سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

بالأخره بود یا نبود؟

بالأخره بود یا نبود؟


تاکنون 3 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

داستان درباره‌­ی ژدوکا است، اژدهای 107 ساله­‌ی جوانی که بر خلاف هم­نوعانش بدجنس و خشن نیست و همین باعث خشم و نگرانی خانواده­‌اش شده. چون به قول پدر ژدوکا، «اژدها یعنی آتیش زدن، طوفان کردن، کشتن، زدن، داغون کردن و هزار و یک بدجنسی دیگه.» دیگران فکر می‌­کنند ژدوکا ناشنواست و چشم­‌هایش هم آستیگمات. ولی این‌­که واقعا این‌­طور است یا نه را خواننده‌­ی کتاب باید بگوید.

اژدهای بدجنسی که آستیگمات … بود/ نبود

نویسنده: فریدون عموزاده خلیلی / تصویرگر: غزاله بیگدلو

رده بندی سنی کتاب: 4+

ناشر: کتاب‌های پرنده آبی (گروه کودک و نوجوان انتشارات علمی و فرهنگی)

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۷

تعداد صفحات: ۴۴

داستان درباره‌­ی ژدوکا است، اژدهای 107 ساله­‌ی جوانی که بر خلاف هم­نوعانش بدجنس و خشن نیست و همین باعث خشم و نگرانی خانواده­‌اش شده. چون به قول پدر ژدوکا، «اژدها یعنی آتیش زدن، طوفان کردن، کشتن، زدن، داغون کردن و هزار و یک بدجنسی دیگه.» دیگران فکر می‌­کنند ژدوکا ناشنواست و چشم­‌هایش هم آستیگمات. ولی این‌­که واقعا این‌­طور است یا نه را خواننده‌­ی کتاب باید بگوید.

اژدهای بدجنسی که آستیگمات … بود/ نبود

نویسنده: فریدون عموزاده خلیلی / تصویرگر: غزاله بیگدلو

رده بندی سنی کتاب: 4+

ناشر: کتاب‌های پرنده آبی (گروه کودک و نوجوان انتشارات علمی و فرهنگی)

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۷

تعداد صفحات: ۴۴

 


تاکنون 3 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

اژدهای بدجنسی که آستیگمات… بود/نبود! عنوان جدیدترین اثر فریدون عموزاده خلیلی، نویسنده­‌ی نام‌­آشنای ادبیات کودک و نوجوان است. این کتاب تصویری که روایت آن را تصویرگری غزاله بیگدلو و متن در کنار هم پیش می­‌برند، با پنج لاک‌­پشت در میان نامزدهای نهمین دوره­‌ی نشان طلایی و نقره‌­ای لاک­پشت پرنده قرار گرفت.

اژدهای بدجنسی که آستیگمات… بود/نبود! در مجموعه‌­ی داستان‌­های صلح و دوستی منتشر شده توسط انتشارات علمی و فرهنگی قرار دارد. در معرفی این مجموعه مرتضی خسرونژاد، دبیر مجموعه، چنین می‌­گوید:

«مجموعه صلح و دوستی شامل ۹ کتاب تصویری ترجمه و ۷ کتاب تصویری تألیفی است. برای ساخته شدن این مجموعه گروهی از برجسته‌ترین تصویرگران و نویسندگان ادبیات کودک ایران و جهان گردهم آمده‌اند تا بهترین‌های خویش را برای کودکان بیافرینند. همه مربیان، آموزگاران، کتابداران و مادران و پدران می‌توانند با اطمینان کامل این مجموعه را در اختیار کودکان قرار دهند. مربیانی که به کار آموزش تفکر (فلسفی، خلاق و انتقادی) مشغول‌اند محتوای این آثار را بهترین موضوع برای بحث در گروه‌های آموزشی خویش خواهند یافت.

در جهانی که هر لحظه از سوی جنگ‌طلبان تهدید به نابودی می‌شود و هر لحظه از هر گوشه آن آتش جنگ و ویرانی زبانه می‌کشد آموزش صلح به کودکان ضروری‌ترین هدف برای دست‌اندرکاران هنر، ادبیات و تعلیم و تربیت است.شاید از این رهگذر فردایی بهتر در انتظار کودکان و نوجوانان ایران و جهان باشد.»

کتاب فریدون عموزاده خلیلی در مجموعه­‌ی داستان‌­های صلح و دوستی ماجرای ژدوکا را روایت می‌­کند، اژدهای 107 ساله­‌ی جوانی که برخلاف هم­نوعانش بدجنس و خشن نیست و همین باعث خشم و نگرانی خانواده‌­اش شده. چون به قول پدر ژدوکا، «اژدها یعنی آتیش زدن، طوفان کردن، کشتن، زدن، داغون کردن و هزار و یک بدجنسی دیگه.» دیگران فکر می‌­کنند ژدوکا ناشنواست و چشم­‌هایش هم آستیگمات. ولی این­‌که واقعاً این‌­طور است یا نه را خواننده­‌ی کتاب باید بگوید.

در واقع تعلیق از همین‌­جا شروع می­‌شود، از اسم کتاب: اژدهای بدجنسی که چشم‌­هایش آستیگمات … بود/نبود!؛ بالأخره بود یا نبود؟

ژدوکا وقتی می­‌فهمد که خانواده‌­اش از رفتار نامتعارف او و بدجنسی نکردن­‌هایش به ستوه آمده‌­اند تصمیمی می‌­گیرد و راهی سفری می­‌شود. برادرش آکودژ هم مخفیانه او را تعقیب می­‌کند تا گزارش کارهایش را به خانواده بدهد. ژدوکا در مسیرش به خرس‌­های کوچولو برمی‌­خورد که مادرشان مریض است و آتش کلبه‌­شان خاموش شده. آن­‌ها از ژدوکای مهربان تقاضای کمک می‌­کنند، اما ژدوکا فریاد می‌­زند:

«من ژدوکای مهربون نیستم، از امروز می‌­خوام یه اژدهای بدجنس بشم، بدجنس‌­ترین اژدهای روی زمین.»

و بعد زیر نگاه حیرت‌­زده‌­ی آکودژ، ژدوکا نفس آتشینش را به سمت کلبه­‌ی خرس‌­ها می‌­فرستد و راضی از بدجنسی خودش به راهش ادامه می‌­دهد تا محل بعدی برای بدجنسی را پیدا کند.

روایت تصویر اما چیز دیگری است. خرس­ کوچولوها خوشحال از روشن شدن آتش کلبه­‌شان برای ژدوکا دست تکان می‌­دهند. ژدوکا به همین ترتیب پیش می‌­رود و همه جا فریاد بدجنسی سر می‌­دهد؛ با نفس یخی به جنگل آتش گرفته‌­ی میمون‌­ها حمله می‌­کند، با آتشی که از کوه آتش­فشان برداشته به رودخانه‌­ای حمله می‌­کند تا خشکش کند، به موشک خاموش شازده کوچولو فوت آتشین می­‌زند، غول­‌های بدجنس را سنگ می‌­کند تا نشان‌­شان بدهد که کی از همه بدجنس‌­تر است، و آخر از همه که دیگر حسابی خسته شده به سمت خانه پرواز می‌­کند.

اما تصویر نشان می­‌دهد که آتش خانه‌­ی میمون­ها خاموش شده، رودخانه­‌ای که ژدوکا خشک می­‌کند سیلابی بوده که آدم­‌ها و ماشین‌­ها در آن گیر کرده بودند و داشتند غرق می‌­شدند، موشک شازده کوچولو با فوت آتشین ژدوکا روشن می‌­شود و مسافرش را به سیاره‌­ی ب 612 پیش گُلش می­‌برد، دختر کوچولوهایی که اسیر غول‌­های بدجنس بودند بعد از سنگ شدن غول­‌ها نجات پیدا می­‌کنند و بر پشت ژدوکا سوار می­‌شوند و در مسیر برگشت ژدوکا به خانه‌­اش، آن­‌ها هم به خانه برمی‌­گردند.

وقتی ژدوکا به خانه برمی‌گردد به پدر و مادرش می­‌گوید: «حالا من یک اژدهای بدجنسم. همون­‌طور که شما می­‌خواستین؛ هم آتیش زدم، هم یخ زدوندم، هم غول‌­ها را سنگ کردم، هم رودخونه رو خشک کردم…»

و آکودژ هم چاره­‌ای ندارد جز این‌­که سرش را به تأیید تکان دهد و خیال پدر و مادر را راحت کند، اما دلش می­‌خواهد از برادرش بپرسد که آیا واقعاً چشم­‌هایش آستیگمات است؟ آکودژ با نگاه کردن به چشم­‌های ژدوکا از پرسیدن این سوأل منصرف می‌­شود. «آخر اژدهاها بعضی موقع­‌ها با چشم‌­های‌شان به هم­دیگر چیزهایی می‌گویند که ما آدم‌­ها صد و هفت سال هم نگاه کنیم، نمی‌­فهمیم!»

درون­‌مایه‌­ی داستان، چنان‌­که از عنوان مجموعه و توصیف دبیر آن هم پیداست، صلح و دوستی است. ژدوکا به دیگران کمک می‌­کند و این در نگاه اول به داستان هم معلوم است.

اما مضمون صلح­‌طلبانه‌­ی کتاب به همین لایه معنایی رویی محدود نمی‌­شود و به مخاطب این امکان را می‌­دهد که در سطحی عمیق­‌تر نیز به مفهوم صلح بیاندیشد؛ به این­‌که صلح یک انتخاب است؛ این‌­که می‌­شود حتی وقتی نهاد قدرت فرمان به خشونت می‌­دهد، چاره­‌ای برای صلح­‌جویی اندیشید؛ این‌­که قالب­‌های تعریف‌شده‌­­ی جامعه چندان هم محکم و ناگسستنی نیستند و اژدها هم می­‌تواند انتخاب کند که هویتش را با چیزی خلاف آن­چه همه از او انتظار دارند بسازد: مهربانی به جای بدجنسی.

در یک لایه‌­ی معنایی دیگر می­‌توان صلح را در عملکرد ژدوکا نسبت به همان نهاد قدرتی که فرمان به خشونت می­‌دهد نیز پیدا کرد. ژدوکا با پدر و مادر و برادر خود، با جامعه‌­ی اژدهاها که بودن‌­شان را در خشونت و بدجنسی تعریف می‌کنند دعوا نمی‌­کند. برای این‌­که انتخاب متفاوت خودش را داشته باشد رودرروی هیچ‌کدام‌­شان نمی‌­ایستد و طوری مسأله را حل می‌­کند که نه تحمیل خشونت را از آن‌­ها بپذیرد و نه رنجشی را به آنان تحمیل کند.  

اژدهای بدجنسی که چشم­‌هایش آستیگمات … بود/نبود در کنار ارائه این مفاهیم عمیق، که هر مخاطب بنا به ظرفیت درک خود می­‌تواند به آن‌­ها بیاندیشد، سرگرم‌­کننده هم هست.
تعارض میان آن­‌چه ژدوکا به زبان می‌­آورد و آن­‌چه در عمل انجام می­‌دهد، و هم­چنین تعارض میان آن­‌چه ژدوکا انجام می‌­دهد و آن­‌چه آکودژ که برادرش را زیر نظر دارد از او توقع دارد، طنز مفرّحی را در سراسر داستان جاری کرده است. تصویرگری غزاله بیگدلو در خلق این طنز نقش به­‌سزایی داشته، چرا که تعارض میان حرف و عمل ژدوکا عمدتاً با توجه به تصاویر است که مشخص می‌شود.

پرحادثه بودن طرح داستان و تغییر دائمی موقعیت‌­ها نیز عامل دیگری است که باعث کشش آن برای مخاطب می­‌شود. تعلیقی که از همان ابتدا و با عنوان دوپهلوی کتاب ایجاد شده بود، در تمام طول داستان ادامه می‌یابد و در هر موقعیت جدید مخاطب منتظر است تا بفهمد اژدهای مهربانی که تصمیم گرفته بدجنس باشد این بار چه می‌­کند. پایان داستان نیز به نوعی تعلیق را حفظ می­‌کند.

آکودژ از پرسیدن سوألش منصرف می­‌شود و اجازه می‌­دهد مخاطب خودش قضاوت کند که بالأخره چشم­‌های ژدوکا آستیگمات است یا نه؛ این‌­که تمام آن‌­چه این اژدهای عینکی کرده ناشی از اتفاق بوده یا از سر انتخاب!

نویسنده و تصویرگر کتاب نشانه­‌هایی در داستان قرار داده‌اند که ممکن است قضاوت را برای مخاطب تسهیل کند. مثلاً حالت چهره­‌ی ژدوکا که در صحنه‌­های مختلف، حتی هنگامی که فریادِ بدجنسی سر می­‌دهد، با انحنای ظریف لبخندگونه و صورت گل‌­انداخته همراه است و باور بدجنسی‌­اش را مشکل می‌­کند.

این حالت چهره ژدوکا و هم­چنین رنگ سبز بدنش وقتی در مقایسه با آکودژِ یکسره قرمزرنگ با ابروهای درهم‌­رفته و زمخت قرار می­‌گیرد خودبه­‌خود مخاطب را به این سمت سوق می­‌دهد که ژدوکا ذات متفاوتی دارد.

 با این حال هیچ کجای داستان با قطعیت به این سوأل پاسخ نداده است که ژدوکا آستیگمات است یا نه؟ واقعاً می‌خواهد بدجنس باشد یا فقط تظاهر به بدجنسی می­‌کند؟ مخاطب کم­‌تجربه­‌تر می­‌تواند باور کند که ژدوکا آستیگمات است و تمام کمک­‌هایی که به دیگران کرده بدجنسی‌­هایی بوده‌­اند که به خاطر نابلدی ژدوکا برعکس از آب درآمده‌­اند.

می‌تواند داستان یک اژدهای بدجنس آستیگمات را بخواند که دائماً خراب‌کاری می­‌کند و حسابی به او بخندد و با قصه‌­اش سرگرم شود. اما مخاطب پخته­‌تر می‌­تواند گامی فراتر رفته و مثل آکودژ به آستیگمات بودن و بدجنسی ژدوکا شک کند، و به انتخاب خشونت‌­پرهیزی که می‌­تواند در پس این تعارض و طنز ظاهری باشد بیاندیشد.

اژدهای بدجنسی که چشم­‌هایش آستیگمات … بود/نبود برای مخاطبان 5 تا 8 سال احتمالاً انتخاب مناسبی است. داستان آن به شیوه­‌ای طراحی شده که می­‌تواند مخاطبان کودک را در هر مرحله از رشد شناختی که باشند درگیر خود کند و سطحی از معنا را به آن­‌ها منتقل کند.

سوأل­‌های بسیاری را می‌­توان پس از خواندن این داستان پرسید؛ مثلاً این‌­که آیا ویژگی­‌هایی که ما فکر می‌­کنیم برای هر چیز ذاتی است، واقعاً غیرقابل تغییرند؟ آیا ویژگی­‌ها وجود دارند چون ما و جامعه چنین تعریف کرده­‌ایم، یا ما تعریف‌­های­‌مان از ویژگی­‌های هر چیز را بر اساس واقعیتی مطلق شکل داده­‌ایم؟

اصلاً خیلی هم پیچیده‌­اش نکنیم، آیا اژدهاها بدجنسند چون همیشه فکر کرده‌­اند اژدها بودن یعنی بدجنسی، یا بدجنسند چون نمی­‌توانند انتخاب دیگری داشته باشند؟ عدم قطعیتی که در داستان، از عنوانش گرفته تا پایان‌­بندی، جاری است در کنار ظرفیتی که مفاهیم عمیقش برای طرح چنین پرسش‌­هایی فراهم می‌­کنند، اژدهای بدجنسی که چشم­‌هایش آستیگمات … بود/نبود را داستان مناسبی برای حلقه‌­های کند و کاو فلسفه برای کودکان می‌­سازد که می­‌توان ساعت‌­ها درباره‌­اش گفت‌­وگو کرد و اندیشید.

یا می­‌توان بارها آن را همراه کودک خواند و هر بار اندیشه‌­اش را با یکی از این مفاهیم و پرسش‌­ها درگیر کرد.

 

  این مقاله را ۱۰ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *