vinesh وینش
vinesh وینش

 

سایت معرفی و نقد کتاب وینش همکاران

 وضعیت دیفی قونز دریدایی، تفاوت، تاخیر و به تعویق انداختن معنا

دیفی قونز، نوعی وضعیت است، نوعی واسازی دوباره‌ی متن. چراکه ما چیزی در بیرون متن، منظورم خود تکست شعر نداریم و لزوما قرار هم نیست که از بیرون چیزی را به متن شعر تحمیل کنیم. دیفی قونز، بر بنیان تفاوت‌ها، تاخیر و تاخرها و به تعویق افتادگی معناها در زبان و زبان شعر که خود از شیوه‌ی مدرن گسست‌ها و روایت در روایت در چندگزاره‌ای بودن، در اجرای نمایشی زبان، قابل رویت است. چراکه زبان در ذاتش استعاره‌ای است و مجاز و بر رویکرد مقتدرانه خود پای می‌فشارد اما در اینکه شاعر در این اشعار و در کارکرد زبان شعری و اجرای زبانی، نمی‌خواهد از این هنجار گرامری تبعیت و تمکین کند، دست به گریز از این هنجار می‌زند.

 

سه رگه

نویسنده: فیروزه محمدزاده

ناشر: انتشارات بین‌المللی جاده ابریشم

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۲۰۲۱

 

  این مقاله را ۴ نفر پسندیده اند

 


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 وضعیت دیفی قونز دریدایی، تفاوت، تاخیر و به تعویق انداختن معنا

در کتاب «سه رگه»، اشعار فیروزه محمد‌زاده 

 

 

 

«جیغ»

 

_می‌شنود
کو؟
کو؟

به فکر می‌افتم با چهار دست و پا …

پوچم اگر /  در خالی تنم
به بستگان حنجره…/  بستگی ندارد غریبگی صدات… با سکوت…

جیغ می‌کشیدم از بغل
از گوشه‌ی لبت
از… از… سرت
از … از… تهی‌های قشنگ آزادی
از… از … تنت

به شنیدن / اگر مایلی /دعوتت می‌کنم شام / کمی جیغ بخوریم…

دعوتت می‌کنم/ نقاشی… جیغ بکشیم
کو مهمانی که برویم آنجا..؟
بهترین لباسمان را جیغ بپوشیم

جیغ بکشیم / برقصیم /بچرخیم / زمین بخوریم/
کو …کو…؟
زمینی که بلند است /کو زمینش بزنیم؟
بعد زنگ بزنیم ۱۱۵
آمبولانس جیغ بکشد خیابان را
بالا بیاورد جنون هوشیاری را
دیر کند


_ بایستی…تلخ بگویی
کو … کجاس… کدام … ما..؟
بگویم کو … کجا… کدام… ها..؟

و از کوه‌ها /کوه بسازیم /پرت کنیم
سر راه مرگ
و مرد داد بکشد
_ کو راه هموار…؟
کو جاده؟
ما که  از جیغ‌ها کوه ساخته‌ایم.
پس کو جیغ اورژانسی من؟/

خوابم می‌آید/ می‌خواهم سرم بکشم.

آن روز که به خود آمدنی شبیه بودم شبیه صدا / به در نیامدنی بودم / نبودم
شبیه گلویی از بغض پُر
صدای مرا جیغ کشیدند / از زیر پای منصور

(…از حنجره‌ی منصور به گریخته زنی خفته / خفه‌ام …)
_ بلدی شاهرگم را بدون درد وُ خونریزی جیغ بزنی؟
چقدردیر کرده‌ای مجازاتم را به ترس
که از ترس / وقت و بی‌وقت…/  مدام ترسم می‌ریزد

از رنگ‌ها که تویی کدام را منم
که پریده‌ترینش باشم؟

هوا/ هوایی نبود بزند به سرم/ بزنم به کوه / دنبال بیابان بگردم /  تو را پیدا نکنم
چهارپایه را نشانت بدهم
تو چشمانت بسته باشد / من چشمانم تار…
تو بگویی کو… کو…؟
از گلویت جیغ را بکشم/ تو بشنوی صدای تارم را/ من نبینم چهارپایه را / از هیچ بالا بروم
پایم را نرسانم به بالای تو
بلندبالای تو را جیغ بکشم / تن زخمی بیابان را کوه / تن افتاده کوه را تیغ

صبح که شد مردم با چشمان تار از میدان عبور کنند/ و گلوی تو را و گلوی مرا / گلوی تار طناب را / جیغ بکشند
هی بگویند

کجا… کدام… کو… کو…؟

 

 

دیفی قونز، نوعی وضعیت است، نوعی واسازی دوباره‌ی متن. چراکه ما چیزی در بیرون متن، منظورم خود تکست شعر نداریم و لزوما قرار هم نیست که از بیرون چیزی را به متن شعر تحمیل کنیم. دیفی قونز، بر بنیان تفاوت‌ها، تاخیر و تاخرها و به تعویق افتادگی معناها در زبان و زبان شعر که خود از شیوه‌ی مدرن گسست‌ها و روایت در روایت در چندگزاره‌ای بودن، در اجرای نمایشی زبان، قابل رویت است. چراکه زبان در ذاتش استعاره‌ای است و مجاز و بر رویکرد مقتدرانه خود پای می‌فشارد اما در اینکه شاعر در این اشعار و در کارکرد زبان شعری و اجرای زبانی، نمی‌خواهد از این هنجار گرامری تبعیت و تمکین کند، دست به گریز از این هنجار می‌زند.

 

 

جیغ می‌کشیدم از بغل
از گوشه‌ی لبت
از… از… سرت
از … از… تهی‌های قشنگ آزادی
از… از… تنت

 

 

از این سبب شیوه‌ی اجرای زبانی در هر گسست روایتی در روایتی خطی و غیرخطی، نوعی بازی آزاد زبانی را همواره پی می‌گیرد که بر اساس تفاوت‌ها در نگره‌ی دال/ مداوای سوسوری و دلالتمندی غیرزمانی هوسرلی است. به لحظه اکنون و ابدی در کنش نوشتاری متن که ضرباهنگ و سنکپیک زبان را در آحاد آوامحورانه تا کلمه و سطرمحوری و پارتیشن‌بندی هر گزاره روایی توسعه می‌دهد. در اجرا زبانی کاملا چندوجهی و معناگریز از یک واحد  دالی به دال شناور و یا دال متکثر به دلالت‌های متکثر در کلیت شعر مثل یک دایره چرخان تا بی‌زمانی.

 

مثلا از اسم صوت تا پرسشگری، بی‌پاسخی که در حالت دیفی قونزی و تاخیرافتادگی پرسش‌ها و پاسخ‌هایی که انگار در یک تعویق و تاخر زبانی، معلق درهم می‌مانند که معطوف است بر چرخش زوایای دید و پرسونایی و نشانه‌ای که اقتدار زبان تک‌گویی و تک‌ساخته را در عدم تمکین به نمایش می‌گذارد. شیوه‌ی نگارش در سه‌نقطه‌ها و ایضا و پرانتزها … حدفاصل فضای تنفسی و مکث و تسریع در عملکرد واجی و آوایی و درون لفظی به شیوه‌ی سروکرونیکی و ادغامی چندصدایی موزیکی و تونالیتی‌ای است از تکثر در صداها و تسریع در دکلاماسیونی شدن و اجرای نمایشی زبان، هرپاره که جیغ، می‌آید اضطراب و تشویش و تعلیق تازه‌ای در راه است.

 


از نظر وضعیت دیفی قونزی دریدایی  که بر اساس تفاوت و تاخر در ممانیفست و همچنان وضعیت تاریخی و فرهنگی که به تعویق افتاده. ما در این اشعار به حالت تعویق فرآیند معناهای پپشاذهنی و کلیشه‌ای و تابوهای آشنا و سنگواره‌ای‌شده را به واپس خود نگه داشته و به تعویق می‌اندازد. درواقع به مرحله پیشامعنایی رجعت می‌کنیم.

 


بخوانیم که زبان جنسیت‌زده‌ی فارسی و مذکرزده و از پس تاریخ مذکر که زن و زنانگی هماره در آن واپس رانده و تقلیل یافته بوده و ادبیت و فرهنگ برخاسته از آن نوعی آختگی فکری و فرهنگی را در نگاه جامعه‌شناختی زبانی بر زن و زنانگی معطوف ساخته که این خود نوع دیگری از وضعیت انشقاقی و پارگی و گسست را در نحوی برخورد شاعر با زبان را مشمول گشته (که بر بنیان این فواصل و گسست‌ها، کنش نوشتاری متن،  نوعی جنون هوشیاری را ) بخوانید شیزوفرنی زبانی ( از دل همان بینامتنیت و تاریخ ادبیت به مکالمه و گفتگومندی کشانده و بازخوانی می‎کند.

 

مثلا جیغ زنانه _جیغ بنفش _تابلوی جیغ ون گوگ و تابلو چهارگانه ادوارد مونک و.. که تلاقی قابل تاملی در ترامتنیت دارد. زن و زنانگی موقعیت برجسته‌ای ندارد بلکه کاملا در دیفی قونزی و جنبه‌ی تعارضی‌اش بر رویکرد تقابلی و تقارن و پارادویی قرار گرفته است. این شیوه اعاده حیثیت از “نوشتار خواهر” یا به تعبیر افلاطون “دختر نامشروع” همان گفتار است اپوخگی و تعلیق در حضور، حضور من‌های متکثر که من روایی سعی در انحلال آن دارد.

 

درونی‌ترین شکل زیرساخت هم در حال هنجاگریزی است. اما نوشتار خواهر در وضعیت دلالت‌های متکثر گاه در تقدم و گاه در تاخر کلامی (منظورم جنبه‌ی گفتاری و نوشتاری در هستی‌شناختی زبان متن) به لحظه‌ی اکنون و ابدی در چرخش کروی است. هلن سکسو به چنین عملکرد و اجرای زبانی “نوشتار زنانه” می‌گوید. چون این زبان در ذات خودش ساختارزدا است. ابتدا و انتهای سطر نخست و پایان یک گردش چندوجهی از این شیوه روایت در شعر است.

 

چراکه فرصت حضور و مکالمه را و تعامل چندسویه را با متون دیگر تاریخ ادبیت و تاریخ اجتماعی ایجاد می‌کند. و همواره در حال اعاده حیثیت از حقوق ذاتی زبان و نوشتار زنانه است در روزگار مدرن و اگر می بینید که شعر از زبانی چندوجهی و لحن و بیان متفاوت و پلی فونی در درون مونولوگ و دیالوگی شدن‌ها و تقطیع و سه‌نقطه و وضعیت عدم تمرکز بر یک واحد زبانی چرخش دارد.

 

چون خاستگاه آن ساختار چند وجهی ست از وضعیت تشویش و اضطراب و تعلیق مدرن و عدم تمرکز بر تک‌بعدی‌شدن معنا که مثلا بگویند این شعر فقط تاریخ زن و جنسیت است که انگار همین است و این نقطه‌ی مرکزی این شعر در صورتی که هر کدام این نگره‌ها در این شیوه روایی در گسست‌ها و پیوست‌ها نقش‌ها و موتیف و تشخص معناها را از هم می‌زداید و شاید بهتر است گفته شود، زبان شعر بر علیه زبان مقتدر می‌آشوبد.

 

اضطراب و تشویش و هستی ناایمن  دراشارات به “چهارپایه” و “طناب دار”، “هوای بد لحظات اعدام”و بقیه. اشارت .. یعنی ایستادن در وضعیتی بغرنج، سترون و پادرهوا، همه در جستجو پرسش‌ها و پاسخ‌ها و چه و چگونه و کی و کجا و کدامند، و این پرسش‌ها در وضعیت دیفی قوتزی، در تاخیر و تعویق می‌افتد و تفاوت‌ها را آشکارتر می‌کند.

 

از نظرایزوتوپیکی و هسته‌ی سلولی صدا و آوا در حروف و ترادفات واجی و آوایی و موزیکالی مصوت‌ها در ج، ی، غ، خ و شین و ک و واو با دسته‌ای از حرف و صدا مواجه‌ایم که زنگ خراشنده‌ و پراسترسی دارد و تولید صدای خراشنده می‌کند. در پاره‌پاره این گزاره‌ها، اضطراب و تشویش و سرگردانی و آشفتگی را برجسته‌تر و بازنمایی می‌شود که مخاطب پا روی زمین عینی و ملموس اجتماعی و زمینه‌های سیاسی و فرهنگی ایران امروز بگذارد.

 

این اشعار فیروزه محمدزاده، وضعیت تازه‌ای در برخورد با اجرای زبانی در شعر زنانه‌مان گشوده، زنانگی تنها یک وجه از گریز از تابوزدگی‌های معنایی و اجرای کنش نمایشی زبان و رویکرد معوق‌سازی دلالت‌ها خود عدول از هنجارهای رایج زبانی است. نرم‌گریزی‌ها و معلق‌های زبانی، گسست‌ها و پیوست‌ها، بر تکیه‌گاه دکلاماسیونری شدن زبان و بیان و لحن چندوجهی و ادغامی اوست که بسیار جای تامل دارد .

 

از نظرگاه آنچه به طور اجمالی ذکر شد، شعر می‌خواهد در برابر زبان مقتدر و جنسیت‌زده و اشرافیت تک‌ساخته نافرمانی زبانی کند و از آن اقتدار زبان و گفتمان مسلط عدول مرده و تمکین نکند. و آن را با شگرد بازی‌های آزاد زبانی در مخاطره و اضطراب و تعلیق و تشویش که خاستگاه مدرنیتگی زبان و کارکرد ادبی آن است، به چالش فراخواند و از یکدستی‌شدن زبان بگریزد. نقد در تاویل امروزی ما نوعی واسازی است. نه تحلیل و تحمیل سلیقگی و شرح و به عبارتی معنی کردن  آنچه در تحلیل متون تا پیش از این خوانده‌ایم.

 

نقد در ایران ما نیاز به پیش‌نیازهای نقادی دارد. دسته‌ای تحلیل‌ها و خوانش‌ها و شرح و تفسیر مقدمه و پیش‌نیاز نقد ادبی جدی است. و می‌تواند به هرگونه‌ی دیگری نیز بررسی شود، یعنی مقدمات نقادی است. اما در نقد نوین یا دیکانستراک متن خود متن، هیچ ارجاع بیرونی ندارد. هر متن از متون دیگر برمی‌خیزد و دانش ادبی پسا پیشین و حاضر اکنون را روخوانی می‌کند. شعر و ادبیات محصول و پدیده‌ی اجتماعی است پس لزوما، آن همانی و این همانی است در حدوث زبان که زبان آن را تبیین می‌کند.

 

فرو می‌برد و فرازش می‌کند نقص‌ها و معلولیت‌ها و پیچیدگی‌هایش جزو لاینفک امر زیباشناسانه نقص و زیباشناسی منفی و یا نازیباشناسی است که من آن را “پسازیباشناسی” می‌نامم. چنین نگاه جامعی از خوانش و نقد ادبی که واسازی است، نوعی ساختارشکنی نیست. شالوده‌زدایی و تمیز دادن لایه‌های متأخر و در تعویق مانده در متن است. خوانش زیرلایه‌ها و نقص‌ها و نازیبایی‌ها و کمبودها و معلولیت‌های نوشتاری و نگارشی که یک اثر را برجسته و در دوره تکاملی همراه با نقدها و خوانش‌ها به طور پیوسته و همپیوند “هم‌آفرینی” می‌کند.

 

در چنین نقد و وضعیت انتقادی ناقد و مولف و متن و زمینه‌ها در دوره تکاملی و تکمیلی متن به سمت ابرمتن، تعاملی درهم‌تنیده دارند. این نقد واسازانه، استراتژی و پیشنهاد‌دهنده‌ی چگونه خواندن است. و وضعیت پیشنهادی که متون متکثر را تنها می‌شود در این رویکرد بازسازی کرد. چنانکه گفته آمد فیروزه محمد زاده در این مجموعه اشعار اکوفمنیستی و با رویکرد پسازبانی، معانی و ارزش‌های پیشافرهنگی و گفتمان‌های مسلط فرهنگی و ادبی حاکمیت‌ها در طول تاریخ ایران را به چالش می‌کشاند.

 

تعبیر بازی در علوم انسانی دریدا و یا بازی حقیقت نیچه‌ای و یا بازی در نظرگاه ساموئل بکت و بازی به بی‌معنایی کشاندن ارزش‌های کهنه و بازآفرینی دوباره ارزش‌های نوین. بازی حقیقتی که در نهاد زبان وارونگی تقابل‌ها کشانده، بر فراز زبان هیچ نیست جز همین بازی  و آنجا که نافرمانی زبانی اقتدار زبان و گفتمان مسلط را به چالش می‌کشاند و آن را با زبان و نوشتار زنانه، با بدن با حواس و عواطف و حتا با نقص‌ها و ناتوانی‌های متنی تمکین نمی‌کند.

 

 

آن روز که به خود آمدنی شبیه بودم شبیه صدا / به در نیامدنی بودم / نبودم
شبیه گلویی از بغض پُر
صدای مرا جیغ کشیدند / از زیر پای منصور

(…از حنجره‌ی منصور به گریخته زنی خفته / خفه‌ام …)


_ بلدی شاهرگم را بدون درد وُ خونریزی جیغ بزنی؟
چقدر دیر کرده‌ای مجازاتم را به ترس
که از ترس / وقت و بی‌وقت…/  مدام ترسم می‌ریزد

 

 

 

 

شعر

 

نوشته‌های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *