سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

جنگل جادویی از راز قتل پرده برمی‌دارد

جنگل جادویی از راز قتل پرده برمی‌دارد


تاکنون 2 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

آرتور گفت: «من و مامان‌بزرگ اصلاً فکر نمی‌کردیم هیچ‌وقت کسی حاضر بشه خونه‌ی خانم دونالدسون رو بخره. فکر کنم بنگاه معاملات ملکی امیدوار بود یکی از خارج شهر مثل شماها که نمی‌دونه چه اتفاقی تو این خونه افتاده بیاد و اون رو بخره. خانم دونالسون اون‌جا مرده… به قتل رسیده.»

تا پایان این فصل تعطیل است

نویسنده: مری داونینگ هان

مترجم: الهه مرادی، میلاد بابانژاد

رده بندی سنی کتاب: 12+

ناشر: پیدایش

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۹

تعداد صفحات: ۲۴۰

آرتور گفت: «من و مامان‌بزرگ اصلاً فکر نمی‌کردیم هیچ‌وقت کسی حاضر بشه خونه‌ی خانم دونالدسون رو بخره. فکر کنم بنگاه معاملات ملکی امیدوار بود یکی از خارج شهر مثل شماها که نمی‌دونه چه اتفاقی تو این خونه افتاده بیاد و اون رو بخره. خانم دونالسون اون‌جا مرده… به قتل رسیده.»

تا پایان این فصل تعطیل است

نویسنده: مری داونینگ هان

مترجم: الهه مرادی، میلاد بابانژاد

رده بندی سنی کتاب: 12+

ناشر: پیدایش

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۹

تعداد صفحات: ۲۴۰

 


تاکنون 2 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

 خانه‌ی تازه در همان نگاه اول لوگان را به اندازه‌ی کافی از زندگی جدید ناامید کرده بود؛ خانه‌ای که فکر می‌کرد باید باشکوه و جذاب باشد اما حالا می‌دید حتی چمن‌های حیاطش هم کوتاه نشده بودند. البته مشکل فقط چمن‌ها نبودند. به نظر لوگان، خانه فقط به یک باد اساسی نیاز داشت تا کاملاً تخریب شود.

اما کاش همه‌چیز به همین‌جا ختم می‌شد. از راه نرسیده بودند که پسری هم‌سن و سال لوگان از دیوار خانه‌ی آن‌ها سرک کشید و گفت: «کل روز منتظرتون بودم!» و طوری اخم کرد که انگار لوگان و پدر و مادرش باید بابت تأخیرشان از او عذرخواهی می‌کردند!

پسر، خودش را آرتور معرفی کرد و بعد شروع کرد به صحبت‌کردن: «می‌تونیم باهم دوست باشیم. نزدیک هم زندگی می‌کنیم، پس با هم قرابت داریم. قرابت یعنی مجاورت و نزدیکی. همسانی و شباهت هم معنی می‌ده.» بعد هم پوزخند کجی زد و گفت: «بین هم‌سن‌های خودم بزرگ‌ترین دایره‌ی لغات رو دارم. همین‌طور از نظر تلفظ بهترینم و تو خوندن کتاب هم خیلی خفنم…»

این‌طور که معلوم بود آرتور از آن پرحرف‌های حوصله‌سربر بود. لوگان امیدوار بود مامان یا بابا او را از داخل خانه صدا بزنند تا از دست آرتور نجاتش بدهند. لوگان با خودش فکر می‌کرد به زودی تابستان تمام می‌شود و به مدرسه می‌رود و دوست‌های جدید پیدا می‌کند. بله، حتماً همین‌طور می‌شد. قرار بود در خانه‌ی جدید زندگی تازه‌ای را شروع کنند و آرتور پسری نبود که لوگان بخواهد در زندگی جدید با او دوست باشد.

آرتور گفت: «من و مامان‌بزرگ اصلاً فکر نمی‌کردیم هیچ‌وقت کسی حاضر بشه خونه‌ی خانم دونالدسون رو بخره. فکر کنم بنگاه معاملات ملکی امیدوار بود یکی از خارج شهر مثل شماها که نمی‌دونه چه اتفاقی تو این خونه افتاده بیاد و اون رو بخره. خانم دونالسون اون‌جا مرده… به قتل رسیده.»

 

اول خانه‌ای در حال فرو ریختن، بعد پسری پرحرف مثل آرتور و حالا هم قتل! حتی اگر لوگان حرف‌های آرتور را باور نمی‌کرد باز هم واقعیت تغییر نمی‌کرد. آرتور گفت مادربزرگش با خانم دونالدسون دوست بوده و خودش هم جسد او را در خانه پیدا کرده. اما چرا باید پیرزنی بی‌آزار را کشت؟ راز این ماجرا در پارک «جنگل جادویی» است. پارکی که خانم دونالدسون در آن کار می‌کرده و حالا هم پس از چندماه تعطیلی در آستانه‌ی تخریب‌شدن است.

خانه‌ی جدید حسابی مرموز و عجیب است و انگار هیچ‌کس بیش‌تر از آرتور از رازهای آن خبر ندارد. شاید سرنوشت لوگان این است با آرتور دوست شود و باهم معمای این قتل را حل کنند. اگر راز این قتل فاش شود، لوگان با خیال راحت می‌تواند در آن خانه زندگی کند.

 

کتاب تا پایان این فصل تعطیل است داستان یک ماجراجویی واقعی است.

از آن ماجراجویی‌هایی که بزرگ‌ترها درباره‌اش هشدار می‌دهند و نوجوان‌ها مجبورند یواشکی سراغش بروند. نمی‌دانیم چرا اما معمولاً این‌طور است: بزرگ‌ترها از چیزهایی که نوجوان‌ها می‌دانند باخبر نیستند و برای همین فکر می‌کنند ماجراجویی یعنی بی‌احتیاطی و سربه‌هوایی.

اما وقتی آرتور از لوگان دعوت کرد تا همراه او در شهر بچرخد و با آن آشنا شود، رازهای زیادی را درباره‌ی خانم دونالدسون گفت. آن‌ها معتقد بودند خانم دونالدسون بی‌گناه کشته شده است. برای همین تصمیم گرفتند راز قتلش را برملا کنند و قاتل را به همه بشناسانند تا روح خانم دونالدسون آرام شود.

شخصیت‌پردازی کتاب تا پایان این فصل تعطیل است قوی است و مخاطب به راحتی با شخصیت‌ها ارتباط برقرار می‌کند. لوگان و آرتور از آن نوجوان‌هایی هستند که همه‌ی ما اطرافمان دیده‌ایم. کنار هم قرار گرفتن این دو شخصیت به‌ظاهر متفاوت نیز بر جذابیت ماجراجویی افزوده است: آرتوری که بی‌خیال و جسور است و لوگانی که محافظه‌کار و خوددار است. لوگانی که فکر می‌کند در هر وضعیتی باید قوانین را رعایت کرد و آرتوری که فکر می‌کند در مواقع ضروری باید قوانین را زیر پا گذاشت.

 

فضاسازی و توصیفات داستان کتاب تا پایان این فصل تعطیلات است هم به اندازه‌ی شخصیت‌پردازی آن قوی است و در فصل‌هایی که پسرها از جنگل جادویی سر در می‌آورند با توصیف‌ها و تشبیه‌هایی تازه از فضای جنگل رو به‌رو می‌شویم. نثر کتاب نیز در کنار بن‌مایه‌ی جذاب آن مخاطب را بیش‌تر و بیش‌تر تشویق می‌کند تا داستان را بخواند و به انتها برساند.

نکته‌ای که در این داستان نباید از آن غافل شد سیر تغییر ارتباط آرتور و لوگان است. دو نوجوانی که به‌نظر می‌رسد هیچ‌وقت نتوانند باهم کنار بیایند، به خاطر یک نقطه‌ی مشترک، کنار هم قرار می‌گیرند و در روند حل معمای قتل ارتباط‌شان محکم و محکم‌تر می‌شود.

فصل به فصل این کتاب پر از اتفاق و لحظه‌های حساس است: آرتور و لوگان باید مسیری طولانی تا جنگل جادویی را با دوچرخه رکاب بزنند، وقتی مدارکی را در #کتابخانه پیدا می‌کنند باید سریع خودشان را پنهان کنند، در جنگل جادویی با گیاه کودزو که سرعت رشد عجیبی دارد و در مدتی کوتاه همه‌چیز را در خودش می‌بلعد رو به‌رو می‌شوند و حتی ناگزیر می‌شوند شبی را در جنگل جادویی متروکه صبح کنند.

البته مابین همه‌ی این اتفاقات، باید حواس‌شان به بزرگ‌ترها هم باشد تا از سرِ دل‌سوزی، نقشه‌هایشان را نقشِ بر آب نکنند! پس اگر به دنبال کتابی هستید که ماجراجویی جذابی را با آن تجربه کنید و از راز یک قتل سر دربیاورید، می‌توانید تا پایان این فصل تعطیل است را انتخاب کنید.

 

  این مقاله را ۴۳ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *