vinesh وینش
vinesh وینش

 

سایت معرفی و نقد کتاب وینش همکاران

قابلیت تجدیدنظر

کتاب دوباره فکر کن دربارۀ ارزش تجدیدنظر و به‌کارگیری انعطاف‌پذیری ذهنی است. آدام گرانت می‌گوید که هوش، قابلیت تفکر و یادگیری است و انسان به واسطه هوش خود، توانایی حل مسئله‌های پیچیده را دارد. اما در دنیای پیچیده امروز مجموعه مهارت‌های شناختی مثل قابلیت تجدیدنظر، دوباره فکرکردن و کنار گذاشتن آموخته‌های پیشین، اهمیت‌شان بالاتر از هوش است.

 

دوباره فکر کن

نویسنده: آدام گرانت

مترجم: تیم ترجمه نشر نوین

ناشر: نوین

نوبت چاپ: ۱۴۰۴

سال چاپ: ۱۷

تعداد صفحات: ۲۸۸

شابک: ۹۷۸۶۲۲۶۸۴۰۵۸۳

 

  این مقاله را ۶ نفر پسندیده اند

 

تهیه این کتاب


تاکنون 2 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

قابلیت تجدیدنظر

 

کتاب دوباره فکر کن دربارۀ ارزش تجدیدنظر و به‌کارگیری انعطاف‌پذیری ذهنی است. آدام گرانت می‌گوید که هوش، قابلیت تفکر و یادگیری است و انسان به واسطه هوش خود، توانایی حل مسئله‌های پیچیده را دارد. اما در دنیای پیچیده امروز مجموعه مهارت‌های شناختی مثل قابلیت تجدیدنظر، دوباره فکرکردن و کنار گذاشتن آموخته‌های پیشین، اهمیت‌شان بالاتر از هوش است.

 

انسان به دلیل این که می‌خواهد به دیدگاههای قدیمی خود پایبند باشد و با چالش‌های جدید مواجه نشود، در برابر تجدید نظر در مسائل مقاومت می‌کند؛ چون انسان ترجیح می‌دهد دیدگاههای افرادی را بشنود که به او حس خوبی می‌دهد نه ایده‌هایی که او را به تفکر و تأمل وادار کند. در واقع فرد بخشی از وجودش را از دست می‌دهد، چون در این گونه مواقع فرد فکر می‌کند که تغییر عقیده شاید برای هویت‌ او تهدیدی باشد.

 

کتاب دوباره فکر کن دربارۀ رویکردهای تجدیدنظر در شیوۀ زندگی، رهبری، کار و ترغیب دیگران به پیگیری، به روز کردن دیدگاه‌ها و تشویق دیگران به این که در مواقع ضروری، چابک باشند. این کتاب فراخوانی برای رهاکردن دانش و عقاید منسوخ و نیز تثبیت خودانگاره نه بر اساس ثبات رأی، بلکه با اتکا بر انعطاف‌پذیری است.

 

آدام گرانت در اهمیت تجدیدنظر و آمادگی ذهنی برای تغییر برنامه، موضوع را با بررسی حادثه غم‌انگیز جان‌باختن ۱۲ نفر از مأموران آتش‌نشانی در آتش‌سوزی جنگل «مَن گولچ» شروع می‌کند. در این حادثه «واگنر داج» سرپرست گروه؛ چون توانایی تجدید نظر در آموزش‌ها و تجربیات قبلی خود را دارد، با بازنگری سریع در موقعیت و با سرعت عملی که به خرج می‌دهد نجات پیدا می‌کند، ولی ۱۲ آتش‌نشان دیگر به خاطر جزمیت و تفکر منطقی‌شان جان خود را از دست می‌دهند.

 

در واقع جرقۀ ذهنی «واگنر داج» در اوج هیجان، مبنی بر رهاسازی ابزارآلات سنگین و پناه گرفتن در یک آتش خودساخته باعث زنده‌ماندن «داج» و ناتوانی عمیق و نظام‌مند ۱۲ آتش‌نشان دیگر در بازنگری شرایط و موقعیت جدید باعث مرگ آنان می‌شود.

 

باید به این نکته توجه داشت که پاسخ‌های نهفته در ناخودآگاه به شرطی که در همان محیط شکل‌گیری واکنش‌ها باشیم، مفید هستند و غریزه می‌تواند در موقعیت عادی جان فرد را نجات دهد، ولی هنگام حادثه، سرعت عمل فرد و نادیده‌گرفتن پاسخ‌های ناخودآگاه و غریزه باعث نجات انسان می‌شود. همان گونه که در حادثه آتش‌سوزی «مَن‌گولچ» تدبیر به موقع «واگنر داج» و فرار او از محل آتش باعث نجات او شد. در حادثۀ آتش‌سوزی دیگری در سال ۱۹۹۴ اگر آتش‌نشان‌ها تجهیزات سنگین‌شان که منبع خطر بودند را به موقع رها می‌کردند، می‌توانستند پیش از رسیدن آتش، خودشان را به بالای تپه برسانند.

 

در این حادثه آتش‌نشان‌ها براساس آموزشهایی که دیده بودند و از روی عادت قدیمی و غرایز درونی‌شان، به صورت ناخودآگاه، قادر به رهاکردن ابزار کارشان نبودند و علاوه بر آن کنار انداختن ابزارها، برای‌شان نوعی پذیرش شکست و رها کردن شخصیت‌شان بوده است.

 

در این سانحه، یکی از قربانیان را در شرایطی پیدا می‌کنند که هنوز کوله و ارّه سنگینش همراهش بوده یا یکی از آتش‌نشان‌ها گفته که در هنگام حادثه دنبال جای مناسبی برای ارّه برقی‌اش می‌گشته تا در در آتش نسوزد. در حالت عادی فرد بر اساس آموزشهایی که دیده‌ و تجربه‌هایی که کسب کرده، رفتار می‌کند و خودش را مجبور نمی‌کند که در رفتارش بازنگری کند یا بر اساس موقعیت جدید، تصمیم‌های آنی و جدید بگیرد. به طور کلی همه انسان‌ها در چالش تجدید نظر در فرضیات پیشین خود مشترک هستند.

 

همۀ افراد در زندگی، مرتکب اشتباهاتی شبیه آتش‌نشان‌ها می‌شوند، ولی چون بیشتر مسائل، عواقب آشکار و واضحی ندارند، متوجه وخامت آن نمی‌شوند. برای مثال خیلی از نگرش‌های اشتباه در زندگی برای همه عادی شده و حتی زیر بار آن خم شده‌اند، ولی شهامت آن را ندارند که اشتباهات‌شان را زیر سؤال ببرند.

 

در بعضی شرایط، هرچند تحلیل‌گران اقتصادی دربارۀ سقوط بازار سرمایه به مردم هشدار بدهند، باز هم انتظار دارند بازار بورس رشد کند، بعضی از زوجین، علیرغم افزایش فاصلۀ احساسی با همسرشان، کماکان به خودشان می‌قبولانند که هیچ مشکلی برای ازدواج‌شان پیش نیامده است. هدف نویسنده بازکردن ذهن افراد، بررسی راهکارهای تشویق سایر افراد به دوباره فکر کردن و اهمیت تجدیدنظر و مقاوت‌نکردن در برابر بازنگری است.

 

برای مثال، در دوران کرونا، بسیاری از رهبران کشورها، سرعت لازم برای تجدید نظر در بارۀ این ویروس را نداشتند، از این رو خیلی از کشورها تلفات زیادی را متحمل  شدند. در آمریکا چند اقدام خشونت‌آمیز پلیس که منجر به مرگ سه سیاه‌پوست شد، باعث افزایش موج اعتراضات در تمام آمریکا و در بین جناح‌های سیاسی شد و بسیاری از مردم متوجه مسئولیت‌شان در مبارزه با نژاد پرستی شدند.

 

بخش اول، تجدیدنظر شخصی، به‌روزرسانی دیدگاه‌ها

 

در یک دنیای باثبات، پافشاری بر عقاید و ثبات عقیده، عواید و فایده‌های قابل توجهی دارد، ولی دنیا به سرعت تغییر می‌کند و باید همان اندازه که صرف تفکر می‌کنیم، برای بازنگری و اصلاح تفکرات‌مان نیز وقت بگذاریم. تجدیدنظر یک مجموعه مهارت و یک طرز فکر به حساب می‌آید.

 

به خاطر پیشرفت فناوری و دسترسی آسان به اطلاعات، نرخ افزایش دانش بسیار سرعت یافته است. برای مثال در سال ۱۹۵۰، تقریبا ۵۰ سال طول می‌کشید تا دانش پزشکی دو برابر شود، ولی در سال ۲۰۱۰، بازۀ دو برابر شدن دانش به سه‌و‌نیم سال رسیده است. سرعت تغییرات به ما می‌گوید که باید راحت‌تر از گذشته در باورهایمان تجدیدنظر کنیم و آن‌ها را زیر سؤال ببریم.

 

باورهای ما هر روز افراطی‌تر و ریشه‌دارتر می‌شود، در صورتی که باید عادت تجدیدنظر در افکار خودمان را نیز توسعه دهیم. ثبات رأی ما می‌تواند همچون زندانی عمل کند که به دست خودمان ساخته شده است.

 

«مایک لازاریدیس» یکی از پیشگامان گوشی هوشمند بود. موفقیت «مایک» در ساخت «بلک‌بری» تفکر علمی و مهندسی او بود. «مایک» در حین ساخت بلک‌بری مثل یک دانشمند فکر می‌کرد ولی ناتوانی شخصی او در بازنگری تفکرات، اعتماد به نفس کاذب و غروری که نسبت به ابتکارش داشت، باعث ثبات رأی و در نتیجه افول او شد. قدرت ذهنی و هوش او نه تنها چاره‌ساز نبود که به ضررش تمام شد، در صورتی که تغییر ذهنیت «استیو جابز» در مؤسسه «اپل» و رویکرد بازنگری در «اپل» باعث تجدید حیات آن شد. او باعث شد که «اپل» از آستانه ورشکستگی به جایگاه ارزشمندترین شرکت دنیا برسد.

 

 اگر «مایک لازاریدیس» ذهنیت بازتری دربارۀ تجدیدنظر نسبت به محصول محبوب خود داشت، شاید «اپل» و «بلک‌بری» می‌توانستند همدیگر را به تلاش بیشتر مجاب کنند و هم‌اکنون چندین برابر نوآوری‌ بیشتر در عرصۀ گوشی‌های هوشمند بودیم.

 

زندگی رضایت‌بخش با حسرت کمتر

 

تسلط بر هنر بازنگری و تجدیدنظر، شرایط بهتری برای موفقیت فرد فراهم می‌کند، موجب آزادی او از قید‌وبند محیط آشنای پیرامون و شخصیت قبلی او می‌شود و بدین‌ترتیب رضایت از زندگی فرد افزایش می‌‌یابد. بازنگری به افراد کمک می‌کند با خلق راهکارهای جدید برای مسائل قدیمی و اصلاح راهکارهای قدیمی، از اطرافیان بیشتر یاد بگیرند و با حسرت کمتری زندگی کنند.

 

آدام گرانت در کتاب دوباره فکر کن با بررسی بعضی شواهد، اهمیت تجدیدنظر را توضیح می‌دهد. رویکردها و شواهد مربوط به تجدیدنظر در ادامه مورد بررسی قرار می‌گیرد.

 

تغییر رأی

 

اگر فرد همچون یک واعظ، درگیر موعظه برای اثبات حقانیت خودش وحافظ و مروج ایده‌آل‌هایش باشد یا همچون یک دادستان برای اثبات اشتباه مردم از دیگران بازپرسی کند و نقصان‌های استدلال دیگران را کشف کند یا همچون یک سیاستمدار خواهان جلب نظر مخاطبان برای پشتیبانی باشد، فرد دیگر راجع به دیدگاه‌هایش تجدیدنظر نخواهد کرد.

 

ولی اگر فرد دیدگاه یک دانشمند را داشته باشد، تجدیدنظر یکی از مبانی شغلی‌اش خواهد بود. نسبت به دانسته‌هایش تردید می‌کند، دربارۀ مجهولات کنجکاوی می‌کند و با بهره‌گیری از داده‌های جدید، دیدگاهش را به روز می‌کند. دانشمند بودن یک چهارچوب ذهنی است؛ طرز فکری است که با موعظه‌گری، بازپرسی و سیاسی‌بازی فرق دارد. تفکر علمی به گونه‌ای است که فروتنی را بر غرور، تردید را بر قاطعیت و کنجکاوی را بر ذهنیت بسته ترجیح می‌دهد.

 

کشف نقطه مطلوب اعتماد به نفس

 

همۀ افراد نقاط کوری در دانش و عقاید خود دارند که آن نقاط کور نمی‌گذارند فرد نادانی‌ خودش را درک کند. و به همین دلیل دچار اعتماد به نفس کاذب دربارۀ قضاوت‌هایش می‌شود و نمی‌تواند در افکارش تجدیدنظر کند. فرد با اعتماد به نفس همراه با فروتنی می‌تواند دیدگاه شفاف‌‌تری نسبت به خودش داشته باشد و دیدگاهش را به‌روز کند.

 

نویسنده می‌گوید که فروتنی توأم با اعتماد به نفس را می‌توان آموخت. فروتنی توأم با اعتماد به نفس نه‌ تنها ذهن‌ افراد را به سمت بازنگری می‌گشاید، بلکه کیفیت تجدیدنظر افراد را هم افزایش می‌دهد. تکبر باعث می‌شود فرد ضعف‌هایش را نبیند، اما فروتنی توأم با اعتماد به نفس کمک می‌کند تا فرد بر ضعف‌هایش پیروز شود.

 

اگر فرد خواهان بهبود پیش‌بینی‌هایش هست، بهتر است که تعهد به عقاید پیشینیان را رها کند.

 

کسانی که چرخه‌های تجدیدنظر بیشتری را طی می‌کنند، حجم به‌روزرسانی و تحول باورهایشان

 

مهم‌ترین عامل موفقیت‌شان در پیش‌بینی مسائل است. آن‌ها با فروتنی توأم با اعتماد به نفس نسبت به قضاوت‌های‌شان تردید دارند و با کنجکاوی به دنبال اطلاعات جدید می‌روند که باعث بازبینی پیش‌بینی‌هایشان می‌شود. این افراد عاشق تجدیدنظر هستند وعقایدشان را حقیقت محض نمی‌دانند. نویسنده ماجرای حدس‌زدنض « ژان ـ پیر» در مورد پیروزی ترامپ در انتخابات  ۲۰۱۶ را توضیح می‌دهد که هرچند «ژان ـ پیر» از صمیم قلب خواهان شکست ترامپ بود و به راحتی می‌توانست در دام سوگیری مطلوبیت گرفتار شود، ولی او اجازه نداد که ترجیحاتش روی قضاوتش سایه بیندازد.

 

او با تمرکز بر یک هدف متفاوت بر این مشکل غلبه کرد. او علاقه‌مند بود که نتیجۀ مدنظرش اتفاق بیفتد، اما بیشتر از آن دوست داشت که اشتباه نکند. مشاهدات « ژان ـ پیر» حاکی از محبوبیت او در میان کلیدی‌ترین جوامع جمهوری خواه بود و حدس او درست از آب در اومد. ترامپ پیروز شد.

 

اذعان به اشتباه و اعتراف نزد سایر افراد از شایستگی فرد کم نمی‌کند، بلکه نشانه‌ای از صداقت و میل به یادگیری است. هربار که فرد به اطلاعات جدید برخورد می‌کند، حق انتخاب دارد. فرد می‌تواند مثل یک واعظ یا دادستان رفتار کند و عقاید و هویتش را به هم پیوند بزند یا همچون یک دانشمند، خود را انسانی حقیقت‌طلب بداند، حتی اگر ثابت شود که دیدگاه خودش هم اشتباه است.

 

فرد باید ظرفیت کشف و پذیرش اشتباهاتش را توسعه دهد، باید یاد بگیرد که مسیر پذیرش اشتباهات پر از لحظه‌های دردناک است و برای مدیریت بهتر این لحظات، باید همواره به خاطر داشته باشد که این خطاها لازمهٔ پیشرفت‌ فرد هستند. در غیر این صورت، انجام دادن درست هر کاری برای افراد بسیار دشوار خواهد بود.

 

توافق‌پذیری و تعارض

 

انسان‌های توافق‌پذیر مهربان، دوست‌داشتنی و مؤدب و همواره حافظ صلح و آرامش هستند.

 

توافق‌پذیرها گزینه‌های عالی برای شبکه‌های پشتیبانی هستند. مشوق و محرک بقیه هستند و از بدیهی‌ترین تعارضات دوری می‌کنند.

 

اما افراد ناسازگار شخصیت منتقدی دارند، بدبین و چالش‌پذیر هستند. برای مثال، مؤسسه «پیکسار» برای تولید انیمیشن «شگفت‌انگیزان» کارگردانی استخدام کرد که برای انجام پروژه‌اش ناسازگارترین افراد را انتخاب کرد. افرادی که سازش‌ناپذیر، غرغرو و ناراضی بودن و به آن‌ها لقب نخاله و دزدان دریایی داده بودند. هیچکس موفقیت پروژه را باور نمی‌کرد، تا این که چهار سال بعد کارگردان و گروه به اصطلاح دزدان دریایی، پیچیده‌ترین فیلم تاریخ را با سود بالا تولید کردند. این فیلم اسکار بهترین انیمیشن را برنده شد.

 

افراد ناسازگار، نقطه کور را مطرح می‌کنند، بیش از دیگران اظهارنظر می‌کنند، موجب برانگیزش تعارض‌های وظیفه می‌شوند. به افراد برای غلبه بر نقطه ضعف‌هایشان کمک می‌کنند. آن‌ها افراد را مجبور می‌کنند با تواضع نسبت به تخصص، با تردید نسبت به دانش، با کنجکاوی نسبت به دیدگاه‌های جدید، همواره در چرخهٔ تجدیدنظر باشند. آن‌ها از افراد می‌خواهند مسئولیت تجدیدنظر را بپذیرند.

 

تعارض وظیفه می‌تواند سازنده باشد، زیرا امکان عرض اندام به اندیشه‌های گوناگون را می‌دهد و مانع اسارت افراد در دام چرخهٔ اعتماد به نفس کاذب می‌شود. تعارض وظیفه در آشکارکردن تردیدها  به افراد کمک می‌کند که متواضع بمانند، تردیدها را آشکار می‌کند و بدین ترتیب فرد می‌تواند تجدیدنظر کند و بدون آسیب‌رسانی به روابط متقابل، بیش از بیش به حقیقت نزدیک شود.

 

رهبران قدرتمند با منتقدانشان تعامل دارند و خود را قوی‌تر می‌کنند در حالی که رهبران ضعیف صدای منتفدان‌شان را خاموش می‌کنند و خود را ضعیف‌تر می‌کنند. آن‌ها هیچ تمایلی به شکل‌گیری تعارض وظیفه ندارند، پس از کسب قدرت، تنش‌سازها را نادیده می‌گیرند و فقط به چاپلوس‌ها توجه می‌کنند. علاقه‌مند به چرب‌زبانی افراد متملق هستند، اعتماد به نفس کاذب پیدا می‌کنند و به جای تحول رویکردها، به برنامه‌های راهبردی کنونی‌شان پایبند هستند، بدین ترتیب عملکرد ضعیف‌شان آن‌ها را به سمت شکست می‌برد.

 

مخالفتِ مفید و سازنده یکی از مهارت‌های حیاتی زندگی است، اما ممکن است خیلی از ما هیچ‌گاه به چنین موهبتی نرسیم. توانایی مجادلۀ مسالمت‌آمیز و مفید نه تنها ما را متمدن‌تر می‌کند، بلکه عضلات خلاقیت ما را نیز ورزیده‌تر می‌کند.

 

 یادگیری بیشتر از طریق افرادی صورت می‌گیرد که تفکرات افراد را به چالش بکشند نه افرادی که نتایج کار را با تملق تأیید کنند.

 

 بخش دوم

 

تجدیدنظر بین‌فردی، بازکردن ذهن دیگران، علم توافق

 

کاهش تعصب با زیر سؤال بردن کلیشه‌ها

 

دلیل دشواری رهایی از کلیشه‌ها این است که طرفداران یک گروه نمی‌خواهند هویت آن‌ها بی‌ارزش قلمداد شود. در این موارد، تفکرات قالبی و کلیشه‌ای افراد و مؤسسه‌ها در اکثر اوقات به عمیق‌ترگشتن تعصب‌شان منجر شده است. سال‌ها رقابت میان دو شرکت بزرگ تولیدکنندۀ کفش «آدیداس» و «پوما» آن‌قدر شدید شده بود که طی چند نسل متوالی، بسیاری از خانواده‌ها بر اساس وفاداری به هر یک از این برندها تفکیک می‌شدند.

آن‌ها به نانوایی‌ها و مغازه‌های جداگانه می‌رفتند و حتی از وصلت با افراد شاغل در کارخانۀ رقیب خودداری می‌کردند. مثال دیگر در حوزۀ سیاست رقابت بین طرفداران «دموکرات‌ها» و «جمهوری‌خواهان» نمودی از تفکر قالبی و کلیشه‌ای است.

 

عوامل مهم در تغییر دیدگاه افراد

 

برای تغییر دیدگاه فرد، قراردادی بودن خصومت بین افراد دو گروه حائز اهمیت است. از بین بردن تفکرات قالبی و کاهش تعصبات به صورت یک‌شبه اتفاق نمی‌افتد. برای تغییر دیدگاه افراد، یک گام  مهم این است که آن‌ها را با «گفت‌و‌گو» به تفکر خلاف واقع وادار کنیم؛ یعنی افراد تصور کنند چگونه شرایط زندگی‌شان می‌توانست به طریق دیگری باشد و در آن صورت چه باوری خواهند داشت.

 

گام بعدی این است که پرسیدن سؤال خلاف واقع افراد را به کشف ریشۀ اعتقاداتشان دعوت می‌کند و موجب می‌شود دربارۀ مواضع خود در قبال گروه‌های دیگر تجدیدنظر کنند. به طور مثال پرسیده شود که اگر به جای شهر در مزرعه‌ای در یک روستا بزرگ شده بودید چه عقایدی داشتید؟ وقتی افراد بفهمند که چطور شرایط متفاوت منجر به اعتقادات متفاوت می‌شود، تواضع پیدا می‌کنند.

 

مطالعات علمی نشان می‌دهد که تعامل با اعضای گروه مقابل می‌تواند در ۹۴ درصد مواقع تعصب را کاهش دهد. در مواجهه‌ای که بین «دریل» یک نوازنده سیاه‌پوست و «سیکلوپ» یک سفیدپوست متعصب و از مقامات رده‌بالای «کوکلاکس کلان» اتفاق افتاد، «دریل» بذر شک را در ذهن «سیکلوپ» دربارۀ اختلاف بی‌اساس بین سفیدپوست‌ها و سیاه‌پوست‌ها می‌کارد. «سیکلوپ» دربارۀ عقایدش کنجکاو می‌شود و در نهایت از گروه «کوکلاکس کلان» جدا می‌شود.

 

افراد در حرکت به سوی یک تغییر نظام‌مند نباید از قدرت گفت‌و‌گو غافل شوند. تعامل با افراد دیگر، تفکرات قالبی آن‌ها را از بین می‌برد. این تغییر عقیده با موعظه‌گری یا دادستانی امکان‌پذیر نیست. وقتی افراد بفهمند که چقدر اطلاعات‌شان راجع به گروه‌های دیگر کم است و چقدر کلیشه‌های فکری‌شان سطحی هستند، روند تجدیدنظر آن‌ها آغاز می‌شود.

 

یکی از بهترین راه‌های یادگیری مطالب، آموزش آن‌ها به دیگران است، یادگیری فعال

 

 سخنرانی‌ سرگرم‌کننده و آموزنده‌ و کسب دانش و مهارت اکتسابی در این شیوه از یادگیری فعال بیشتر است، اما روش ایدئالی برای آموزش نیست. یادگیری فعال بر خلاف روش سخنرانی‌ است. در یادگیری فعال نیاز به تلاش ذهنی بیشتری هست و با اینکه لذت کمتری دارد، ولی منجر به درک عمیق‌تر می‌شود.

 

وقتی به دانش‌آموز یا دانشجو اجازۀ برنامه‌ریزی داده شود او خودش را در موقعیت فرد دیگر قرار می‌دهد و درک خواهد کرد که تا چه حد و چقدر می‌تواند به دیگران آموزش بدهد و می‌تواند مسائلی را که نیازمند به بازاندیشی و بازنگری دارند را با دیگران به اشتراک بگذارد. در این مسیر آن‌ها یاد می‌گیرند که دربارهٔ آموزه‌ها و الگوها تجدیدنظر کنند. فرایند بازنگری باعث کارآمدی و موجب تزریق حس کنجکاوی بیشتر در کلاس می‌شود، نه تکرار طوطی‌وار.

 

اهمیت تمرین و تکرار مداوم برای دستیابی به مهارت

 

برای دستیابی به مهارت، باید به دانش‌آموزان آموزش داد تا کنجکاوی بیشتری بروز دهند و لذت کشف‌کردن را درک کنند. بچه‌ها با آموزش، خیلی سریع و راحت به بازنگری و تجدیدنظر عادت می‌کنند. «ران برگر» مدیر ارشد «آکادمیک ای. ال. اجوکیشن» به دانش‌آموزان آموزش داد که تفکرشان را بر اساس واکنش دیگران اصلاح کنند، کلاس را به یک شبکۀ چالش تبدیل می‌کرد تا آن‌ها لذت مکاشفه را تجربه کنند.

 

او به بچه‌ها می‌آموخت که از موعظه‌‌گری و دادستانی بپرهیزند. بچه‌ها را تشویق می‌کرد که صریح و مهربان باشند، فروتنی و کنجکاوی نشان دهند و گفت‌وگوهایی برگزار می‌کرد تا بهترین کارها و علت انتخابشان را بگویند. «ران برگر» در این باره می‌گفت: کیفیت یعنی بازنگری، بازسازی و صیقل‌کاری … معلمان خوب افکار جدید را آموزش می‌دهند، اما معلمان عالی طرز فکرهای جدید را خلق می‌کنند.

 

«آموزش و پرورش فراتر از اطلاعاتی است که در ذهن‌مان جمع می‌کنیم، بلکه شامل عادات شکل‌گرفته در حین بازنگری مداوم پیش‌نویس‌ها و مهارت‌های توسعه‌یافته برای تداوم یادگیری نیز می‌شود.»

 

خلق کردن فرهنگ یادگیری در محیط کار

 

تجدیدنظر تنها یک مهارت فردی نیست، بلکه یک توانمندی‌ جمعی است و به فرهنگ سازمانی وابسته است. هرچند مؤسسه «ناسا» همواره نمونه‌ای عالی در فرهنگ عملکردی است، در انفجار «شاتل فضایی چلنگر» و مرگ هفت فضانورد در سال  ۱۹۶۸ ثابت شد که این فاجعه از عواقب اهمیت ندادن به نظر کارشناسان مؤسسه، عدم تجدید نظر و قربانی‌شدن مؤسسه «ناسا» در چرخهٔ اعتماد به نفس کاذب بوده است. در فرهنگ‌های یادگیری احتمال تجدیدنظر بیشتر است.

 

در چنین مکان‌هایی رشد یکی از ارزش‌های محوری سازمان بوده و چرخه‌های تجدیدنظر هم از جمله کارهای روزمرۀ آن‌هاست. به‌کارگیری ترکیب به‌خصوصی از مسئولیت‌پذیری و امنیت روانی که مترادف با ترویج فضای احترام، اعتماد و صراحت است، موجب رشد فرهنگ‌های یادگیری خواهد شد.

 

وقتی مسئولیت‌پذیری و امنیت با هم ترکیب شود، افراد به‌راحتی و آزادانه آزمایش‌های دیگران را به چالش می‌کشند و موجب بهبود کار می‌شوند. در واقع گروه شبیه یک شبکه چالش عمل می‌کنند. در فرهنگ‌های یادگیری، افراد تلاش خود را برای کسب امتیاز متوقف نمی‌کنند. هدف از فرهنگ یادگیری استقبال از آزمونگری است تا تجدیدنظر به یکی از روتین‌های سازمان تبدیل شود. در فرهنگ‌های یادگیری رویکردها بازنگری و تجدیدنظر می‌شوند و افراد می‌توانند با خوشحالی بیشتر و حسرت کمتری زندگی کنند.

 

بخش چهارم، نتیجه‌گیری، گریز از دید تونلی

 

داشتن هدف دربارۀ شخصیت موردنظر آینده فرد و رویکرد برای پیشبرد زندگی از سنین پایین باعث الهام‌بخشی به او در جهت اهداف جسورانه و هدایت‌گر او در مسیر دستیابی به آن‌هامی‌باشد. اما مشکل چنین برنامه‌هایی این است که موجب کوته‌بینی فرد می‌شود و جلوی دید او را نسبت به سایر گزینه‌های احتمالی بگیرد.

 

علت این موضوع به این دلیل است که فرد نمی‌داند که گذر زمان و تغییر شرایط چه تحولاتی در خواسته‌های و حتی شخصیت موردنظر فرد ایجاد خواهد کرد و اگر موقعیت فرد روی یک هدف به‌خصوص و ثابت متمرکز شود، شاید فرد مسیری صحیح را به سوی مقصدی نادرست طی کند.

 

کتاب دوباره فکر کن از آدام گرانت که توسط تیم ترجمۀ نشر نوین ترجمه شده و نشر نوین آن را منتشر نموده، شامل چهار بخش است. «بخش اول، تمرکز بر باز کردن ذهن و به روز کردن دیدگاه‌های افراد»، «بخش دوم دربارۀ بررسی راهکارهای تشویق سایر افراد به دوباره فکرکردن»، «بخش سوم، دربارۀ رویکرد ساخت جوامع متشکل از یادگیرنده‌های مادام‌العمر» و «بخش چهارم دربارۀ اهمیت تجدیدنظر، بهترین طرح‌ها را ارائه داده است.»

 

زندگی، آزادی و جست‌وجو برای معنا

 

افراد به جای جست‌وجو برای رضایت‌بخش‌ترین شغل، بایستی به دنبال مسئولیتی باشند که احتمال یادگیری و کمک‌رسانی در آن بیشتر باشد. تک‌تک افراد ظرفیت تجدیدنظر دارند، فقط به اندازهۀ کافی از آن استفاده نمی‌کنند. طبعأ موعظه‌گری، دادستانی و سیاسی‌بازی برای برخی موقعیت‌ها جواب می‌دهد، ولی هنگام تجدیدنظر، به‌کارگیری طرز فکر یک دانشمند به بهترین نتایج منجر می‌شود. عادت‌ها و روابط موفق نیازمند بازنگری مداوم هستند تا بتوان ذهن را به سمت تغییرات بزرگ مثل مهاجرت باز کرد.

 

چه در بحران و چه در دوران آرامش، بیشتر به رهبری نیاز داریم که تردیدها را بپذیرد، به اشتباهاتش اذعان کند، از دیگران بیاموزد و در کارهایش تجدیدنظر نماید.

 

«روزولت» در دوران رکود آمریکا با فروتنی توأم با اعتماد به نفس در به‌یادماندنی‌ترین سخنرانی‌اش گفت که «کشور نیازمند آزمون‌‌گری جسورانه و مداوم است.» همین اصل به معیار رهبری او مبدل شد. روش سعی و خطای روزولت در تعیین سیاست‌ها آن‌قدر محبوب بود که آمریکایی‌ها چهار بار او را به عنوان رئیس‌جمهور انتخاب کردند. مشکلات پیچیده نظیر همه‌گیری کرونا، تغییر اقلیم و دو‌قطبی‌شدن‌های سیاسی نیازمند انعطاف‌پذیری ذهنی افراد هستند.

 

در مواجهه با هر تعداد تهدید ناشناخته، تواضع و تردید و کنجکاوی از اساسی‌ترین موارد برای مکاشفه هستند. آزمونهای جسورانه و مداوم می‌تواند بهترین ابزار برای تجدیدنظر باشد. همه می‌توانند مهارت تجدیدنظر را در وجود خودشان ارتقاء دهند. اگر همه افراد بیش‌از‌پیش عینک دانشمند به چشم بزنند، دنیا به مکان بهتری تبدیل خواهد شد.

 

کتاب دوباره فکر کن از آدام گرانت که توسط تیم ترجمۀ نشر نوین ترجمه شده و نشر نوین آن را منتشر نموده، شامل چهار بخش است. «بخش اول، تمرکز بر باز کردن ذهن و به روز کردن دیدگاه‌های افراد»، «بخش دوم دربارۀ بررسی راهکارهای تشویق سایر افراد به دوباره فکرکردن»، «بخش سوم، دربارۀ رویکرد ساخت جوامع متشکل از یادگیرنده‌های مادام‌العمر» و «بخش چهارم دربارۀ اهمیت تجدیدنظر، بهترین طرح‌ها را ارائه داده است.»

 

خواندن کتاب دوباره فکر کن به کسانی پیشنهاد می‌شود که برای موفقیت کاری خود نیاز به تجدیدنظر و بازنگری دارند تا با حسرت کمتر، زندگی رضایت‌بخش‌تری داشته باشند.

 

دربارۀ نویسنده

 

آدام گرانت Adam Grant متولد ۱۹۸۱ میلادی نویسنده و استاد «مدرسۀ وارتون» دانشگاه «پنسیلوانیا» است. او با نوشتن کتاب «ببخش و بگیر» مورد توجه قرار گرفت که این کتاب در سال ۲۰۱۳ به عنوان نامزد بهترین «کتاب غیرداستانی» معرفی شد. آدام گرانت یکی از ۱۰ مبتکر علم کسب‌و‌کار در دنیا معرفی شده است. او در کارنامه‌اش جوایز «انجمن روان‌شناسی آمریکا و بنیاد ملی علوم» را دارد.

 

آثار آدام گرانت عبارتند از «نوآوران»، «گزینه‌‌ ب»، «توانمندی‌ها نهان»، «راه‌حل جایگزین» و «دوباره فکر کن».

 

 

پیشنهاد مطالعه: روانشناسی در کسب و کار

 

 

نوشته‌های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *