عاشقانهای در دامن البرز
زاهو
نویسنده: یوسف علیخانی
ناشر: آموت
نوبت چاپ: ۵
سال چاپ: ۱۴۰۴
تعداد صفحات: ۶۸۰
شابک: ۹۷۸۶۰۰۳۸۴۱۶۰۴
این مقاله را ۱۱ نفر پسندیده اند
نویسنده: ماریه رحیمی «خیالات اسبی است که همه صاحبش هستند؛ بعضی با آن تا سرزمین آبها میتازند و بعضی دربندش میکنند به آویزی.» یوسف علیخانی در کتاب «زاهو»، خواننده را سوار بر اسب خیالات کربلایی محمدقلی مناچالی میکند و چنان بر پهنهی کوهپایههای البرز و منطقهی رودبار الموت (قزوین) میتازد که گاه خواننده تصور میکند با کوه و آسمان و طبیعت یکی شده است! گویا میپندارد که سوار نیست بر راه، بلکه خود راه است، خود مسیر… مسیری برای جستوجو، یافتن سرچشمه، یافتن آب و یافتن زندگی! «زاهو» سومین کتابی بود که پس از «خاما» و «بیوهکشی» از علیخانی خواندم و همانطور که انتظارش را داشتم، دیدم که در این کتاب هم با یک داستان بومی طرف هستم. این کتاب 680 صفحهای که توسط انتشارات آموت و در سال 1400 وارد بازار نشر شده است تا کنون به چاپ چهارم رسیده است. علیخانی که علاوه بر نویسندگی به کار مدیریت انتشارات و نیز کتابفروشی آموت مشغول است، این روزها تبدیل به نویسندهای صاحب سبک در ادبیات اقلیمی و اسطورهای شده است. او که زادهی روستای میلک از توابع قزوین است، در بستر اقلیم بومی سرزمین مادریاش، از عشق مینویسند، از زندگی با توصیف زیباییها و زشتیها، خوشیها و ناخوشیهایش. او از اصالت مینویسد، اصالتی برآمده از دل زندگی روستایی؛ که شاید اگر از آن ننویسد، باورها و آداب و رسوم این اقلیم در گذر زمان به دست فراموشی سپرده شود و رد و اثری از آن باقی نماند. «زاهو» در لغت به معنای «زن نوزائیده و زاچه» یا همان «زائو» است و در این کتاب، استعارهای است از زنان، زایش و در نهایت زندگی. روایت علیخانی روایت جستوجو و سفر است. سفری بیرونی و درونی. جستجویی به ظاهر برای یافتن آب و غلبه بر خشکسالی و در باطن برای یافتن عشق و معنای زندگی. شخصیت اول کتاب، مدقلی پسر نوجوان و تازهرسیده دلاور -بزرگ ایل و خوشنام منطقه- بنا بر نذر پدر و هنگامی که چشمههای اطراف منطقه سکونتش «مناچالان» به خشکی مینشیند، به همراه اسب سفیدش «ناهید» به سمت سرزمین آبها «اوان» میتازد و سفری را آغاز میکند. مدقلی که جوان و خیالپرداز، مشاهدهگر و ریزبین است در مسیر، درگیر خیالات میشود، خیالاتی از جنس درد، ترس، وهم، امید و عشق! که گاهی او را از هدفش دور می کنند و گاهی راه را به او نشان می دهند. او که به امید یافتن چارهای برای خشکسالی و برگرداندن آب به چشمهها راهی شده است، خود در سرزمین آبها اسیر عشق دختر اوان، خندان میشود، پاگیر میشود، و آیا «عشق» همهی تقدیری است که برایش رقم خورده است؟ «زاهو» روایتی است از زندگی روستایی و ایلیاتی مردم و باورهای آنها در بطن جغرافیای دامنههای البرز. مضمون داستان در منطقه بومی اطراف روستای میلک رخ میدهد و تسلط نویسنده به این منطقه بومی و سنتها و آیینهای مردم آن باعث شده است که علیخانی بتواند مانند یک دایرهالمعارف به خیلی از جزئیات زندگی، آداب، رسوم و سنت های مردم این نواحی در بین داستان بپردازد که حتی میتواند به عنوان میراثی مکتوب از شیوه زندگی مردم منطقه برای نسلهای بعد باقی بماند. علیخانی در «زاهو» تنها طبیعت را توصیف نمیکند، بلکه طبیعت در این کتاب خودش دارای شخصیت میشود و سوار بر روایت. طبیعت با اسطورهها و نیروهای ماورایی پیوند میخورد و مدقلی در مسیر مبارزه با سختیها، چنان اسیر و شیفتهی طبیعت میشود که بارها خود را در آن گم میکند و حتی گاه با آن یکی میشود و در کنش و مبارزه با آن، به بلوغ و پختگی میرسد. طبیعت در این متن از زاویه دید مدقلی توصیف میگردد. روستاییان و کارهای روزمره آنها، کاشت و داشت و برداشت و تیمار و روزها و شبهایی که میگذرند و هر کدام داستانی در خود دارند. روابط بین آدمها و دیالوگهایی که بین شخصیتها رد و بدل میشود، همه در کمک به هدف نهایی داستان یعنی توصیف جریان زندگی در این منطقه بومی شکل گرفتهاند. در «زاهو» شخصیتها، قوی و جاندار پرداخته شدهاند. سرسخت و جذاب و گاه پیچیدهاند. از مدقلی که راوی است و کل داستان بر محور سفر درونی او میچرخد تا شخصیتهای دیگر مانند دلاور، زرخال، علیآقا، مهلقا، الهه، خندان، رامان، ستارهسلطان، ثریا، میرزا عابد و شخصیتهای فرعی که هر کدام به خودی خود بخش مهمی از روایت را بر دوش میکشند و حتی حیوانات از ناهید (اسب مدقلی) که در تمام داستان همراه و همزاد اوست تا گربه ها و سگ های ولگرد. نقطه قوت «زاهو» در شخیصتپردازی، خلق شخصیتهای زنانه به همان قوت شخصیتهای مردانه است. زنان در داستان، قوی و محکم و باارادهاند. سهم خود را از داستان و زندگی به خوبی به نمایش میگذارند. خندان، که برای مدقلی نماد یافتن آب و عشق و زایش و زندگی است، با تمام خصایص زنانهاش، چه بسیار که چون مردان فریاد میزند، کارهای مردانه میکند، ایستادگی میکند و برای خواستههایش میجنگد. شخصیتی که تا آخر داستان زندگی مدقلی جزئی جدانشدنی از او میشود، حتی زمانهایی که در کنارش حضور ندارد. زرخال و ستاره سلطان و الهه و مهلقا هر کدام داستانی دارند و بی هدف وارد روایت مدقلی نشدهاند. اسب نیز در «زاهو» نه تنها یک نماد، بلکه خود دارای شخصیت است. همراز و همدم مدقلی است و او را بیش از هر کس دیگری میفهمد… با نگاهش با شیههاش و با دوریکردنش با مدقلی حرف میزند. او نماد آن بخشی ازشخصیت مدقلی است که نمیخواهد در بند باشد حتی در بند عشق، حتی در بند خانه و خانواده! آن بخش رهایی خواه مدقلی است که تاثیر پررنگی بر قصه دارد. پیرنگ داستان خطی است. داستان از خشک شدن چشمهها و کوچ مردم ایلیاتی به خاطر خشکسالی شروع میشود و به سلسله حوادثی که بعد از این رخداد پیدرپی رخ میدهند، ختم میشود که همه در جهت همین سفر درونی مدقلی است. خانواده مدقلی به انتظار برگشت او و به امید بازگشت آب به چشمهها هستند اما سرنوشت، آیندهی دیگری برای همگی رقم میزند. اصالت در ادبیات اقلیمی تاکید و اصرار بر نوشتن در قالب ادبیات اقلیمی که جوهره فرهنگ بومی است، نشان میدهد که نویسنده هدفمند این سبک را انتخاب کرده و به تدریج در نوشتن آن به پختگی و بلوغ خاصی رسیده است. سه عنصر اصلی این ادبیات یعنی جغرافیای طبیعی و انسانی، خیال و زبان در نثر علیخانی کاملا مشهود و دارای اصالت در پرداخت است. او به اصرار از گویش محلی دیلمی در متن استفاده کرده که گرچه کار خواندن را برای خواننده ناآشنا به این گویش سخت و دشوار نموده اما باعث حفظ اصالت و غنای اثر نیز شده است و برای رفع این مشکل، واژهنامهای در انتهای کتاب برای استفاده مخاطبان خود در نظر گرفته است. همچنین اشاره او به باورهای عامیانه و آیینهای محلی مردم منطقه برای مقابله با بحران خشکسالی، تار و پود روایت را قوام بخشیده است. تاکید ویژه بر عنصر خیال نویسنده بارها و بارها واقعیت و خیال را درهم میآمیزد. مرز بین این دو بارها در حین خواندن متن، از بین میرود به حدی که خواننده ممکن است خط روایت را گم کند. این ویژگی در متن ممکن است در ابتدا باعث گیجی و سردرگمی خواننده شود اما این سردرگمی به تدریج، سرخوشی لذتبخشی را به خواننده هدیه میکند و جذابیت اثر را بیشتر میکند. استفاده از عنصر غافلگیری علیخانی در «زاهو»، پایانی نفسگیر و تکاندهنده را برای مخاطب فراهم میکند، به طوریکه خواننده ناگهان تصور میکند که از خواب برخاسته و تمام آنچه تا آن لحظه خوانده است، چیزی مانند خواب و خیال بوده است. بهرهگیری از توصیفات شاعرانه در متن داستان، توصیفات شاعرانه از امور روزانه و عادی زندگی و حتی جان بخشی به اشیا که با نگاه خیالپرداز شخصیت مدقلی توصیف میشوند، بسیارند. مدقلی کار سادهای مانند آب خوردن از کوزه یا نان پختن در تنور را طوری شاعرانه و با واژههای ادبی توصیف میکند که خواننده گمان میکند دارد شعر میخواند. استفاده از استعاره و تشبیه هوشمندی و جسارت نویسنده در توصیف روابط میان شخصیتها آن هم با زبان تشبیه و استعاره، از ویژگیهای قابل توجه نثر زاهوست که مخاطب خاص خود را شگفت زده و مخاطب عام را گاه گیج میکند. مقایسهی زاهو با دو رمان پیشین علیخانی، یعنی «خاما» و «بیوهکشی» نشان میدهد که او در حال طی کردن یک مسیر تکاملی در ادبیات اقلیمی است. از منظر موضوع، در خاما، عشق مرکز ثقل است و در بیوهکشی سنت. اما در زاهو محیط زیست و پیوند انسان با طبیعت، بنیان داستان را تشکیل میدهد. از منظر اقلیم نگاری، در خاما اقلیم پسزمینهای است برای روایت عاشقی و توصیفهای عاشقانه از آن. در بیوهکشی، اقلیم بستری است برای نشان دادن آیینها و سنتهای کهن و ساختار اجتماعی. اما در زاهو، اقلیم خود قهرمان اصلی داستان است. خشکسالی، کوه، درخت، رود، باران، مه و حتی اسبها و جانداران شخصیت پیدا میکنند. از منظر نگاه به زن، در خاما، زن معشوقی است دست نیافتنی و انگیزهای برای حرکت. در بیوهکشی اما زن در مرکز ستم اجتماعی و سنتهای مردسالارنه قرار گرفته است ولی در زاهو، زن حضوری پیچیده و اصیل دارد. زن دیگر صرفا یک معشوق یا یک قربانی نیست، بلکه کنشگر است و نیروی محرک روایت. زنان در «زاهو» اغلب فعالتر و شجاعتر از مردان ظاهر میشوند. در مقام مقایسه با سایر آثار مشابه میتوان گفت که زاهو با کتابهایی مانند «تنگسیر» صادق چوبک و «هرس» اثر نسیم مرعشی هم ژانر است اما پرداختن ویژه به عنصر خیال و دور شدن از واقعگرایی، ویژگی منحصر به فرد «زاهو»ست. علیخانی نیز مانند برخی نویسندگان ایرانی که با تمرکز بر اقلیم به نوشتن پرداختهاند، نشان داد که هر خطه از سرزمین ایران را که انتخاب کنید، ظرفیت بالایی برای داستانپردازی دارد. تمرکز بر موضوع خشکسالی بهعنوان یکی از مهمترین و قابل بحثترین موضوعات روز کشور نیز یکی از ویژگیهای شاخص زاهو است که دغدغهی نویسنده را در این موضوع نشان میدهد. کوتاه سخن آنکه «زاهو»ی علیخانی یک عاشقانهی خیالانگیز است در بستر زندگی بومی. زندگیای که میتواند قصهی هر کدام از ما باشد. هر کدام از ما که در پی یافتن حقیقت باشیم! در برشی از زاهو میخوانیم: آدمی خیلی هنر کند پنج روز زندگی را میبیند؛ میآید و میچرخد و عاشق میشود و زندگی میکند و بعد میرود و جز عاشقی، از آدمی در این بودن نمیماند که به قول کربلایی محمدقلی… «آدم نشانم بدهید که این راه نرفته باشد!» عاشقانهای در دامن البرز
ویژگیهای نثر و سبک نگارش زاهو
پیشنهاد مطالعه: هشت رمان برتر عاشقانه برای نوجوانان








