سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

فرهنگ اسطوره‌ و روانشناسی

فرهنگ اسطوره‌ و روانشناسی

 

اسطوره‌ها بخش بزرگی از فرهنگ هر جامعه را تشکیل می‌دهند. اگر اسطوره را محصول دوران گذشته تلقی کنیم، تعیین این که آن دوران در چه لحظه‌ای واقعی به پایان رسیده دشوار است. بنابراین، تقریباً غیرممکن است که دقیقاً بیان کنیم کی یک مضمون اسطوره‌ای معین به یک موضوع ادبی صرف تبدیل می‌شود.

اسطوره‌ها بخش بزرگی از فرهنگ هر جامعه را تشکیل می‌دهند. اگر اسطوره را محصول دوران گذشته تلقی کنیم، تعیین این که آن دوران در چه لحظه‌ای واقعی به پایان رسیده دشوار است. بنابراین، تقریباً غیرممکن است که دقیقاً بیان کنیم کی یک مضمون اسطوره‌ای معین به یک موضوع ادبی صرف تبدیل می‌شود.

 

 

زیگموند فروید در سال 1899، کتابی به نام «تعبیر رویاها» را منتشر کرد. او در آن کتاب برای اولین بار از «عقده‌­های اودیپ و الکترا» سخن گفت. به زبان ساده «عقده اودیپ» یعنی میل سرکوب‌شده پسر به مادرش در کودکی که درنهایت با آرزوی جانشینی پدر همراه است. همین معادل حسرت جانشینی نیز برای دختران و به نام «عقده الکترا» وجود دارد. این نظریه موافقین و مخالفین زیادی داشته اما کماکان به عنوان نظریه‌ای #روانشناسی اعتبار دارد. فروید این نظریه را گسترش داد. کمی بعد یعنی در سال 1913 در رساله‌ای به نام «توتم و تابو» مطرح کرد که «اودیپ و الکترا» در رویاها، اسطوره‌ ها، افسانه‌ها _افسانه‌های عامیانه_ و حتی در جوک‌ها هم ریشه دوانده‌­اند.

در واقع اسطوره‌ ها، همان آرزوها و رویاهای تحریف شده‌ای هستند که رفته‌­رفته در زندگی‌مان نفوذ پیدا کرده‌­اند. ماجرا برمی‌گردد به زمان‌های بسیار دوری که فروید آن را «انجمن اولیه» می‌نامد. در آن زمان خانواده به مفهوم امروزی آن وجود نداشته. گروه یا قبیله به رهبری یک مرد (شاید یک پدر) اداره می‌شد. و همه زنان گروه در اختیار بزرگ جمع بودند. سایر مردان نیز قدرت بسیار پایینی داشتند و به تمامی، فرمان‌بردار بودند. بنابراین مردان گروه شورش می‌کنند. آن‌ها پدر یا بزرگ قبیله را به قتل می‌رسانند و گوشت بدن او را می‌خورند تا به گفته افسانه‌ها قدرت او را به دست آورند. بعد از مدتی عذاب وجدان به سراغ‌شان می‌آید و برای تعیین کفاره دو مورد را تعریف می‌کنند؛

  1. نمادی (غالباً یک حیوان) را به عنوان پدر از دست‌رفته‌شان در نظر گرفتند که هرگونه آسیب به آن حیوان حرام اعلام شد و به این ترتیب مفهوم «توتم» به وجود آمد. توتم برخلاف میراث امروزی از مادر به فرزندان منتقل می‌شد و فرضا اگر مادری توتم «شترمرغ» و پدری توتم «کانگورو» می­‌داشت، توتم فرزندان نیز «شترمرغ» می‌­شد.
  2. همان طور که در بالاتر گفته شد، در گذشته خانواده به مفهوم امروزی آن وجود نداشته و تمامی زنان گروه در اختیار مرد بزرگ قرار داشتند، پس کسانی که بزرگ گروه را به قتل رسانده بودند از امتیاز کام‌جویی جدیدی برخوردار شدند که عذاب وجدانی جمعی، آنان را مجبور کرد قانون جدیدی را تعریف کنند؛ ازدواج با توتم مشترک نیز حرام است. و به این ترتیب «تابو» نیز شکل گرفت که به اعتقاد #زیگموند-فرویدفروید در سال ۱۸۸۱ از دانشگاه وین، پذیرش گرفت و سپس، در زمینه‌های اختلالات مغزی و گفتاردرمانی و شناخت بیماری نادرِ آروشا کالبدشناسی اعصاب میکروسکوپی… هسته اصلی «ترس از زنای با محارم» و شکل‌گیری مفهوم «محرمیت» را تشکیل داد.

علاوه بر فروید، نظریه‌پردازان دیگری نیز با جنبه‌های «روان‌شناسی اسطوره» آشنا بودند. کارل گوستاو یونگ، روانکاو سوئیسی و لوسین لوی برول، فیلسوف فرانسوی هم بر همین اعتقاد بوده و رد آن را در زندگی روزمره و خصوصاً در اقوام بدوی نشان می‌دادند. از سوی دیگر رد «تابو» بسیار عمیق‌تر بوده و در تمامی جوامع چه پیشرفته و چه بدوی، به عنوان یک ارزش اساسی شناخته شده است که به طور کلی و در هر دو مورد «توتم و تابو» نوعی مشارکت عرفانی را با «اشیا» تجربه می‌کنند.

یونگ در نظریه «ناخودآگاه جمعی» که براساس تصاویر اسطوره‌ای چیده شده، توانست دید مثبت‌ و خلاقانه‌تری را ارائه دهد. به طور کلی تصاویر و نمادهای تقریباً ثابتی در اسطوره‌ ها، افسانه و رویاهای ملل وجود دارند که یونگ توانست به آن‌ها تکامل ببخشد. روان انسان به طور غریزی میل به ساکن شدن بر روی موتیف‌های موروثی (الگوهای کهن) دارد. ممکن است بعضی جزئیات با هم فرق داشته باشند اما در نهایت طرح کلی داستان‌ها یکی است. با این حال منتقدان یونگ به دو دلیل از پذیرش نظریه «کهن الگوها» به عنوان روایتی اساطیری تردید داشتند؛

  1. نمادهای کهن‌ الگویی یونگ ایستا هستند و نماینده تیپ‌های شخصیتی خاصی می‌شوند که جنبه‎‌های شخصیتی را به درستی از یکدیگر تفکیک نمی‌کنند.
  2. تحلیلات یونگ اصولا با هدف ربط دادن اسطوره به روان فردی است. در صورتی که اسطوره‌ یک پدیده نهفته اجتماعی است که نیاز به رجوع به ساختارهای اجتماعی دارد.

متفکران متعددی (مثلاً کارل یاسپرس فیلسوف) به طور قانع‌کننده‌ای برای بُعد اسطوره‌ ای همه علوم استدلال کرده‌اند. در این دیدگاه، اسطوره همان چیزی است که با شروع تفکر، بدیهی تلقی می شود. این مسئله بحث را در مورد محدودیت‌های آن چه می‌توان به ‌طور علمی توضیح داد، تحریک کرده و این نگرانی را مطرح می‌کند که آیا تمام علوم بشری و حتی فلسفه، هنر و ادبیات ما، متاثر از اسطوره‌های به جا مانده است؟

در جاهایی که نوشتن وجود ندارد یا سواد محدود است، سنت‌هایی که از طریق انتقال شفاهی در اسطوره‌ها گنجانده شده‌اند، ممکن است منابع اصلی اقتدار گذشته را تشکیل دهند. از این رو، زمانی ممکن است اسطوره‌ها ذکر شود که موقعیتی در زمان حال به طور مادی تحت تأثیر نسخه‌­ای از گذشته پذیرفته شده باشد. حتی در جوامعی که سوادآموزی گسترده است و تعداد قابل توجهی از مورخان حرفه‌ای در آن کار می‌کنند، ممکن است همچنان اکثریت مردم دیدگاه‌های خود را نسبت به گذشته بر اساس سنت‌های اسطوره‌ای موروثی شکل دهند.

اگر اسطوره را محصول دوران گذشته تلقی کنیم، تعیین این که آن دوران در چه لحظه‌ای واقعی به پایان رسیده دشوار است. بنابراین، تقریباً غیرممکن است که دقیقاً بیان کنیم کی یک مضمون اسطوره‌ای معین به یک موضوع ادبی صرف تبدیل می‌شود. یا به طور کلی تعیین این که چه زمانی دیگر اسطوره‌ای ساخته نمی‌شود. مثمرثمرتر این است که بدانیم نمادها، اسطوره‌­ها و آیین‌­ها در طول زمان در معرض تغییر هستند.

اصطلاح اسطوره‌زدایی، اولین بار، توسط رودولف بولتمان، الهی‌دان آلمانی و محقق عهد جدید ابداع شد. اسطوره­‌زدایی به تلاش‌های آگاهانه مردم برای پاکسازی یک سنت مذهبی از عناصر اساطیری آن اشاره دارد. به معنای دقیق کلمه، تلاش‌های اسطوره‌زدایی به بحث‌های الهیاتی در مسیحیت قرن بیستم محدود می‌شد. از آن جایی که چنین آداب و رسوم و باورهایی ممکن است به عنوان خرافات محض در نظر گرفته شوند، کلمه بقا معمولاً رنگ و بوی کمی تحقیرآمیز دارد. اسطوره «وحشی نجیب» از ژان ژاک روسو، را می توان به عنوان بقای یک اسطوره بهشتی درک کرد که انسان غربی در انتظار یافتن شواهدی از بهشت ​​روی زمین است.

اسطوره‌ها بخش بزرگی از فرهنگ هر جامعه را تشکیل می‌دهند. هر فرهنگ به فراخور پیشرفت‌های علمی، مذهبی، هنری و یا حتی خرافی خود، همواره در کوشش است تا اسطوره‌ های خود را اصلاح کرده و قالب جدیدی به آن ببخشد. در بیشتر موارد اسطوره‌ها از یقین به شک، انکار و در نهایت به استهزا می‌رسند اما تبدیل شدن اسطوره به خرافه مسیر طولانی و همه‌جانبه‌ای است که لزوماً به پیشرفت عقلی ختم نمی‌شود. اسطوره‌های زیادی بودند که به خرافه رسیده و سپس دوباره به ارزش اجتماعی تبدیل شده‌اند. شاید بتوان گفت درستی یا نادرستی اسطوره‌ها نسبی و دستخوش احوالات است اما چیزی که روشن است، اسطوره‌شناسی کمک بزرگی به شناسایی انسان و روان انسان در طول تاریخ می‌کند.

 

  این مقاله را ۴ نفر پسندیده اند

یک دیدگاه در “فرهنگ اسطوره‌ و روانشناسی

  1. فاطی می گوید:

    حالا اخرش اسطوره های امروزی ایرانی ها چه چیزهایی هستند؟
    تکلیف آمریکا و ژاین و … به نظرم معلوم است همین مارول و دی سی و ناروتو و …
    ولی ایا اسطوره های ما آشکار هستند؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *