عشق کتاب یا عشق سینما؟
فیلمسازان موج نوی فرانسه در نمونههای زیادی از فیلمهایشان، آشکارا فرهنگ کتبی و ادبیات و کتاب را نماد اصیل فرهنگ میدانند و تلویزیون و کامپیوتر و زندگی مدرن را تهدیدی برای تمدن بشری و مترادف تمامیتخواهی تلقی میکنند. کتاب انگار پرچم مبارزه با جهل و سطحیگری وسائل ارتباطی مدرن باشد. این موضوع از این نظر هم جالب است که فیلمسازان موج نو فرانسه و هواداران آنها به عشق سینما مشهورند. این پرسش پیش میآید که تروفو به عنوان مثال که در فیلمش این همه نگران سطحینگری آدمهای شیفتهی تلویزیون است، چطور سینما را به عنوان یک مدیوم تصویری، چیزی مشابه تلویزیون و در برابر کتاب نمیبیند؟
فیلمسازان موج نوی فرانسه در نمونههای زیادی از فیلمهایشان، آشکارا فرهنگ کتبی و ادبیات و کتاب را نماد اصیل فرهنگ میدانند و تلویزیون و کامپیوتر و زندگی مدرن را تهدیدی برای تمدن بشری و مترادف تمامیتخواهی تلقی میکنند. کتاب انگار پرچم مبارزه با جهل و سطحیگری وسائل ارتباطی مدرن باشد. این موضوع از این نظر هم جالب است که فیلمسازان موج نو فرانسه و هواداران آنها به عشق سینما مشهورند. این پرسش پیش میآید که تروفو به عنوان مثال که در فیلمش این همه نگران سطحینگری آدمهای شیفتهی تلویزیون است، چطور سینما را به عنوان یک مدیوم تصویری، چیزی مشابه تلویزیون و در برابر کتاب نمیبیند؟
«. . . هلن آن قدر عوض شده بود که پدرش به دشواری او را به جا آورد. تابش آفتاب استوایی چهرهاش را برنزه کرده بود و رنگ حیرتانگیزی به آن بخشیده بود … یک بیان شاعرانه که از آن حسی از وقار ساطع میشد، گونهای متانت باشکوه و احساس عمیق که زمختترین ذهنها را تحت تاثیر قرار میداد.»
قطعهای از کتابی از بالزاک که هلن، خانم معلم فیلم قصاب (کلود شابرول، ۱۹۶۰) برای بچههای کلاس میخواند. وصف زیبای قهرمان داستان درباره زیبایی فیزیکی و روحی قهرمانش هلن انگار توصیف صفات هلن، کاراکتر اصلی فیلم است. در حالی که هلن این قطعه را میخواند، ما (بیننده) همراه پوپال، کاراکتر مرد فیلم، محو تماشای وقار و زیبایی او هستیم. هلنِ فیلم انگار همان هلن کتاب باشد، نمادی از تعادلِ کمال مطلوب تمدن یونانی (هلنی) است. زیبایی فیزیکی، تناسب بدنی، وقار، متانت، خوبی فطری. شاید آن چه او را از اعتماد به نفس الگوی آرمانی یونانی متمایز میکند، فقدان شادی است؛ البته او موجود عبوسی نیست، اما انگار غم عمیقی در پس خندههای او در مراسم جمعی و در گفتوگوهای خصوصی هست، چیزی خویشتندارانه و بسته، که او را از پیرامونش جدا میکند. این اندوه نهانی او را از موجودی اسطورهای دور میکند و از او یک موجود مضطرب امروزی میسازد.
در فیلم آلفاویل (۱۹۶۵)، ساختهی ژان لوک گُدار، دیگر کارگردان مهم سینمای موج نو فرانسه، شاهد عشق مشابهی به کتاب هستیم. در این فیلم علمی-تخیلی، ماموری به نام لمی کوشن با بازی ادی کنستانتین (بازیگر فیلمهای بزن بزن درجه دو اروپایی) به «کشوری بیرونی» میرود تا زنی را نجات دهد. این کشور تخیلی آینده توسط ماشینی (کامپیوتری) مرکزی اداره میشود و هدفش این است که دنیایی بسازد که سراسر مطابق منطق اداره میشود. در این دنیا کسانی که سخن از احساسات و عشق میگویند و کتاب شعر منتشر میکنند، محکوم به مرگ هستند و همه کاری میشود تا آدمها به دام این پدیدههای گمراهکننده نیافتند.
لمی کوشن اما برای مقابله با این دنیای غیرانسانی تمهیدی بهتر از کتاب نمیشناسد؛ کتاب شعر. او خودش مدام کتاب میخواند. بعد میشنویم که در این کشور خیالی، شاعرها را که به گمانشان حرفهای غیرقابلفهم میزنند در منطقهی محافظتشدهای نگاهداری میکنند و آنها گاهی خودکشی میکنند. به هر رو از دید لمی کوشن که از دنیای بیرونی برای نجات این زن (آنا کارینا) آمده است، چیزی که میتواند انسانها را نجات دهد کتاب است.
و البته مشهورتر از همهی اینها فارنهایت ۴۵۱ (۱۹۶۶) ساخته فرانسوا تروفو است. در این فیلم تخیلی ما در جهانی به سر میبریم که قرار است کتابها همه نابود شوند و تلویزیون بر همه چیز حاکم شود. تلویزیون هم در برنامههای بسیار سطحی شبیه مسابقههای معلومات عمومی خلاصه شده است. اگر جایی کتابی یافت شود صاحبش به عنوان خرابکار دستگیر و مجازات میشود. نام فیلم اشاره دارد به درجه حرارتی که کاغذ در آن شعلهور میشود و نشانهای است از ارادهی حکومت تمامیتخواه به سوزاندن همهی کتابها. آشکارا کتاب با فرهنگ و هویت انسانی برابر گرفته میشود.
فیلم با صحنهی بسیاری زیبایی به پایان میرسد: گروهی از دوستداران کتاب و فرهنگ برای نجات تمدن بشری تصمیم گرفتهاند هریک یکی از رمانهای کلاسیک مهم را از بر کنند. آنها در جنگلی برفگرفته در میان درختان راه میروند و کتابهای مشهور را میخوانند تا انسانیت را از نابودی نجات دهند.
این سه نمونه گویای روحیهای محافظهکارانه و سنتی در نگاه فیلمسازان موج نو است؛ آنها آشکارا فرهنگ کتبی و ادبیات و کتاب را نماد اصیل فرهنگ میدانند و تلویزیون و کامپیوتر و زندگی مدرن را تهدیدی برای تمدن بشری و مترادف تمامیتخواهی تلقی میکنند. کتاب انگار پرچم مبارزه با جهل و سطحیگری وسائل ارتباطی مدرن باشد. و این کار را با القای حسی واقعی و تاثیرگذار و با نقل قطعاتی از ادبیات اعم از رمان و شعر میکنند.
این موضوع از این نظر هم جالب است که فیلمسازان موج نو فرانسه و هواداران آنها به عشق سینما مشهورند. حقیقتاً هم چنین است. آلفاویل مثلاً پر است از نشانههایی از فیلمهای تاریخ سینما و البته همین طور از کتابها. این پرسش پیش میآید که تروفو به عنوان مثال که در فیلمش این همه نگران سطحینگری آدمهای شیفتهی تلویزیون است، چطور سینما را به عنوان یک مدیوم تصویری، چیزی مشابه تلویزیون و در برابر کتاب نمیبیند؟
تروفو و شابرول بعدها عشق به کتاب و ادبیات سنتی را با ساختن فیلمهای اقتباسی کاملاً کلاسیک از آثار ادبی نشان دادند. شابرول کتاب مشهور مادام بوواری نوشتهی گوستاو فلوبر را به فیلم برگرداند و تروفو بر اساس خاطرات دختر ویکتور هوگو فیلم داستان آدل آش را ساخت که یک درام تاریخی متعارف با شرکت ایزابل آجانی است. گدار البته راه متفاوتی در پیش گرفت و مدام تجربهگراتر و از سینمای متعارف (از جمله ساختن فیلم بر اساس رمانهای کلاسیک) دورتر شد، هرچند گاه بیگاه در فیلمهای او اشارههایی به این یا آن کتاب سر برمیآورد.