بهترین نقاشی ها و تصویرسازی ها از دن کیشوت
بیش از 400 سال از اولین انتشار رمان «دن کیشوت» اثر میگل د سروانتس میگذرد. از آن زمان تاکنون، هنرمندان زیادی در سراسر جهان سعی کردند شخصیتهای این رمان باشکوه را با تصوارت و برداشتهای شخصی خود درآمیزند و هربار دن کیشوت تازهای را به تصویر کشند. دن کیشوتی که توسط این هنرمندان خلق شد، ترکیبی از احساسات مختلفی چون ترحم، تعجب، خنده یا لبخند نسبت به این شوالیهی ماجراجو است. اما آنچه که بیش از همه اهمیت دارد این است که بدانیم این نجیبزادهی مبارز و رویابین چگونه توانسته است تا این اندازه، احترام عمیق و همدردی خالصانهی جهانی را به دست آورد.
(مترجم)
(مترجم)
بیش از 400 سال از اولین انتشار رمان «دن کیشوت» اثر میگل د سروانتس میگذرد. از آن زمان تاکنون، هنرمندان زیادی در سراسر جهان سعی کردند شخصیتهای این رمان باشکوه را با تصوارت و برداشتهای شخصی خود درآمیزند و هربار دن کیشوت تازهای را به تصویر کشند. دن کیشوتی که توسط این هنرمندان خلق شد، ترکیبی از احساسات مختلفی چون ترحم، تعجب، خنده یا لبخند نسبت به این شوالیهی ماجراجو است. اما آنچه که بیش از همه اهمیت دارد این است که بدانیم این نجیبزادهی مبارز و رویابین چگونه توانسته است تا این اندازه، احترام عمیق و همدردی خالصانهی جهانی را به دست آورد.
بیایید با شخصیتهای رمان دن کیشوت، و مشهورترین و جالبترین هنرمندان همسفر شویم؛
از دُره و دومیه تا دالی و پیکاسو
بیش از 400 سال از اولین انتشار رمان «دن کیشوت» اثر میگل د سروانتس میگذرد. جلد دوم رمان در مادرید و در سال 1615 منتشر شد؛ در همان چاپخانهای که جلد اول «دن کیشوت» نسخهی 1605 منتشر شده بود، و تازه در سال 2015 استخوانهای نویسندهی مشهور اسپانیایی در صومعه تثلیثگرایان پابرهنه مادرید پیدا شده است.
نویسندهی این رمان جاودانه، میگل د سروانتس (1537-1616) خود میتوانست قهرمان یک رمان جذاب شود. او در خانوادهای فقیر به دنیا آمد، در نیروی دریایی خدمت کرد و در نبرد دریایی بین اسپانیا و امپراتوری عثمانی حضور داشت. سروانتس در این نبرد مجروح شد و دست چپش را برای همیشه از دست داد.
سروانتس چندین سال در دادگاه ناپل خدمت کرد. در سفر به بارسلونا، کشتی او مورد حملهی دزدان دریایی قرار گرفت. اسیر شد و پنج سال را به عنوان اسیر در الجزایر گذراند و منتظر بود تا خانوادهاش مبلغ هنگفتی را برای پرداخت باج آزادی او جمعآوری کنند. او چهار بار قصد فرار داشت و هر بار یکی از توطئهگران نقشهی فرار او را خنثی کرد. معجزه است که دزدان دریایی او را اعدام نکردند.

کهنهسرباز کلام عشق را میشناخت!
بیایید سفر خود را با یک تعبیر هنری غیرمنتظره آغاز کنیم: “جادویی و سلحشورانه”. جالب نیست؟
در دورهی روکوکو، چارلز آنتونی کویپل، نقاش و دکوراتور فرانسوی یک مجموعهی فاخر با چنین عنوانی خلق کرد.
چارلز آنتونی کویپل نقاش اصلی دوک اورلئان بود و از معشوقهی لویی پانزدهم، مادام دو پومپادور، برای طراحی و تزئین کاخ ورسای سفارش گرفت. او مدیر آکادمی سلطنتی و حتی آپارتمانهای خصوصی در لوور بود.
کویپل 28 داستان مصور ساخت که صحنههایی از قصهی دن کیشوت را برای پردهنگارههای تولید شده توسط “Manufacture Royal des Goblins” به تصویر میکشید. این آثار موفقیت زیادی به دست آوردند، به همین دلیل از سال 1714 تا 1794 بیوقفه بافته شدند. حتی پردهنگارههای کلاسیک با طرح گوزن که مادربزرگها از فضاهای زیبای داخلی به یاد میآورند، بسیار با آنها فاصله دارد!

در آن زمان، پردهنگارههای مجلل بسیار بیشتر از زمان ما ارزش داشتند. مثلا از آنها به عنوان هدایای دیپلماتیک استفاده میشد. حتی گاهیاوقات نقش تعیینکنندهای در تصمیمگیریهای سرنوشتسازی چون انعقاد صلح یا شروع جنگ ایفا میکردند.
“کیشوتیسمِ” ناب گوستاو دُره
گوستاو دُره، تصویرگر بزرگ آثار کلاسیک جهان، که 80000 طراحی (تعداد باورنکردنی!) خلق کرد، در طول حیاتش به «نقالِ» تمامقدِ رمان سروانتس و سمبولیسم آن بدل شد. زمانی که دُره تصمیم گرفت دن کیشوت را به تصویر بکشد، لویی ویاردو به تازگی ترجمهی جدیدی از این رمان را به اتمام رسانده بود که در ادبیات فرانسه ماندگار شد (نام ویاردو بیشتر به دلیل رابطه عاشقانهی همسرش با تورگنیف شناختهشده است –ضمن اینکه لویی نویسنده، مورخ هنر، مترجم و منتقد مشهوری بود).
در سال 1855، دُره به اسپانیا رفت، “به سرزمین این شوالیهی پرافتخار، تا حالوهوای آن را بهتر حس کند و مکانهایی را ببیند که به خاطر کارهای قهرمانانهی او شهرت یافتهاند.” دُره 370 تصویر برای این رمان به وجود آورد که میتواند به ترسیم مسیر این شوالیه، با همه پیچوخمهایش، کمک کند.

نکتهی جالب این است که ما به دیدن نگارههای سیاه و سفید دُره عادت داشتیم اما حالا از دیدن آثار رنگی او واقعا غافلگیرشدهایم.

امیل بایار، هنرمند معاصر دُره، مینویسد: “سوژه، شرح صحنه و ترکیببندی در تخیل هنرمند از همان ابتدا شکل نهاییاش را پیدا کرده بود، و تنها کار او این بود که این «بینش خلاقانه» را روی آن قرار دهد.
دُره بهطور اللهبختکی سوژههایش را روی کاغذ پراکنده کرد: یک انسان را در گوشهای قرار داد، بعد کمی دورتر یک نیزه، یک بازو، یک پا، یک ستون معبد، یک اسب، یک چرخ، گروهی از سواران، شبحی از یک منظره؛ سپس به سرعت همهی آنها را در یک کمپوزیسیون پیچیده ترکیب کرد.” شگفتانگیز است، دُره هیچ تغییری در نقاشیهایش ایجاد نکرد. قدرت ترکیببندی از ویژگیهای بارز هنر اوست.

دنیای بیرحم و تراژدی “نوظهور” ناشناخته
از دهه 1850، اونوره دومیه، معاصر قدیمیتر دُره، از تصویر دن کیشوت نیز استفاده میکرد اما علاقهای به سفرها و ماجراجوییهای شوالیهی شجاع نداشت. این هنرمند دنیای درونیاش را از طریق واکاوی کامل تردیدها، رنجها و ناامیدیهای آن رمان پیدا کرد.
دن کیشوت در حال خواندن منظومههای سلحشورانه هیچ انگیزهای احساس نمیکند، قهرمان هیچ تمایلی به جستجو ندارد، او عمر رفته را به چشم میبیند. هنرمند در مسیر خود، که شاید تلاشهای بیهودهاش برای تغییر جهان و مبارزه با شر باشد، را بازنمایی میکند -کاری که دومیه در کاریکاتورهایش انجام داد.

او در تمام زندگی خود به عنوان کاریکاتوریست برای مجله Le Charivari کار کرد، تمام اقشار جامعه فرانسه را به تصویر کشید و در اواخر عمر از روزنامه اخراج شد -دومیه ورشکسته درگذشت. آغاز و شکوفایی کار او در تصاویر یا کاریکاتورهای واقعگرایانهای انعکاس مییابد که او در آنها سیاستمداران و طبقهی متوسط را دست میانداخت. در پایان عمر، دومیه مسیری فلسفی را در پیش گرفت.
این هنرمند، قهرمانش -دن کیشوت- را به عنوان نماد یک آرمانگرای تنها و یک مبارز سرسخت برگزید. در آخرین اثر این مجموعه، دن کیشوت حتی بدون همراه وفادارش سانچو پانزا تنها ماند. با این حال، نیزه او بالا بود و شوالیه به سفر خود ادامه داد.

زمان زیادی طول کشید تا دن کیشوت نام اسب خود را انتخاب کند. این اسم بنا به نقشهی شوالیه باید بیانگر گذشته و حال او بوده و با جایگاه جدید صاحبش مطابقت داشته باشد. او نام روسینانت را از کلمات “rosin” به معنی “اسب پیر وامانده” و “اسب نامرغوب”، و “ante” به معنی”پیش از آنکه”) برگزید -“نامی به اندازهی تفکر او، بلند، پرطمطراق و برجسته که از جایگاه “پیش از آنکه” او به چیزی که در حال حاضر است، بدل شود؛ اولین و مهمترین اسب اجیرشده در جهان.»
دن کیشوت، فئودور شالیاپین و الکساندر بنوآ
دن کیشوت به شمایل دوستداشتنی فئودور شالیاپین (بازیگر) عجیب و با استعداد تبدیل شد. در سال 1909، مدیر تئاتر سلطنتی مونت کارلو، رائول گانسبرگ پیشنهاد کرد که شالیاپین در نمایشنامهاش نقش دن کیشوت را بازی کند.
در حین اجرای بالهی روسی، فصل 1909 در پاریس، آوازهخوان به اپرا گوش داد و به گورکی نوشت: “من به مدت دو شب به موسیقی و اشعار اپرا گوش دادم و هر دو بار مثل یک گاو گریه کردم. او دن کیشوت بود؛ همان شوالیهی صورتغمگین. درست است. او آنقدر صادق بود و آنقدر پاک که برای همه آن حرامزادهها بیارزش به نظر میرسید… آه، دن کیشوت لامانچای شیرین و دوستداشتنی! من عاشق او هستم.”

شالیاپین وقت زیادی را به آماده شدنش در اپرا اختصاص داد: او رمان را چندینبار بازخوانی کرد و برای یافتن تصویر مدنظرش بسیاری از تصویرسازیها را بررسی کرد. این بازیگر حتی یک مداد برداشت و شخصاً قهرمان خود را ترسیم کرد. او با همهی آشنایانش مشورت کرد و برداشتهایشان را از دن کیشوت مدون کرد. او از الکساندر بنوآ به عنوان بازیگر حرفهای آن زمان خواست که لباس و ظاهر او را طراحی کند.
“چه باید بکنم تا مردم وقتی که برای نخستین بار دن کیشوت را میبینند، با اعتماد و علاقه لبخند بزنند، در حالی که دارند با خودشان فکر میکنند: «این تویی؟ همان دوست قدیمی ما؟» واضح است که ظاهر او باید هم خیالپردازی و پریشانحالی، هم آداب جنگجویی، هم ضعف کودکانه، هم غرور یک شوالیهی کاستیلی و هم مهربانی معصومانهی او را منعکس کند. ما به ترکیبی خیرهکننده از چیزی خندهآور و تاثیرگذار نیاز داریم.” فئودور شالیاپین
در سال 1910، شالیاپین نقش دن کیشوت را روی صحنهی تئاتر سلطنتی، در کازینوی مونت کارلوی موناکو بازی کرد. اپرا موفقیت آمیز بود. یک سال بعد، زمانی که شالیاپین برای شرکت در یک اجرای جدید دعوت شده بود، ماجرای جالبی بین مدیر برنامه و خواننده رخ داد.
ماجرا از این قرار بود که گانسبرگ علاوه بر مهارتهای مدیریتی قابل توجهی که داشت، موسیقی نیز میساخت، آواز میخواند و میرقصید و اپراهایش در تماشاخانه روی صحنه میرفت. یک بار در تمرین، او خودش را با موتزارت مقایسه کرد و اعلام کرد که آثارش جاودانهاند. شالیاپین این حرف را “پررویی محض” نامید. گانسبرگ شالیاپین را به دوئل دعوت کرد، اما فرصت آن هیچ وقت برای بازیگر پیش نیامد چون دو هفتهی بعد آنها با هم آشتی کردند.
دن کیشوت و سانچو پانزا: نقاشی از پیکاسو
اکنون داستان ظهور مشهورترین تصویر از شخصیتهای اصلی رمان: در 10 آگوست 1955 دوست و زندگینامهنویس پابلو پیکاسو، پییر دایکس، با پیشنهادی تجاری به ویلای این هنرمند در کن آمد. مجله فرانسوی Les Lettres Françaises میخواست از نقاشی پیکاسو در این شماره استفاده کند و سی و پنجاهمین سالگرد انتشار جلد اول دن کیشوت را جشن بگیرد.

دالی، شوالیه شجاع!
بعدها، تصویرسازی رمان سروانتس دگردیسیهای باورنکردنی را تجربه کرد، زیرا یکی دیگر از نوابغ خستگیناپذیر اسپانیایی، سالوادور دالی، این قضیه را در دست گرفت. در سال 1945، این هنرمند ایدهی تصویرسازی کتابی در مورد دن کیشوت را از پدرش دریافت کرد. پدرش نوشت که این “وظیفهی ارزشمند استعداد اوست”. در سال های 1945-1946 که دالی در آمریکا زندگی میکرد، کار روی این تصویرسازیها را آغاز کرد. او 38 طراحی و پنج اسکیس را به وجود آورد. قرار بود نسخهی جدیدی از رمان جیبی با نقاشیهای دالی منتشر شود، اما ناشر ورشکست گردید و کتاب منتشر نشد.

دالی برای این نقاشیها ارزش زیادی قائل بود و آنها را در میان آثار مورد علاقهاش نگه میداشت؛ آثاری که اغلب شخصا آنها را تحسین میکرد. این نقاشیها برای اولینبار در سال 2004 منتشر شد و امروزه کمتر شناخته شده است. پس از آن، دالی سه مجموعهی دیگر را برای این رمان تصویرسازی کرد.

دالی به سواحل رود سن رفت و دست به کار شد. او تفنگ شمخال قرن پانزدهمی خود را که از دوستانش گرفته بود، با گلولههای پر از رنگ لیتوگرافی پر کرد و در میان جمعیت خانمهای طرفدار، از روی عرشهی قایق باری، شروع به تیراندازی به سمت چاپهای سنگی کرد. حاصل این کار لکههای جوهری بود که دالی با استفاده از استعداد هنری و تخیل درخشان خود، آنها را به ماجراجوییهای دن کیشوت تبدیل کرد.

آناتولی زورف و دن کیشوت او: یک گفتگوی غیرمعمول
دن کیشوت خلق شده توسط هنرمند روسی، آناتولی زورف، اثر بیاصالتی نیست. زورف را دومین اسطورهی آوانگارد روسی مینامند و خود پیکاسو او را بهترین طراح اتحاد جماهیر شوروی میدانست.
خلق این شاهکار 40 دقیقه زمان برد. او تداوم زندگی، سفارش نقاشی پرتره میگرفت. “بنشین عزیزم، من تو را جاودانه خواهم کرد” عبارت معروفی بود که زورف هر بار که شروع به کشیدن پرترهای از یک زن میکرد، به زبان میآورد. این هنرمند شبها را در خانه دوست و مجموعهدار خود، جورج کاستاکیس، در جمع دوستداران هنر نقاشی میگذراند. آناتولی، لئوناردو داوینچی را معلم خود میدانست. معاصران زورف نیز این هنرمند را فردی خارقالعاده میدانستند که نقاشیهایش حاوی سرشت دیوانهواری است که شدت احساسات را القا میکند.

در سال 1957، جشنوارهی بینالمللی هنرهای انتزاعی جوانان در مسکو برگزار شد. برگزارکنندگان جشنواره یک مسابقه هنری برگزار کردند و زورف در آن برنده شد. با این وجود، این هنرمند تنها دو سال در مدرسهی هنر تحصیل کرد و سپس اخراج شد. او به عنوان نقاش در پارک سوکولنیکی و با نقاشی نردهها روزگار میگذراند. در این مسابقه، آناتولی مدال طلا را از رئیس هیئتداوران، هنرمند مشهور مکزیکی داوید آلفارو سیکهایروس دریافت کرد.

دغدغهی مارسل پاژو: یک شوالیهی فقیر و یک زن قرمزپوش
دن کیشوتِ زادهی تخیل هنرمند فرانسوی، مارسل پاژو، شخصیت ابدی کمدی انسانی با رگههایی از جنون است. این نقاشیها شبیه صحنههای تئاتری برخی از اجراهای کارناوالی است -شوالیه گاهی نیمهبرهنه است، گاهی بر اسب پیر واماندهی خود سوار میشود، سپس مورد آزار جنسی اغواگران نیمهبرهنه قرار میگیرد، بعد در رختخوابش در کنار انبوهی از رمانها دراز میکشد، کلاه شب خود را میپوشد و با بسته شدن چشمانش، رویای ماجراجویی، زنان و کامجوییها را میبیند؛ خندهدار، جسورانه، و هنوز هم بسیار دوستداشتنی!

مارسل پاژو در سال 1945 در یکی از روستاهای فرانسه به دنیا آمد. پس از مدتی تحصیل در مدرسهای هنری در آنژه، آنجا را ترک کرد -این هنرمند نمیخواست برای مدت طولانی از دوستدخترش دور بماند. تقریبا در تمام نقاشیهای او ما این دختر موقرمز را میبینیم. او به الههی او ،دولسینیای او، تبدیل شد. پاژو، دن کیشوت یا صحنههای کارناوال را نقاشی میکرد. در حال حاضر، او رمانهای مدرن فرانسوی را تصویرگری میکند.
مارسل پاژو دن کیشوت خود را نقاشی کرد. خلق این نقاشی در سال 2010، آن را به یک اثر شاخص تبدیل نمود که هنرمند در آن تمام موضوعاتی را که برای چندین دهه روی آن کار کرده بود، گرد هم آورد. پاژو در این اثر کارگاه خود را به تصویر کشیده است؛ تصویر ناتمام زنی برهنه روی سه پایه قرار دارد و دن کیشوت با دقت به آن خیره شده است. در اینجا پیری و میل رودرروی جوانی قرار میگیرد. رو این سه پایه، ما میتوانیم خود هنرمند را ببینیم؛ خودنگاره!
توهمات اُکتیویا اُکمپو: محسورکننده!

دن کیشوتی که توسط هنرمندان مختلف خلق شده است، ترحم، تعجب، خنده یا لبخند آنها را برانگیخته است. اما نکتهی اصلی این است که این نجیبزادهی بی پروا و اصیل، راستگو و برازنده، آمادهی مبارزه در راه عدالت و حقیقت، توانسته احترام عمیق و همدردی خالصانه جهانی را به دست آورده است.
این مطلب ترجمهای است از مقالهای تحت عنوان “Don Quixote with best paintings and illustrations, from Doré and Daumier to Dali and Picasso” که توسط Irina Olikh نوشته و در اینجا منتشر شده است.
بهترین نقاشی ها و تصویرسازی ها از دن کیشوت