دو – دُنکیشوت و سانچوپانزا- با هم همسفر میشوند؟ اینها سوالاتی است که (مریان ایوان یِنسن و پیتر اِن.دان) میخواهند از دریچهی نظریِ (هومی بابا)، نظریهپرداز پسااستعمار، در کتاب (روایتآمیزی در دُنکیشوت) پاسخ دهند.
روایتآمیزی در دُنکیشوت
نویسنده: مریان ایوان یِنسن و پیتر اِن.دان
مترجم: بهروز قیاسی
ناشر: اطراف
نوبت چاپ: ۲
سال چاپ: ۱۳۹۷
تعداد صفحات: ۹۶
آرمانشهر دُنکیشوت، با آرمانشهر سانچوپانزا -که به نوعی نمایندهی خِرَد فرودستان است- متفاوت است. این تفاوت چیست؟، منشا آن به چه چیزی برمیگردد؟ و مهمتر از این دو پرسش، چگونه به رغم تفاوت آرمان شهرها، این دو – دُنکیشوت و سانچوپانزا- با هم همسفر میشوند؟ اینها سوالاتی است که (مریان ایوان یِنسن و پیتر اِن.دان) میخواهند از دریچهی نظریِ (هومی بابا)، نظریهپرداز پسااستعمار، در کتاب (روایتآمیزی در دُنکیشوت) پاسخ دهند.
روایتآمیزی در دُنکیشوت
نویسنده: مریان ایوان یِنسن و پیتر اِن.دان
مترجم: بهروز قیاسی
ناشر: اطراف
نوبت چاپ: ۲
سال چاپ: ۱۳۹۷
تعداد صفحات: ۹۶
برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعاتبرای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
بزودی 30book بزودی انتشارات آگاه بزودی بزودیداستایوفسکی رمان سروانتس را از «غمانگیزترین» رمانها میداند، چرا که به گفتهی وی «دُنکیشوت گرفتار مرض است: نوستالژیای واقعیتگرایی». برای خوانندگانی که با جهان دُنکیشوتی آشنایند، جملهی داستایوفسکی -چه به عنوان غمگینانهترین رمان و چه گرفتاری دُنکیشوت در نوستالژیای واقعیتگرایی- ترکیبی متناقض است.
چگونه میتوان دُنکیشوتی که رمهی گوسفندان را لشکریان دشمن میپندارد، موصوف اندوهبار واقعیت دانست؟ موردی که داستایوفسکی در «زیرمتن» توصیف خود از رمان سروانتس دارد، اشاره به برساخت «آرمانشهرِ» دُنکیشوت است. به عبارتی دُنکیشوت خانه و روستایش را ترک میکند تا با «ماجراجویی» آرمانشهرِ خود را -که حاصل مطالعهی انبوهی از کتابهای شوالیهگری قرون وسطاست- تحقق بخشد.
آرمانشهری که تنها برای دُنکیشوت وجود دارد و حاصل ماجراجوییاش چیزی جز مسخره کردن و در نهایت مرگ در بستر بیماری نیست. از این رو «واقعیت» برای دُنکیشوت که همانا دستیابی به آرمانشهرش است، هرگز محقق نمیشود و چنین دستنیافتنی «غمانگیز» است.
از این منظر میتوان جملهی #داستایفسکی را توصیفی شاهکار و دقیق نسبت به رمان سروانتس دانست. واقعیت برای دُنکیشوت، همان «آرمانشهری»ست «که میخواهد در پروژهی شوالیهوارش ارزشهای سنتی را احیا کند و از این طریق شکوه و افتخار کسب کند، ارزشهایی که پس از عصر طلایی از یاد رفته بودند». آرمانشهر دُنکیشوت، با آرمانشهر سانچوپانزا -که به نوعی نمایندهی خِرَد فرودستان است- متفاوت است.
این تفاوت چیست؟، منشا آن به چه چیزی برمیگردد؟ و مهمتر از این دو پرسش، چگونه به رغم تفاوت آرمان شهرها، این دو – دُنکیشوت و سانچوپانزا- با هم همسفر میشوند؟ اینها سوالاتی است که (مریان ایوان یِنسن و پیتر اِن.دان) میخواهند از دریچهی نظریِ (هومی بابا)، نظریهپرداز پسااستعمار، در کتاب (روایتآمیزی در دُنکیشوت) پاسخ دهند.
کتابِ روایتآمیزی در دُنکیشوت از پنج بخش با عناوین: «ماجراجویی، رخدادی بیرون از جریان زندگی»، «ماجراجویی، روایت پیریزی دنیای ایدهآل»، «آرمانشهر دُنکیشوت و سانچو»، «مرزهای تراوای فرهنگ و شکافهای گفتمان» و «درهمآمیزی آرمانشهرها» تشکیل شده است. کتاب -که در اصل جزء مقالات انتخابی پروفسور هرولد بلوم در مجموعهی معتبر تفسیرهای نقد مدرن بلوم است- با توضیح تحولات و انقلابات علمی جهان شروع میشود و در صدد است نشان دهد عصری که رمان دُنکیشوت در آن نوشته میشود، حاصل «درهم آمیزی» فرهنگها و جهانبینیهای متعدد است.
از این رو نویسندگان کتاب چهارچوب نظری خود را پیرامون مفهوم «درهمآمیزی» در تفکر هومی بابا پیریزی میکنند، و سعی دارند با قراردادن رمان در این بستر نظری، تحلیلی نو از آرمانشهرهای دُنکیشوت و سانچو ارائه دهند.
«درهم آمیزی، (Hybridization) بنا به تعریف هومی بابا، فرایندی است که در آن فرهنگهای گوناگون با بازسازی مرزهای خود موجب ایجاد فرهنگهای درهمآمیخته یا پیوندی میشوند». در این تعریف « برروی مرز فرهنگها و خردهفرهنگهای همجوار شکافهایی وجود دارند که امکان نَشتِ فرهنگها در یکدیگر و شکلگیری فرهنگی جدید را فراهم میکند».
چنین مواجههای، موجب ایجاد فضای بینابینی به نام «فضای سوم بیان» میشود. «این فضای بینابینی میدانی است که در آن هرفرهنگ با افشای ابهامها و تردیدهای موجود در فرهنگ دیگر، ادعای اعتبار و کمال مطلق دیگری را به چالش میکشد».
دُنکیشوت به عنوان شخصیتی از قشر « بالادست» در پی دستیابی به آرمانشهر خود ماجراجویی را آغاز میکند. در این مسیر سانچوپانزا همچون شخصیتی از قشر «فرودست» همراه و ملازم وی میشود. «ماجراجویی» دُنکیشوت، به تعبیر ایوان یِنسن و اِن.دان، از نوع ماجراجویی قرون وسطایی است(باختین). در این نوع از ماجراجویی -که با ادبیات یونان و روم باستان متفاوت است- قهرمان، خود دست به انتخاب میزند و ماجرای آن حاصل انتخاب و تعهدی است که به معشوق خود دارد.
به تعبیر نویسندگان کتاب، ماجراجویی دُنکیشوت دو مرحله دارد: «مرحلهی اول شخصی و اختیاری است، قسمتی که در آن کیشانو (دُنکیشوت) زندگیاش را دگرگون میکند، هویتی جدید میسازد و با ترک روستایش زندگی جدیدی آغاز میکند. مرحلهی دوم قسمتی است که دُنکیشوت راه شوالیهگری را پیش میگیرد. این راه با خود وظیفهای به همراه دارد، وظیفهی به دنبال ماجرا بودن، ماجراهایی مشابه آنچه برمیشمرد: نجات دوشیزگان ستمدیده، به خاک رساندن پشتغولها و از این دست».
در بخش دوم، نویسندگان به زیرمتنی اشاره دارند که موجب ماجراجویی افراد میشود. این زیرمتن «وجود بحران در بافت اجتماعی»ست. نگارندگان کتاب معتقدند بحران اجتماعی برای رمان دُنکیشوت مشکلات اجتماعی و مادی ست که در زمان نوشتن کتاب به چشم میخورد. آنان همسو با (هنری اتینگسهاوزن)، بر این باورند که همواره زیرمتن چنین بحرانی در سراسر رمان وجود دارد و دُنکیشوت را ترغیب به ماجراجویی در پی آرمانشهر خود میکند:
«ستایش حسرتبار یک گذشته اسطورهای اشتراکی و آرمانی که برجستهترین ویژگیاش دقیقا غیاب مفهوم و ایدهی رفاه شخصی در گروِ قدرت پول است.»
دُنکیشوت و سانچو سفر میکنند تا هر دو جهانهای آرمانی خود را تحقق بخشند. وجود بحرانی که در زیست واقعی آنها موجود است و نیز تخیلِ مکانی بهتر، هر دو را به این ماجراجویی ترغیب میکند. ماجراجویی که شکلی از دیوانگی را نیز با خود دارد.
بخش سوم کتابِ روایت آمیزی در #دن-کیشوت، بررسی تفاوت بین دو آرمان-شهر دُنکیشوت و سانچو است. دو شخصیت داستان از آن رو که هرکدام در طبقهی خاصی تربیت یافتهاند، جهان و برساختشان از آن متفاوت است. برای سانچوپانزایی که همه عمر به کارگری و فقر گذرانده، بیشک آرمانشهر وی باید جایی باشد که مردم بدون کار و مشقت «روستایی» در رفاه و فراغت زندگی میکنند.
اما دُنکیشوت همچون نجیبزادهای -اما نه خیلی ثروتمند- در فکر احیای عصر طلایی ست که امروزه نشانهای از آن باقی نمانده. «تبلور میل برای دُنکیشوت این است که میخواهد در پروژهی شوالیهوارش ارزشهای سنتی را احیا کند و از این طریق شکوه و افتخار کسب کند، ارزشهایی که پس از عصر طلایی از یاد رفته بودند.
برای سانچوی کارگر، میل در جزیرهی موعود تبلور مییابد، جزیرهای که او را ثروتمند و صاحبمنصب میکند و از کار و مشقت میرهاند.» به تعبیر نویسندگان، «شکل ویژهی میل» موجب میشود تا فانتزی آرمانشهری این دو باهم متفاوت باشد و هرکدام از دریچهی طبقهی اجتماعی خود آن را توصیف کنند.
بخش «مرزهای تراوای فرهنگ و شکافهای گفتمان» با اشاره به خرده فرهنگ «کارناوالگرایی» در برابر فرهنگ رسمی، به ریشهی شخصیتسازی سانچوپانزا، همچون نمایندهی کهنالگوی داستانهای عامیانهی اسپانیا اشاره دارد. سانچو همچون نمایندهی از این خُرده فرهنگ با سیاق کلام متفاوت و گنجینهی از ضربالمثلهای عامیانه، جهان رسمی و آرمانشهر دُنکیشوت را به چالش میکشد.
از سوی دیگر، فرهنگ رسمی -که دُنکیشوت نموده آن است- در ارتباط با فرهنگ عامیانه دچار مشکل میشود که در هنگام مواجههی زبانی بین این دو فرهنگ، سطح تفاوت به خوبی رخ مینماید. «فرهنگ رسمی در رمان دُنکیشوت، زبانی باستانی و کهن دارد که با زندگی روستایی جور درنمیآید». از این رو دُنکیشوت مداوماً سانچو را برای گفتارش سرزنش میکند: «دُنکیشوت فریاد برآورد که: ای مخرب زبان شیوا که لعنت خدا برتو باد، مگو عیبگو، بگو عیبجو».
تفاوت بین خردهفرهنگ روستایی و فرهنگ رسمی نه تنها در سیاق کلام بلکه در «شیوهی روایتگری» این دو فرهنگ نیز محسوس است. دُنکیشوت بارها سانچو را بخاطر شیوهی تعریف کردن قصهها سرزنش میکند و سانچو در جواب اربابش تنها میگوید که در روستا اینگونه تعریف میکنند. دُنکیشوت مسلط به سرمایهای ادبی ست که از خواندن کتابهای شوالیهگری بدان دست یافته، شیوهی روایتگری و لحن وی نیز نمود همین سرمایه ادبی است.
اما سرمایهی سانچو، ضربالمثلها و قصههای عامیانهای است که بازنمایی از جهان زیستِ روستایی وی میباشد. سرمایهی سانچو چنان غنی و انبوه است که حتی دُنکیشوت نمیتواند از اهمیت آنها چشمپوشی کند: «دُنکیشوت گفت: رفیق سانچو مثلی است معروف که گوید: بیله چغندر بیله دیگ. سانچو گفت: گرچه منظور شما را از این سخن میفهمم ولی شرط میبندم که میخواستید بگویید: بیله دیگ بیله چغندر.
به هر حال هرطور که بفرمایید عیبی ندارد». نویسندگان کتاب با اشاره به جملهای از ( الیاس ریوز ) معتقدند سرمایهی فرهنگی سانچو بسیار کار آمد است: «ضربالمثلهای سانچو متعلق به خودش است. ضربالمثلهای او در واقع پاسخ میراث شفاهی اوست به حکمتهای فرهنگی مکتوب دُنکیشوت».
اما با وجود تضادهایی که بین آرمانشهر دُنکیشوت و سانچوست چه چیزی سانچو را وا میدارد که با دُنکیشوت همسفر شود؟. پاسخ نویسندگان کتاب -جدای از وعدهی دُنکیشوت که گماردن وی به عنوان حاکم یکی از جزایر محروسه است-، در بخش پایانی کتاب به سه عنصر اشاره میکنند که بین این دو آرمانشهر مشترکند: «این دو جهان علیرغم همهی تفاوتهایشان سه شباهت اساسی دارند:
۱) در هر دو دنیا، جهان واقعی -یا تلاش برای محو کردنش از طریق فانتزی- حضور دارد یا به قول امانوئل لویناس، جهان واقعی «میان دو پرانتز در تصویر قرار دارد» ۲) هر دو انسانمحور هستند ۳) در هر دو جهان شاهد میل به وفور نعمت هستیم. وفور نعمت چه در نقاب سادگی [دُنکیشوت] باشد چه در نقاب تجمل [سانچو]، ایدهی شکل دهندهی هر دو جهان است.»
کتابِ روایتآمیزی در دُنکیشوت با بسط نظری هومی بابا، سعی در تبین دو الگوی فرهنگی دارد که با ایجاد «فضای سوم بیان»، از سویی فرهنگی اشتراکی را به وجود میآورد و از سوی دیگر، اصالت و خلوص همدیگر را به چالش میکشند. این دو فرهنگ از سیاق کلام و شیوههای متعدد روایتگری برخودارند که تفاوتهای آنها را بیشتر آشکار و نیز جهانهای متفاوتی را برمیسازد، اما در حین تفاوت، اشتراکاتی -به موجب ایجاد فضای سوم بیان و تقلید- بین آنها مشاهده میشود.
اهمیت کتاب روایت آمیزی در دُنکیشوت جدای از گشایش افقی نو بر رمان سروانتس، آموزش بکارگیری نظریه -در اینجا نظریهی درهمآمیزی هومی بابا- در بستر رمان است. از این رو میتواند برای طیفی از پژوهشگران و محققان این عرصه کتابی مفید و آموزنده باشد.