میهمان ناخوانده در اورشلیم
هانا آرنت در سرتاسر کتاب آیشمن در اورشلیم، جز یکبار و آن هم به موجزترین شکل ممکن در پایان فصل پانزدهم، به عبارتی که در زیرتیتر کتاب بر روی جلد ذکر کرده بود، ابتذال شر، برنمیگردد. خودش سالها بعد گفته بود اگر دوباره قصد نوشتن میکرد از آن زیرتیتر صرفنظر میکرد. ریشهشناسی لفظ banal در انگلیسی -که از banel فرانسوی قرون وسطایی به معنای چیزی اشتراکی و همگانی در حیطه قدرت فئودال وام گرفته شده بود- به درک بهتر مفهوم زیرتیتر کمک میکند. «ابتذال» در اینجا به معنای حقیر یا بیاهمیت بودن نیست بلکه به معنای همگانی بودن است.
هانا آرنت در سرتاسر کتاب آیشمن در اورشلیم، جز یکبار و آن هم به موجزترین شکل ممکن در پایان فصل پانزدهم، به عبارتی که در زیرتیتر کتاب بر روی جلد ذکر کرده بود، ابتذال شر، برنمیگردد. خودش سالها بعد گفته بود اگر دوباره قصد نوشتن میکرد از آن زیرتیتر صرفنظر میکرد. ریشهشناسی لفظ banal در انگلیسی -که از banel فرانسوی قرون وسطایی به معنای چیزی اشتراکی و همگانی در حیطه قدرت فئودال وام گرفته شده بود- به درک بهتر مفهوم زیرتیتر کمک میکند. «ابتذال» در اینجا به معنای حقیر یا بیاهمیت بودن نیست بلکه به معنای همگانی بودن است.
«این دوست داشتن یهودیان، از آنجا که خودم نیز یهودی هستم، به نظر چیز مشکوکی است. من نمیتوانم خودم را، و هر چیزی که امتدادی از شخص خودم هست را دوست بدارم.»
هانا آرنت در نامهای۱ گلایهآمیز به گرشوم شولم
۲۴ ژوییه ۱۹۶۳
نوشتن این یادداشت در معرفی کتاب آیشمن در اورشلیم؛ گزارشی در باب ابتذال شر سهل و ممتنع به نظر میرسد. سهل از اینرو که در سالهای اخیر به دلایل عدیده اصطلاح «ابتذال شر» بیش از پیش در فضای روشنفکری فارسیزبان طنینانداز شده و ممتنع از آن جهت که در بسیاری موارد تعریف گنگ و حتی نادرستی از آن ارائه شده که خود در وهله اول ناشی از در دسترس نبودن متن فارسی کتاب و متعاقباً درک چندپهلوی ما از معادل فارسی جا افتاده برای banality (ابتذال) بوده است.
ظاهراً استاد فولادوند که کوشید با معرفی هانا آرنت به فارسیزبانان در فضای فکری آشوبناک دهه شصت دریچهای نو به بیرون از گفتمانهای مألوف آن سالها بگشاید، نخستین کسی نیز بود که در یکی از شمارههای فصلنامه بخارا این عبارت را در تشریح مسئله شر از نگاه آرنت به کار برد و آن را به سپهر توجه عمومی وارد کرد. در ادامه بیشتر به این موضوع خواهیم پرداخت. (نسخه صوتی این مقاله را از اینجا میتوانید بشنوید.)
در ۱۱ می ۱۹۶۰ اتو آدولف آیشمن، سرهنگدوم بخش چهارم اداره اصلی امنیت رایش-از ادارات زیرمجموعه اس.اس- در نزدیکی خانه بدون آب و برق و گازش واقع در یک محله فقیرنشین حوالی بوینسآیرس توسط ماموران مخفی موصاد ربوده و پس از نه روز بسته شدن به تخت -که از معدود مواردی بود که در دادگاه بدان اعتراض داشت- مخفیانه به اورشلیم انتقال داده شد. در همین بادی امر نیاز به تاکید است که آیشمن افسری اداری با درجه نظامی میانه بود، به لحاظ سلسله مراتب اداری رتبه بالایی نداشت و حتی در دادگاه نورنبرگ نیز متهم نشده بود؛ مسامحتاً، جایگاهی شبیه سرپرست یک واحد در وزارتخانهای که بالاتر از خود به ترتیب با یک رییس (هاینریش مولر)، یک مدیر کل (راینهارد هایدریش، بعدتر کالتنبرونر)، یک رییس سازمان (هاینریش هیملر) و در نهایت شخص اول رایش طرف بود.
پس از ده ماه بازجویی سرانجام در ۱۱ آوریل ۱۹۶۱ اولین جلسه دادگاه به قضاوت سه قاضی آلمانیتبار اسراییلی و دادستانیِ گیدیون هاوزنر دادستان کل اسراییل آغاز شد؛ جلساتی که صدوچهار بار تکرار شد و در پایان او را در تمام ۱۵ بند کیفرخواست و در چهار فقره اصلیِ «جنایت علیه مردم یهود» متهم شناخت: «با تسبیب کشتار میلیونها یهودی، با قرار دادن میلیونها یهودی تحت شرایطی که محتمل بود به نابودی آنها منجر شود، با ایراد آسیب جدی جسمی و روانی، و در نهایت با دستور به ممنوعیت ولادت و سقط جنین در میان زنان یهودی اردوگاه ترزیناشتاد»۲. وکیل مدافع آیشمن دکتر سرواتیوس، وکیل کهنهکار آلمانی با سابقه وکالت در دادگاه نورنبرگ بود که خود آیشمن او را از بین سه گزینه پیشنهادی اسراییلیها برگزیده بود.
با رسانهای شدن اخبار این رویداد در سطح بینالمللی، هانا آرنت که در نیویورک در تعطیلات به سر میبرد به ویلیام شان سردبیر وقت نیویورکر پیشنهاد داد تا با سفر به اسراییل سلسله گزارشهایی را -دقیقتر: ۵ گزارش- در این باره برای نیویورکر به رشته تحریر درآورد. او در نامهای اشتیاقش برای حضور در دادگاه را چنین توصیف میکند: «من دادگاه نورنبرگ را از دست دادم. هیچوقت اینها (فرماندهان نازی) را از نزدیک ندیدهام. این شاید آخرین شانس من باشد.»۳ و در جایی دیگر: «احساس میکنم حضور در این دادگاه دِینی است که به گذشته خودم دارم.»۴ آنطور که از نامههای بیشمار آرنت در هنگام اقامت در اسراییل برمیآید او حس خوبی از فضای اسراییل نگرفت. «اینجا مملو از جماعت شرقی است، انگار استانبول باشد یا هر کشور نیمهآسیایی دیگر.»۵ با مشاهده یهودیان ارتدوکس اروپای شرقی در اورشلیم نوشت که میترسد این یهودیان قفطانپوش با خط ریشهای پیچ و تابدارشان زندگی را برای آدمهای معقول ناممکن کنند.
در دادگاه، آرنت شاهد تقابل دو نگاه متضاد به دادرسی بود: نخست، نگاه دولت اسراییل و نخستوزیر بن گوریون که حضور خود را در قامت دادستان هاوزنر دیکته میکردند. هدف آنها حداکثر برداشت تبلیغاتی ممکن از برگزاری محاکمه آیشمن بود. در واقع مقصود نه محاکمه یک سرهنگدوم خسته نازی که محاکمه یهودستیزی تاریخی از فرعون مصر تا رایش سوم به دست تنها دولت مشروع و البته صهیونیست یهودیان بود. پس جای تعجبی نداشت که هاوزنر «نطق خود را با فرعون مصر و فرمان هامان برای نابودی یهودیان آغاز کرد و سپس با نقل قول از حزقیال نبی ادامه داد: و آنگاه که من – پروردگار- از کنار تو گذر کردم و تو را در خون خویش غوطهور دیدم، تو را گفتم ای در خون خویش غلطیده، زنده شو!»۶ آرنت در وصفی کنایهآمیز در باب تناقض درونی این رویکرد مینویسد: «آقای هاوزنر میخواست غیرمعمولترین هیولایی را که جهان تاکنون دیده است محاکمه کند و در آنِ واحد با محاکمه او، بسیاری مانند او و حتی کل جنبش نازی و یهودستیزی در سراسر جهان را نیز به محاکمه بنشاند.»۷ در طرف مقابل، رویکرد قضاتی قرار داشت که تلاش میکردند در یک پروسه قضاییِ تا حدّ امکان عادلانه، حشو و زواید تحمیل شده بر دادگاه و شخص آیشمن از سوی دولت، دادستانی و شهود مدّ نظرشان را زدوده و تا حد امکان از جنبه، به قول آرنت، «نمایشی» محکمه به سود عدالت بکاهند. به هر حال، نتیجهگیری کلی آرنت این بود که دادگاه اورشلیم از سه نقیصه محاکمات نورنبرگ، و حتی بعضاً شدیدتر از آن، رنج میبرد: «مسأله مخدوش شدن عدالت در دادگاه فاتحان؛ تعریف معقول و موجّه از جنایت علیه بشریت؛ و به رسمیت شناختن واضح نوع جدیدی از مجرم که مرتکیب این جنایت میشود.»۸ در میان منتقدان یهودی دادگاه، کسانی مانند کارل یاسپرس بودند که باور داشتند جنایت علیه یهودیان جنایت علیه بشریت نیز هست و در نتیجه فقط دادگاهی میتواند دست به صدور حکم بزند که نماینده کل بشریت باشد.
باری، آیشمن در بازجوییهای اولیه بارها اذعان کرده بود که هیچ نفرت خاصی از یهودیان ندارد و علیالظّاهر اسناد و شواهد نیز ادعاهای او را تصدیق میکرد. او از سمت مادری قوم و خویشان یهودی داشت و در دوران رکود و بیکاری بزرگ پیش از صعود نازیها به قدرت با مساعدت یک مدیر یهودی در اطریش سر کار رفته بود. حتی زمانی که در وین بعنوان افسر نوپای اس.اس به رتق و فتق امور تخلیه و مهاجرت یهودیان اشتغال داشت یک معشوقه یهودی گرفته بود؛ امری که در قاموس اس.اس جرمی نابخشودنی محسوب میشد. همه شواهد حاکی از این بود که «آیشمن از سر عقیده وارد حزب (نازی) نشد و حزب نیز هیچگاه او را قانع نکرد. هر وقت از او میخواستند دلایل عضویتش را بگوید همان کلیشههای نخنما درباره پیمان ورسای و بیکاری را تکرار میکرد.»۹ استفاده از «کلیشههای نخنما» و زبان خشک و پُر دستانداز آیشمن، در کنار وجنات طبقهمتوسطی و عملکرد کارمندوارش در مناسبات بسیار نزدیک و البته محترمانهاش با سران شوراهای یهود -که نقش دست راست او را در سر و سامان دادن به امور تخلیه و مهاجرت بازی میکردند- آرنت را بیشتر بر ظنّ خود استوار میکرد که برخلاف آنچه هاوزنر میخواهد به افکار عمومی القا کند، آیشمن به هیچوجه یک هیولای دستنیافتنی نیست. او حتی به کنایه نوشت احتمالاً آیشمن بدش نمیآمد برای حل مسأله یهود راه حلی صهیونیستی پیدا کند (که بعداً برایش دردسرساز شد!). هیچ ردّی از یک شرّ اسطورهایِ عمیق در ناصیه آیشمن دیده نمیشد.
هانا آرنت در سرتاسر کتاب آیشمن در اورشلیم، جز یکبار و آن هم به موجزترین شکل ممکن در پایان فصل پانزدهم، به عبارتی که در زیرتیتر کتاب بر روی جلد ذکر کرده بود، ابتذال شر، برنمیگردد. خودش سالها بعد گفته بود اگر دوباره قصد نوشتن میکرد از آن زیرتیتر صرفنظر میکرد. ریشهشناسی لفظ banal در انگلیسی -که از banel فرانسوی قرون وسطایی به معنای چیزی اشتراکی و همگانی در حیطه قدرت فئودال وام گرفته شده بود- به درک بهتر مفهوم زیرتیتر کمک میکند. «ابتذال» در اینجا به معنای حقیر یا بیاهمیت بودن نیست بلکه به معنای همگانی بودن است.
آرنت در فصل مقدمه از جلد دوم پروژه «حیات ذهن» خود -که به واکاوی فیلسوفانه «تفکر» اختصاص دارد و حدود پانزده سال بعد از انتشار کتاب آیشمن در اورشلیم نگاشته شد- بعد از ذکر این موضوع که حضور در محاکمه آیشمن یکی از دو انگیزه اصلی او برای پرداختن به اهمیت فعالیت ذهن در همه سالهای آتی شد، به گذشته نقب میزند و مینویسد: «در پس این عبارت –ابتذال شر- نظریهای یا آموزهای را مراد نکرده بودم هرچند به نحو مبهمی به این واقعیت واقف بودم که مفهوم ابتذال شر مغایر با سنت فکری ما –اعم از ادبی، الهیاتی یا فلسفی- درباره پدیده شر است. به ما چنین آموختهاند که شر امری اهریمنی است؛ تجسّد آن شیطان است؛ صاعقهای است که از آسمان نازل میشود (انجیل لوقا ۱۸:۱۰)، یا لوسیفر، فرشته هبوط کرده (شیطان نیز فرشتهای است- اونامونو) که گناهش کبر و غرور است، یعنی آن فخری (superbia) که سرآمدان لایق آنند: آنها نمیخواهند خادم خداوند باشند، بلکه میخواهند همانند او باشند. به ما گفتهاند که شریران از روی حسد عمل میکنند؛ این حسد ممکن است بغض و کینهای ناشی از خوب نبودن، آن هم بدون اینکه خطایی از خود شخص سر زده باشد (ریچارد سوم) یا ممکن است حسد قابیل باشد که هابیل برادرش را کشت زیرا خداوند هابیل و پیشکش او را به عین عنایت نگریسته بود اما به قابیل و پیشکش او اعتنایی نکرده بود. این نیز ممکن است که انگیزه شریرانِ ضعیف باشد (مکبث)؛ یا برعکس، نفرت پرزوری که شرارت از خوبی محض دارد (نفرت یاگو که میگفت از مغربی نفرت دارم: انگیزه من از صمیم دل است. نفرت کلاگرت از معصومیت بربرگونه بیلی باد، نفرتی که ملویل آن را تباهی برخاسته از طبع و سرشت میخواند…با اینحال، چیزی که من با آن مواجه شدم کاملاً از نوعی دیگر و با وجود این مسلماً واقعی بود. نظر من به کممایگی و حالت سطحی بودن در فاعل کردار جلب شد که باعث میشد او نتواند شرّ بی چون و چرای کردارهایش را به هیچ روی تا سطح عمیقتر ریشهها یا انگیزههای آن دنبال کند. آن کردارها کردارهایی هولناک بودند، اما فاعل آنها –لااقل آن فاعل بسیار واقعی که آن زمان محاکمه میشد- انسانی کاملاً عادی و معمولی بود، نه اهریمنی و هیولاوار.»۱۰
آرنت نیز همچون هایدگر مرشد دوران جوانیاش، متخصص مسلّم فلسفه یونان بود و این برداشت از امکان همگانی بودن شر نیز ریشه در تفسیر او از آموزهای سقراطی داشت. این آموزه چیزی نبود جز -چنان که آرنت نامگذاری کرده بود- two-in-one یا دو تن در یک تنی که «سقراط آن را به منزله ذات تفکر کشف کرد و افلاطون در ترجمه آن به زبان مفهومی، آن را گفتگوی خاموشِ من با خودم –eme emauto– خواند.»۱۱ آرنت این دوگانگی خود با خود را مایه تبدیل تفکر به فعالیتی واقعی میداند: «فعالیتی که در آن، من هم آن کسی هستم که میپرسد و هم آن کسی که پاسخ میدهد.» تفکر با طی کردن این روند پرسش و پاسخ است که دیالکتیکی و نقادانه میشود. «گفتگویی که در واقع سیری از میان کلمات است که از طریق آن مدام پرسش سقراطی اساسی را پیش میکشیم: منظورت چیست وقتی که میگویی…؟ جز اینکه این legein، یعنی گفتن، خاموشانه است و بنابراین به قدری چالاک است که تشخیص ساختار گفتگوییاش تا حدی دشوار است.»۱۲ این همان کیفیتی است که آرنت معتقد بود آیشمن و باقی شریرهای روزمره از آن بیبهرهاند. نقص وجدان (conscience) آنها این است که ارتباط میان con، با کس یا چیز دیگری بودن، و science، آگاهی، برقرار نشده و فرد همچون کشتی بیلنگری در نهاد خود با هر محرک بیرونی به سویی کژ و مژ میشود.
این تفاصیل در هیچیک از گزارشهای آرنت از اورشلیم نیامدهاند. او در فصل پینوشتی که بعد از جنجالهای فراوان پیش آمده بر سر انتشار کتاب آیشمن در اورشلیم به آن افزود، کوشید تا به بعضی شبهات در مورد نقطهنظر خود پاسخ دهد و همین ایده درباره شر را که در آن زمان خام و بسطنیافته بود به مثابه چارچوبی نظری برای نگارش کتاب مطرح کند. در همانجاست که جمله مشهور خود را مینویسد که آیشمن مکبث و یاگو نبود. متاسفانه و به دلایلی که برای من مشخص نیست این پینوشت در نسخه فارسی نشر برج حذف شده است. بدون این فصل، ممکن است خواننده سرگردان بماند که پس تمام آن شهرت کتاب آیشمن در اورشلیم از کجا میاید در حالی که روایت ژورنالیستیِ جذاب تاریخی آرنت از ماوقع هولوکاست و ابهامات بیپایان او درباره مشروعیت و صلاحیت دادگاه به لحاظ شکلی و ماهوی، بدون یک مفصلبندی مفهومی به پایان میرسد.
آنچه تا اینجا گفته شد به واقع جزء کوچک اما پروراندهای از محتوای کتاب آیشمن در اورشلیم است اما همه حرف آرنت این نیست. گزارشهای او که ترکیبی تاریخی، فلسفی، اخلاقی، سیاسی و حتی فرهنگی از نحوه مواجهه یهودیان اروپا با بزرگترین چالشِ، به معنای واقعی کلمه، وجودیِ تاریخ درازدامن خود است، حاوی نکات یکّهای درباره ساختار بوروکراتیک نازیها، لجستیک نابودسازی، دستهبندیها و رقابتهای درونی ارگانهای رایش و واکنش مردم و دولتهای ملی همپیمان یا تحت اشغال هیتلر به فشار بیامان برای تخلیه و نابودسازی همسایگان یهودی خود است. غالباً چنین فرض میشود که دستگاه کشتار نازی همهجا همچون خوشهچینی پشت بولدوزر ارتش پیش میرفت و ایدئولوژی قاهر رایش را در صفحه سپید برجای مانده حک میکرد در حالیکه در عمل غالباً چنین نبود.
فرآیند یهودزدایی از اروپا مقدماتی میطلبید که تماماً وابسته به یک: ساختارهای یهودی ناظم جامعه یهود همچون شوراهای یهود و دو: دولتهای ملی حاکم بر سرزمینهایی بود که یا مستقیماً به اشغال ارتش درمیآمدند و یا تحت فشار تهدیدآمیز وزارت خارجه رایش قرار میگرفتند. همین تیغ انتقاد بیرحمانه آرنت به سمت شوراهای یهود بود که او را با واکنش تند نخبگان یهودی پساجنگ مواجه کرد، تا آنجا که انجمنی در آمریکا از رابیها درخواست کرد در وعظ سال نوی خود نامش را طرد و لعنت کنند.
درباره نقش دولتهای غیرآلمانی و شهروندانشان در موفقیت یا شکست پروژه یهودزدایی از نگاه تیزبین آرنت، ذکر یکی دو نمونه خالی از لطف نیست: زمانیکه وزارت خارجه رایش بحث الزام نصب ستاره داوود به پیراهن اتباع یهودی را به دولت دانمارک اطلاع میدهد پاسخی صریح بدین مضمون دریافت میکند که: در اینصورت کریستیان دهم پادشاه دانمارک نخستین کسی خواهد بود که این نشان را بر پیراهن نصب خواهد کرد! کمی بعدتر و با اشغال دانمارک به دست نازیها، همه سلسله مراتب جامعه دانمارکی از اشراف و ثروتمندان گرفته تا پلیس و شوراهای یهودی به هر طریق ممکن – درز دادن اخبار محرمانه، حمایت مالی، تصویب قوانین حمایتی- سعی در کارشکنی در پروسه بازداشت و اخراج یهودیان میکنند. ماحصل این حمایت همهجانبه این بود که از نزدیک به ۸هزار یهودی ساکن دانمارک، اعم از شهروند یا مهاجر جنگی، تنها چندصد نفر بازداشت شدند و از این بین نیز تنها ۴۸نفر به دلیل کهولت سن در اردوگاه ترزیناشتاد جان باختند. در مقابل این نافرمانی مدنی قهرمانانه دانمارکیها، با رومانی در شرق طرف هستیم که تحت سلطه دیکتاتور نظامی خود یون آنتونسکو با چنان سبعیتی فرآیند پاکسازی یهودیان خود را کلید زد که «حتی اس.اس هم از فجایعی که در پوگرومهای خودجوش در سطحی عظیم انجام میشد یکّه میخورد و بعضاً میترسید؛ ماموران اس.اس اغلب مداخله میکردند تا یهودیان را از سلّاخی محض نجات دهند تا بتوانند کشتار را به شیوهای، به قول خودشان، متمدّنانه عملی کنند.»۱۳ مشهور است که در آگوست ۱۹۴۱ هیتلر نسبت به عقب افتادن آلمان از رومانی واکنش نشان داده و به گوبلز گلایه میکند که آنتونسکو در هر کاری که ما انجام دادهایم از خود ما رادیکالتر است!
ماحصل انتشار کتاب آیشمن در اورشلیم که تا سال ۲۰۰۰ نیز در اسراییل چاپ نشد، برای آرنت موج کمنظیری از حملات بود. گرشوم شولم کابالاپژوه معروف در نامهای سرگشاده او را متهم کرد که: «در تو نیز همچون اغلب متفکرانی که از چپ آلمانی سر برمیآورند ذرهای از آنچه در سنت یهودی به عشق به مردم یهود (Ahavvath Yisrael) معروف است، یافت نمیشود.. هرچند تو را تماماً دختر این مردم میانگارم.»۱۴ دیگرانی او را نمونه اعلای یهودی از خود متنفر دانستند. یکی از منتقدان منصفتر نوشت خانم آرنت نه بابت آنچه گفته است بلکه بابت آن که چگونه گفته است مورد طرد و حمله قرار گرفته است (او در بسیاری مواقع هنگام اشاره به شوراهای یهود لحن پر نیش و کنایهای دارد). در ۱۹۶۳ کارل یاسپرس رفیق شفیق او در نامهای نوشت: «راسخاً متقاعد شدهام که این کمپین تخریب وجهه تو به جایی نخواهد رسید… زمانی خواهد آمد، روزی که زنده نیستی تا ببینی، که بالاخره یهودیان بنای یادبودت را در اسراییل برخواهند افراشت و مفتخرانه تو را از خودشان خواهند دانست، همانطور که اینک برای اسپینوزا چنین میکنند.»۱۵ میتوانیم با اطمینان بگوییم لااقل در این یک مورد، هنوز بخت با آرنت یار نشده است.
۱. Hannah Arendt, The Jewish Writings, edited by Jerome Kohn & Ron H. Feldman (2007), p 467
۲. هانا آرنت، آیشمن در اورشلیم، ترجمه زهرا شمس (۱۳۹۹)، صفحه ۳۰۸
۳. Elisabeth Young-Bruhel, Hannah Arendt: For Love Of The World (1982), p 329
۴. پیشین
۵. Hannah Arendt, Hannah Arendt & Karl Jaspers Correspondence (1926-1969), edited by Lotte Kohler & Hans Saner, p: 435
- هانا آرنت، آیشمن در اورشلیم، ترجمه زهرا شمس (۱۳۹۹)، صفحه ۴۴
۷. پیشین، صفحه ۳۴۵
۸. پیشین، صفحه ۳۴۳
۹. پیشین، صفحه ۶۱
۱۰. هانا آرنت، حیات ذهن، جلد اول: تفکر، ترجمه مسعود علیا (۱۳۹۱)، صفحات ۱۶-۱۷
۱۱. پیشین، صفحه ۲۷۰
۱۲. پیشین، صفحه۲۷۱
- هانا آرنت، آیشمن در اورشلیم، ترجمه زهرا شمس (۱۳۹۹)، صفحه ۲۴۵
- Hannah Arendt, The Jew as Pariah (1978), pp: 241-242
- Hannah Arendt, Hannah Arendt & Karl Jaspers Correspondence (1926-1969), edited by Lotte Kohler & Hans Saner, pp: 526-527
3 دیدگاه در “میهمان ناخوانده در اورشلیم”
درود بر شما
مطلبی خواندنی بود درباره ی این کتاب
خوشحالیم که مورد توجهتون قرار گرفت
سلام. پینوشت کتاب در وبسایت ناشر منتشر شده