سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

سرگردان در جزیره‌ی نیلوفرخواران

سرگردان در جزیره‌ی نیلوفرخواران


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

غاده السمان، زنی شاعر است، زاده‌ی دمشق. و این تمام چیزی است که برای تحلیل کتاب تازه چاپ شده‌اش یعنی «دانوب خاکستری»، لازم است راجع به او بدانیم. مجموعه‌ای از شش داستان کوتاه که تماماً بازتاب دهنده آن چیزی هستند که غاده السمان در حقیقت زیسته است بدون کوچکترین بهره‌ای از خلاقیت. بدون هیچ ادویه‌ی اضافی، که قصه‌گویی را از خاطره‌گویی متمایز کند.

دانوب خاکستری

نویسنده: غاده السمان

مترجم: نرگس قندیل‌زاده

ناشر: ماهی

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۷

تعداد صفحات: ۱۸۰

غاده السمان، زنی شاعر است، زاده‌ی دمشق. و این تمام چیزی است که برای تحلیل کتاب تازه چاپ شده‌اش یعنی «دانوب خاکستری»، لازم است راجع به او بدانیم. مجموعه‌ای از شش داستان کوتاه که تماماً بازتاب دهنده آن چیزی هستند که غاده السمان در حقیقت زیسته است بدون کوچکترین بهره‌ای از خلاقیت. بدون هیچ ادویه‌ی اضافی، که قصه‌گویی را از خاطره‌گویی متمایز کند.

دانوب خاکستری

نویسنده: غاده السمان

مترجم: نرگس قندیل‌زاده

ناشر: ماهی

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۷

تعداد صفحات: ۱۸۰

 


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

سرگردان در جزیره‌ی نیلوفرخواران

 

 

«من گربه نیستم که بستر عشوه‌گری را
به عنوان وطنش اعلان می‌کند
من پروانه نیستم که وطنش رنگ‌ها و فضاهاست
من نیکو می‌دانم
که از هزاران سال پیش زاده شدم
و می‌دانم که کجا زاده شدم.»

 

#غاده-السمان

 

 

غاده السمان، زنی شاعر است، زاده‌ی دمشق. و این تمام چیزی است که برای تحلیل کتاب تازه چاپ شده‌اش یعنی «دانوب خاکستری»، لازم است راجع به او بدانیم. مجموعه‌ای از شش داستان کوتاه که تماماً بازتاب دهنده آن چیزی هستند که غاده السمان در حقیقت زیسته است بدون کوچکترین بهره‌ای از خلاقیت. بدون هیچ ادویه‌ی اضافی، که قصه‌گویی را از خاطره‌گویی متمایز کند.

داستان‌ها چندین المان تکرار شونده را با خود حمل می‌کنند: نوستالژی، احساس گناه، تلاش برای فراموشی، بیماری و چنگ زدن به عشق‌های بی‌فرجام. که با استناد به مقدمه‌ی مترجم در ابتدای کتاب و کمی جست و جو، نقطه عطف‌های زندگی خود السمان هستند. زنی عرب، تحصیل کرده و البته مهاجر که دل‌نگران وطن است.

مجموعه‌ی این المان‌های تکرارشونده، چند نشانه را در دل خود دارند که با دنبال کردن آن‌ها، می‌توان به سادگی، پاسخ همیشگی و کلیشه‌ای نویسنده را به پرسش‌ها و دردهایش، تشخیص داد. این نشانه‌ها عبارت هستند از: وطن، دوگانه‌ی انسان شرقی و غربی و افیون فراموشی.

مفهوم وطن، در این داستان‌ها کاملا پررنگ است. شخصیت اصلی، در تمام داستان‌ها مهاجری است درگیر عذاب وجدان که حالا وطنش را تنها می‌بیند اما توان بازگشت ندارد یا به هر حال عاملی راه بازگشت او را سد می‌کند. «وطن» که در این کتاب، مجموعه‌ای است از کشورهای عربی درگیر در جنگ شش روزه، امروز کاملا ویران شده و جز خاطراتی دور از آن نمانده است.

 

تاریخ نگارش داستان‌ها، به تقریب، دهه‌ی ۷۰ میلادی است و متاثر بودن غاده از جنگ شش روزه، چندان غیرمعقول به نظر نمی‌رسد. جنگی که در طی آن نه تنها کشورهای درگیر یعنی اردن، مصر و سوریه بخشی از خاک و عده‌ای از جوانان خود را از دست دادند که اتحادی مابین تعدادی از کشورهای عربی در برابر اسرائیل شکل گرفت که گویی از آن‌ها ملتی واحد می‌ساخت.

همین موضوع احتمالا این جسارت را به غاده السمان داده بود تا در هر یک از داستان‌هایش، از جانب زنی (و در داستان پایانی از جانب مردی) از یکی از این کشورها، دردهایش را روایت کند. که البته، با استناد به پاورقی‌های مترجم، در به کار بردن برخی اطلاعات در مورد تاریخ و مکان‌های سایر کشورها جز کشور زادگاهش یعنی سوریه، بعضاً دچار ایراد و اشتباه شده است.

 

در کشاکش این جنگ و ناامیدی، هستند کسانی از شیرمردان عرب که هنوز برای وطن می‌جنگند یا روزگاری جنگیده‌اند و حالا تاوان پس می‌دهند.

شخصیت اصلی، عشق عجیب و افسانه‌ای اما نافرجامی نسبت به این مردان احساس می‌کند. او که بعد از غم و افسردگی پس از هجوم اتفاقات جنگ اسرائیل با اعراب، به زنی بی‌هدف تبدیل شده و به دنبال افیونی برای غمش، هم‌خوابه‌ی مردان متعددی می‌شود، برتری عجیبی برای مردان سرزمین خودش یا مردی در گذشته‌های دور قائل است.

عشق به این مردان، به او هویت می‌دهد و گویی از این بی‌وطنی نجاتش می‌دهد. به شکلی که در طول روایت داستانی که ممکن است در خوابگاه «بستانی هال» بگذرد یا گورستانی متروک در بیروت، هذیان‌گویان، دست به دامان آن‌ها می‌شود.

 

و اما عنصر سوم که در تمامی داستان‌ها تکرار می‌شود، «افیون» است. افیون همخوابگی با مردانی بی‌صورت و پوچ. در داستان دانوب خاکستری، می‌نویسد: «در دفترم برای هر مرد فقط خطی به نشانه می‌گذارم؛ مانند خط‌هایی که زندانیان با ناخن بر دیوار می‌کشند تا سپری شدن روزها را، هرچند مبهم، دریابند. به ندرت در کنار خطی دو ستاره می‌گذارم تا مردی خاص را به یاد آورم؛ هرچند که، بی‌گفت و گو، مردان خاص و غیر خاص ندارند، فقط حیوانی خاصند و پشمالو که با ظرافت و چالاکی پلنگ حمله می‌کنند و سرعت پرنده‌ای گرسنه را دارند.»

استفاده‌ی مداوم السمان از این المان، می‌تواند به نوعی نگاه کلیشه‌ای او را به زن، مرد و رابطه‌ی جنسی منعکس کند. عناصری که بی‌هیچ گونه گره‌افکنی، به سادگی در جای خود قرار می‌گیرند و نقش همیشگی را بازی می‌کنند. زنان، افراد منفعلی هستند که بی این که حقیقتاً چیزی از مبارزه‌ی سهمگین جوانان کشورشان بدانند، از بدبختی و نکبت رنج می‌برند و دلداده‌ی نوستالژی هستند.

زنانی ناتوان و خسته که نهایت پرده‌دری پیشرو و آوانگاردشان، بی‌قیدی در رابطه با مردان است. مردان، یا مبارز و عمیق و مهربانند که قطعاً بوی وطن می‌دهند و یا بلوند و احمق و بی‌عاطفه‌اند که از مفاهیم انسانی هیچ نمی‌دانند و این‌ها همه برایشان نشانه‌های وجودی یک «شرقی احمق» است.

 

در نهایت می‌توان در پس این داستان‌ها، به نقطه‌ای رسید که قهرمان همیشگی داستان‌های «دانوب خاکستری»، در آن ایستاده است: انفعال و سرخوردگی. انفعالی که او را غمگین و بیمار می‌کند، و سرخوردگی‌ای که از او زنی خشمگین می‌سازد که جز اعلام انزجار از هرآنچه برایش آشنا نباشد، کاری از او ساخته نیست.

ناامیدکننده‌تر از آن، استفاده از استعاره‌های شاعرانه‌ای است که مدام در داستان‌ها، با وجود فواصل تاریخی چند ساله‌شان، تکرار می‌شود. مثلا «جزایر نیلوفرخواران» که اشاره به جماعتی دارد که وطن را فراموش کرده‌اند و «قوهای ماتم زده‌ی افسانه ی لوئنگرین» که مردم یخ و بی روح غربی و یا اندوه شخصی‌اش را به وسیله‌ی آن‌ها توصیف می‌کند: «وین، شهری که قوی سفید دل‌مرده، با آرامش و سکوت مطلقی بیگانه با این روزگار، بر سطح دریاچه‌های آرام و بی‌موج پارک‌هایش به هر سو نظر می‌کند. این پارک‌ها هم یادآور جزایر نیلوفرخوارانند، جزایر فراموشی…»

روی هم رفته، اگر همدلی «خاورمیانه‌ای» را کنار بگذاریم، «دانوب خاکستری»، بیش از آن که یک مجموعه داستان شسته و رفته باشد، مجموعه‌ای از غر زدن‌های شاعرانه است که طبیعتاً، از پیشینه‌ی غاده السمان به عنوان شاعری سرشناس برمی‌آید. جملات پیچیده و رویازده، استفاده از کلماتی که به پیشبرد داستان کمکی نمی‌کنند، روایت منقطع و گیج کننده، همه و همه چیزی است که شاید در قطعه‌ای شعر، به کلی خاصیتی متفاوت داشته باشد اما در یک روایت داستانی، تنها دست و پاگیر است.

 

ادبیات عرب

  این مقاله را ۴۱ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *