پر از اشتباه

برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعات
برای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
بزودی 30book انتشارات آگاه بزودی بزودی بزودی

همانطور که از عنوان کتابِ مارکسیستهای ایدهآلیست هم برمیآید، داوری عمومی کتاب این است که سازمان چریکهای فدایی خلق برداشت واقعبینانهای از شرایط جامعه نداشتند و نویسنده سعی میکند نشان دهد که چگونه برداشت احمدزاده از واقعیت موجود جامعه ایران ایدهآلیستی و در نتیجه سادهانگارانه و اشتباه بوده است. اما کتاب در روایت تاریخی خود پراشتباه است و در این یادداشت برخی از این اشتباهات فهرست شده است.
همانطور که از عنوان کتابِ مارکسیستهای ایدهآلیست هم برمیآید، داوری عمومی کتاب این است که سازمان چریکهای فدایی خلق برداشت واقعبینانهای از شرایط جامعه نداشتند و نویسنده سعی میکند نشان دهد که چگونه برداشت احمدزاده از واقعیت موجود جامعه ایران ایدهآلیستی و در نتیجه سادهانگارانه و اشتباه بوده است. اما کتاب در روایت تاریخی خود پراشتباه است و در این یادداشت برخی از این اشتباهات فهرست شده است.

برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعات
برای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
بزودی 30book انتشارات آگاه بزودی بزودی بزودی

یکی از معانی پرکاربرد ایدهآلیسم در ادبیات چپ، سادهانگاری است. ایدهآلیست فرد یا گروهی است که برخوردش با واقعیت از غنای لازم برای مواجهه با پیچیدگی جهان عینی برخوردار نیست و در نتیجه گرفتار برداشت سادهانگارانهی خود از محیط پیرامونی میشود. چنین سادهانگاریای معمولاً منجر به برآورد اشتباه افراد از نقش و تواناییهای خود شده، باعث میشود علیرغم داشتن نیّات صواب در عمل دچار نقض غرض شده و سر از ناکجاآباد درآورند.
آنطور که از عنوان کتابِ مارکسیستهای ایدهآلیست هم برمیآید سازمان چریکهای فدایی خلق برداشت واقعبینانهای از شرایط جامعه نداشتند و نویسنده سعی میکند نشان دهد که چگونه برداشت احمدزاده از واقعیت موجود جامعه ایران ایدهآلیستی و در نتیجه سادهانگارانه و اشتباه بوده و نهایتاً به شکست جنبش فدائیان منجر شده است.
«اما مهمترین و نخستین هدف سازمان که در رسیدن به آن ناموفق بودند و به همین دلیل ما جنبش فدائیان را جنبشی شکستخورده مینامیم، برپایی یک انقلاب دموکراتیک با هژمونی حزب طبقه کارگر بود که پس از آن بتوانند این انقلاب را به سوی یک جامعه سوسیالیستی رهبری کنند.» (ص 133)
اما چطور میشود درحالی که به نظر نویسنده برداشت جزنی گرفتار ایدهآلیسم احمدزاده نبوده و سازمان هم در بیانیه 16 آذر سال 1356 «… تئوریهای رفیق جزنی [را] به عنوان رکن اساسی و رهنمون فعالیتهای [خود بازشناخت]…ص.130» باز هم نتوانست از شکست خود جلوگیری کند، پرسشی است که چنین پاسخی دریافت میکند: «هنگامی هم که به بازنگری مبانی نظری خود پرداختند و به اصطلاح سعی کردند مقداری از پراتیک فاصله گرفته و به مسائل تئوریک، که جزنی بیشتر به آن پرداخته بود، بپردازند و فاصلهای را که بین تئوری و عمل آنها بود پر کنند، دچار انشعاب شدند.
یک گروه با اعتراف به اشتباه خود، [کلاً] مشی مسلحانه را کنار گذاشتند [اکثریت] و گروهی دیگر … سعی کردند با پراتیک خود آخرین مرحله تئوری احمدزاده را که انتقال مبارزه چریکی از شهر به کوهستان بود به مرحله اجرا دربیاورند [اقلیت] که نتیجه آن هم چیزی جز شکست نبود.» (ص.145) بدین ترتیب از دید نویسنده هر دو گروه از نظراتِ درست جزنی فاصله گرفتند و همین نکته باعث شکستشان شد.
اما فارغ از موافقت یا عدم موافقت با استدلالات و نتیجهگیری نویسنده باید گفت با اثری پر از اشکال و اشتباه مواجه هستیم. متأسفانه تعداد اشکالات و اشتباهات در کتاب به قدری زیاد است که امکان طرح تمامی آنها در نوشته حاضر نیست و فقط میتوان به نمونههایی اشاره کرد.
در فصل اول کتاب ذیل عنوان سازمانهای انشعابی وقتی نویسنده دارد به بررسی انشعابات انجام شده در حزب توده پس از سال 32 میپردازد از کروژوکهای باقر امامی نام میبرد (ص.28) در حالیکه باقر امامی هیچگاه عضو حزب توده نبوده و کروژوکهای مارکسیستی، کلاسهای آموزشی مارکسیسم-لنینیسم بودند که امامی در 1323 راه انداخته و از همان بدو تأسیس مورد حمله رهبری حزب توده قرار گرفته بود.
(برای آشنایی بیشتر میتوانید به کتاب سید محمد باقر امامی و کروژوکهای مارکسیستی او نوشته محمد حسین خسروپناه، نشر پردیس دانش 1392، مراجعه کنید.) یا در جایی دیگر با اشاره به نشستهای مجاهدین و فدائیان پس از انتشار جزوه تغییر مواضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین در سال 54 از نمایندگان سازمان مجاهدین تحت عنوان مارکسیستهای منشعب از سازمان مجاهدین یاد میکند! (ص.126) در حالیکه در آن زمان تقی شهرام (یکی از شرکتکنندگان در جلسات) رهبر بلامنازع مجاهدین بود و تأکید داشت که سازمان مجاهدین در پروسه مبارزاتی خود توانسته پوسته مذهبیِ خرده بورژوایی خود را بشکافد و در روند تکاملی خود مارکسیست-لنینیست شود.
اکثریت قریب به اتفاق اعضای آن زمان مجاهدین هم تغییر ایدئولوژی را پذیرفتند و اندک مقاومتهای موجود در سازمان منجر به حذف فیزیکی شریف واقفی و ترور ناموفق صمدی لباف شد.
اما نویسنده بی توجه به همه این نکات و با خیالی آسوده حکم به انشعاب مارکسیستها از سازمان مجاهدین داده است. یا در بخش عکسها تصاویرِکاظم ذوالانوار و مصطفی خوشدل در کنار هفت عضو سازمان فدائیان تحت عنوان اعدامیهای سازمان در فروردین 54 قرار داده شده و جای هیچ تردیدی باقی نمیگذارد که نویسنده از اینکه در کشتار نه زندانی توسط ساواک در تپههای اوین، هفت نفر از اعضای سازمان فدائیان خلق کشته شدند و خوشدل و ذوالانوار از اعضای سازمان مجاهدین خلق بودند، بی خبر است!
علاوه بر این نویسنده حتی در رعایت اصول صوری یک اثر پژوهشی هم موفق نبوده و برای نمونه استناداتِ بدون ذکر منبع در متن کم نیست و در بسیاری از مواردی هم که به منابع ارجاع داده شده از شماره صفحه خبری نیست و جالبتر آنکه در کتاب به ارجاعاتی برمیخوریم که صرفاً به قصد پر و پیمان کردن لیست منابع آورده شدهاند.
به عنوان نمونه در پانویس صفحه 14 کتاب معنای واژه امپریالیسم از کتاب واژههای نو خسرو روزبه نقل شده و با توجه به اینکه تا پایان کتاب هیچ ارجاع دیگری به منبع مزبور نشده و در عین حال نویسنده برای هیچ یک از پانویسهای دیگری که به شرح معانی واژهها اختصاص دارد منبعی ذکر نکرده و از این دو مهمتر واژه امپریالیسم آن چنان واژه نامأنوسی برای خوانندگان نیست که نیازمند شرح در پانویس باشد، خواننده از خودش میپرسد آیا کل ماجرا صرفاً تمهیدی برای افزودن کتاب خسرو روزبه به لیست منابع نبوده است؟!
ماجرا اما وقتی غمانگیزتر میشود که از نحوه صورتبندی این کتابِ پر اشتباه و اشارات نویسنده در مقدمه برمیآید مارکسیستهای ایدهآلیست پایاننامهی تحصیلی نویسنده بوده و طبعاً پیش از انتشار حداقل مورد ارزیابی چهار متخصص تاریخ قرار گرفته که از اعضای هیئت علمی دانشگاهاند. همین امر میتواند نمونهای باشد از خروارِ پایاننامههای بیکیفیتی که این روزها در دانشگاههای پرشمار کشورمان نوشته، ارزیابی و تائید میشوند.