سوگواری باشکوه
برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعاتبرای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
انتشارات آگاه 30book بزودی بزودی بزودی بزودیروایت اریک امانوئل اشمیت در کتاب خاطرات عشق از دست رفته، از روزهای بعد از مرگ مادرش سوگواریای است سراسر عشق برای عشقی که از دست رفته. روایتی که به زیبایی اضطراب و آشفتگیِ روزهای فقدان را بازمینمایاند، و درست مثل روزهای فقدان مدام اوج میگیرد و فرود میآید. ولی این تمام ماجرا نیست و نویسنده از یک جایی به بعد به دنبال کشف رازی است که تمام زندگی ذهنش را مشغول میکرده؛ رازی که همچون معمایی جذاب خواننده را با خود میکشاند
خاطرات عشق از دست رفته
نویسنده: اریک امانوئل اشمیت
مترجم: شهلا حائری
ناشر: قطره
نوبت چاپ: ۲
سال چاپ: ۱۳۹۹
تعداد صفحات: ۱۹۹
شابک: ۹۷۸۶۲۲۲۰۱۸۹۶۲
روایت اریک امانوئل اشمیت در کتاب خاطرات عشق از دست رفته، از روزهای بعد از مرگ مادرش سوگواریای است سراسر عشق برای عشقی که از دست رفته. روایتی که به زیبایی اضطراب و آشفتگیِ روزهای فقدان را بازمینمایاند، و درست مثل روزهای فقدان مدام اوج میگیرد و فرود میآید. ولی این تمام ماجرا نیست و نویسنده از یک جایی به بعد به دنبال کشف رازی است که تمام زندگی ذهنش را مشغول میکرده؛ رازی که همچون معمایی جذاب خواننده را با خود میکشاند
خاطرات عشق از دست رفته
نویسنده: اریک امانوئل اشمیت
مترجم: شهلا حائری
ناشر: قطره
نوبت چاپ: ۲
سال چاپ: ۱۳۹۹
تعداد صفحات: ۱۹۹
شابک: ۹۷۸۶۲۲۲۰۱۸۹۶۲
برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعاتبرای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
انتشارات آگاه 30book بزودی بزودی بزودی بزودیاحتمالاً تمام متخصصان و غیرمتخصصان بر سر این موضوع توافق دارند که سوگواری بعد از فقدانِ عزیزان لازم و حتی ضروری است. هرچند بعید است کسی پیدا شود که تماشای سوگواری دیگران را توصیه کند، یا دلش بخواهد کسی به تماشای سوگواریاش بنشیند. ولی سوگواری اریک امانوئل اشمیت برای مادرش، در کتاب خاطرات عشق از دست رفته، باشکوه و تماشایی است.
نهفقط به این دلیل که نویسنده دلش خواسته و انتخاب کرده که خوانندگانش را در این سوگواری شریک کند. مهم، تماشایی، و باشکوه شیوه و سیاق سوگواریِ نویسنده در این کتاب است و البته نگاهی که به مرگ و فقدان دارد. البته بهتر است بگوییم نگاهی که تا پایان رمان به مرگ و حتی به زندگی پیدا میکند؛ نگاهی که از سرگذراندنِ فقدانِ عشقی که از دست رفته در پدید آمدنش نقشی اساسی بازی میکند.
اما سؤال مهم این است که چه ویژگیای سوگواری اشمیت را متمایز میکند و از آن خاطرهای خواندنی و داستانی جهانشمول میسازد. اشمیت کتاب خاطرات عشق از دست رفته را با این جمله آغاز میکند: «مامان امروز صبح مرد و این اولین بار است که باعث ناراحتیام میشود.» (ص 7) این که چنین جملهای آن هم در زمان از دست دادنِ مادر فقط از یک نویسنده برمیآید، به کنار. مهمتر به نظرم این است که نویسنده چقدر برای آن وقت گذاشته و چند بار بازنویسی کرده تا به چنین جملهی دقیق و درخشانی رسیده که هرچه را قرار است در این کتاب بخوانیم در خود گنجانده است.
مردی مادرش را از دست داده؛ مادری که عاشق پسرش بوده و حالا پسرش که مادر را میپرستیده، تنهاست و مضطرب. آرزو میکند مادرش هنوز بود و به سؤالهایی جواب میداد که پسر در سر دارد. دوست دارد با مادرش حرف بزند و مشورت کند، ولی مادرش دیگر نیست. و با اینکه چند سال قبل پدرش را از دست داده، انگار مرگ هرگز تا این حد نزدیک به صورتش سیلی نزده بوده.
راوی اول شخص که در واقع همان نویسنده است حس میکند گم شده و یا اصلاً تکهای از وجودش را از دست داده. احساس میکند تنهاست و زندگی بدون مادرش چنان برایش بیمعنا شده که بارها و بارها به خودکشی فکر میکند. احتمالاً هر کسی که پدر و مادر و یا عزیزی نزدیک و صمیمی را از دست داده، میتواند با این حال و احوالِ اریک امانوئل اشمیت، نویسنده و نمایشنامهنویس فرانسوی، همذاتپنداری کند و خیلی از این احساسات برایش آشنا هم باشد.
و شاید حتی همهشان یا بیشتر از این را در ماهها یا حتی سالهای بعد از فقدان عزیز از دست رفته تجربه کرده باشد؛ شاید آنطور که دوستانِ اشمیت به یادش میآورند دو سال؛ شاید هم آنطور که خودش معتقد است برای هر کسی بستگی به خودش داشته باشد و البته به رابطهای که با عزیز از دست رفته داشته:
«سوگواری؟ دو سال طول میکشد. این جمله که از ماه مارس دائماً به من گفته میشود مرا عصبانی میکند. یعنی چه؟ آیا درد میوهای است که میرسد و با افتادن پایان مییابد؟ چرا رنج من باید شبیه رنج دیگران باشد؟ مادرم شبیه هیچکس نبود. ما پیوندی منحصربهفرد داشتیم.» (ص 72)
اشمیت از روزها و شبهایی مینویسد که دیگر مادرش در آنها حضور ندارد؛ مادری که همیشه حضور داشته و در تمام لحظات زندگیِ اِریک نقشی پررنگ بازی میکرده. اشمیت مینویسد، چرا که این کار را خوب بلد است و بیشتر از هر کاری آرامش را به وجودش بازمیگرداند. به هر حال هر کسی باید روشی برای سوگواری کردن داشته باشد، یا پیدا کند و هر طور شده سوگواری کند. چون سوگِ بدون سوگواری معلوم نیست کارش به کجا میکشد. روش اشمیت هم نوشتنِ خاطراتِ روزهایی است که شاید فقط همین نوشتن بتواند ذرهای از زهرشان بکاهد.
ولی کتاب خاطرات عشق از دسترفته، در واقع فقط خاطرات نیست و همانطور که در دستهبندی ناشر در آغاز کتاب آمده میتوان آن را داستان دانست. هرچند میتوان این کتاب را ناداستان و خاطره هم قلمداد کرد. ولی اگر اشمیت از خودش نامی در کتاب نمیآورد، میشد بدون هیچ تردیدی گفت که «خاطرات عشق از دسترفته» رمان است؛ که البته حالا هم غیر از این نیست.
به هر حال این رمان خاطرات نویسنده است که همچون داستانی شگفتانگیز نوشته شده. داستانی که شخصیت اصلی و راوی آن خود نویسنده است و حتی شاید شخصیت اصلیتر مادرش، ژنین اشمیت، که به نظر میرسد در تمام عمر چیزی جز عشق به پسرش، اریک، نداده. و حاصل آن همه عشق، شده نویسندهای که با نوشتن، چنین سوگواریِ باشکوهی از خود به جا میگذارد.
وقتی اریک ده ساله بوده، مادرش او را به همراه خواهرِ بزرگش، به دیدنِ نمایش «سیرانو دو برژراک» اثرِ اِدمون روستان میفرستد؛ تئاتری که به شدت اریکِ نوجوان را تحت تأثیر قرار میدهد و همانجا تصمیم میگیرد نویسنده شود و اشک تماشاگران را در بیاورد. خودش بعد از پایان آن نمایش به پهنای صورتش اشک میریخته:
«کشف این احساسات مرا سر شوق آورد. نهتنها اشکهایم مرا تغییر داده بودند، بلکه من آنها را با هشتصد بزرگسال تقسیم کرده بودم. همراه با جمعیت، به سمت در خروجی کشانده میشدم و در همان حال با خود عهد بستم که هرچه زودتر به این مکان افسانهای بازگردم.» (ص 89)
اریک معترف است که نویسنده شدنش را مدیون مادرش است و این فقط ذرهای از عشقی است که مادر به پسرش داده و حالا که نویسنده تمام زندگیاش شده خاطرات مادر، مینویسد و فکر میکند، مینویسد و اشک میریزد. به لیون، زادگاهش و محل زندگی و دفن مادرش، میرود و همه جایش را خالی از مادرش مییاید. شهری که نمیتواند آن را بدون «مامان» تصور یا حتی باور کند.
باز هم مینویسد و به گذشتهها فکر میکند. به رابطهی خودش با مادرش. به رابطهی مادر و پدرش. و البته رابطهی خودش با پدرش. و اینجا نقطهی عطف «خاطرات عشق از دسترفته» است؛ جایی که خاطره بیشتر و بیشتر دراماتیک میشود و داستانگونه پیش میرود. نویسنده استادانه تعلیق و معمایی را پیش پای خواننده میگذارد که خاطراتش را حتی از قبل هم خواندنیتر میکند.
فکرش را بکنید. داریم خاطرات یک نفر را از روزهای بعد از مرگ مادرش میخوانیم. بعد یک جایی میرسیم – جالب اینکه ما و نویسنده به صورت همزمان – به حفرهای که همیشه در روابطش با پدرش وجود داشته. حفرهای که اریک احساس میکرده رازی در آن نهفته است. و از اینجا – جایی در میانههای کتاب – نویسنده-راوی حین سوگواریِ باشکوه رمانگونهاش در آن حفره غور میکند که سالهای سال دستنخورده باقی مانده بوده.
روایت اریک-امانوئل-اشمیت از روزهای بعد از #مرگ مادرش در کتاب خاطرات عشق از دست رفته، سوگواریای است سراسر عشق برای عشقی که از دست رفته. روایتی که به زیبایی اضطراب و آشفتگیِ روزهای فقدان را بازمینمایاند، و درست مثل روزهای فقدان مدام اوج میگیرد و فرود میآید.
ولی این تمام ماجرا نیست و نویسنده از یک جایی به بعد به دنبال کشف رازی است که تمام زندگی ذهنش را مشغول میکرده؛ رازی که همچون معمایی جذاب خواننده را با خود میکشاند و خودِ نویسنده-راوی-قهرمانِ داستان همانطور که از یک داستان انتظار میرود، در بستری باورپذیر و شگفتانگیز، دچار تحولی اساسی میشود و در پایان داستان بعد از دو سال سوگواریِ مدام ایستاده بر گور پدر و مادرش، خاطراتشان را به یاد میآورد و با یادشان قهقهه میزند.
2 دیدگاه در “سوگواری باشکوه”
راغب شدم که کتاب رو بخونم.
چه خوب