سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

آرامشی بر فراز قله

آرامشی بر فراز قله

 

جمع آوری و خرید جعبه و توپ در شهر مد می‌شود. همه‌ی اهالی دهکده ومی کی‌ها مشغول جمع کردن جعبه و توپ هستند. پانچلو هم برای این که از دیگران عقب نیفتد و لقب «ومی کی بیچاره» را رویش نگذارند، سعی می‌کند هرکاری لازم است انجام دهد تا مثل آن‌ها صاحب بزرگترین جعبه‌ها و رنگی‌ترین توپ‌ها شود. او آنقدر غرق در این کار می‌شود که آرام‌آرام زندگی‌اش را از دست می‌دهد. تا این که ایلای، کسی که سازنده‌ی پانچلو و بقیه‌ی اهالی دهکده است، طی یک ملاقات اتفاقی به پانچلو یادآوری می‌کند که ارزش او فرای این کارها است.

جمع آوری و خرید جعبه و توپ در شهر مد می‌شود. همه‌ی اهالی دهکده ومی کی‌ها مشغول جمع کردن جعبه و توپ هستند. پانچلو هم برای این که از دیگران عقب نیفتد و لقب «ومی کی بیچاره» را رویش نگذارند، سعی می‌کند هرکاری لازم است انجام دهد تا مثل آن‌ها صاحب بزرگترین جعبه‌ها و رنگی‌ترین توپ‌ها شود. او آنقدر غرق در این کار می‌شود که آرام‌آرام زندگی‌اش را از دست می‌دهد. تا این که ایلای، کسی که سازنده‌ی پانچلو و بقیه‌ی اهالی دهکده است، طی یک ملاقات اتفاقی به پانچلو یادآوری می‌کند که ارزش او فرای این کارها است.

 

 

وِمی کی‌ها، آدم چوبی‌های دهکده‌ی کوچکی هستند که همگی در کنار هم زندگی می‌کنند. اما ماجرا از آن‌جایی شروع و غیرعادی می‌شود که یکی از اهالی دهکده‌ی ومی‌کی‌ها، به نام تاک، جعبه‌ای چوبی و قشنگ می‌خرد و خرید همین جعبه باعث می‌شود که بقیه‌ی اهالی هم وسوسه شوند تا جعبه‌ای زیباتر و بهتر از جعبه‌ی تاک بخرند. حالا تمام اهالی دهکده از آدم‌بزرگ‌ها تا کوچک‌ترها درگیر خرید جعبه‌های چوبی و توپ‌های رنگی هستند.

حتی پانچلو که عضو کوچک این دهکده است، تمام زندگی‌اش درگیر خرید جعبه‌های بزرگ می‌شود. مردم دهکده ناخواسته وارد یک بازی عجیب و رقابتی تنگاتنگ می‌شوند. آن‌ها دیگر شبیه قبل نیستند چون کل زندگی‌شان در مدار چشم و هم‌چشمی می‌چرخد. این اتفاق آن‌قدر پیش می‌رود تا اینکه پانچلو طی یک اتفاقی با ایلای، بزرگ آن دهکده، کسی که خانه‌اش بر فراز قله است، ملاقات می‌کند. این ملاقات و مکالمه‌ای که بین ایلای و پانچلو رخ می‌دهد، پانچلو را به خودش می‌آورد.

 

تو برای من عزیزترینی، کتابی است که به کودک یادآوری می‌کند، در زندگی باید به دنبال چه چیزی باشد. طی مکالماتی که در قسمت پایانی کتاب، ایلای و پانچلو با هم دارند، به کودک این نهیب را می‌زند که هدف از خلقت چیست و فرد در زندگی بر چه مبنایی باید احساس ارزشمند بودن، داشته باشد. در این زمانه‌ای که بچه‌ها یاد می‌گیرند دارایی‌های هرچند جزئی خود را به رخ همدیگر بکشند و تمام سعی‌شان این است که با داشته‌ها و نداشته‌های خود پز بدهند، این کتاب، با بیانی ساده، روان و مهربان به آن‌ها می‌گوید که دست نگه دارند.

احساس رضایت‌مندی، مهم بودن و باارزشی فرای این مسائل است و وقتی انسان درگیر رقابت می‌شود، اولین و مهم‌ترین چیزهایی را که از دست می‌دهد باور و شادی‌اش است. به‌طور کلی این کتاب مجموعه‌ای کامل است که پرورش تفکر و نگاه عمیق به زندگی، عزت‌نفس و خودارزش‌مندی، خودشکوفایی و شناخت استعدادها، توجه به خالق و هدف خلقت، شکرگزاری، دوری از تقلید کورکورانه، پذیرش تفاوت‌های فردی و… را درقالب داستان‌های نمادین، به کودکان ۶ سال به بالا منتقل می‌کند.

 

تو برای من عزیرترینی یکی از کتاب‌های مجموعه کتاب مکس لوکیدو، است. مجموعه کتاب‌های: «تو بی‌نظیری»، «تو برای من عزیزترینی»، «هدیه‌ی مخصوص تو» و «ای کاش بینی من هم سبز بود»، هر کدام داستانی جداگانه از زندگی «پانچلو» که نمادی از کودک درون هر انسان است، «ومی‌کی‌ها» و «ایلای» را روایت می‌کند. لیلا کاشانی وحید، در مقدمه‌ای که در ابتدای این کتاب نوشته است، بیان می‌کند:

«در بیشتر داستان‌های این مجموعه «ومی کی‌ها» که همان مردم جامعه هستند و «پانچلو» که نماد کودک درون ما است، گرفتار وضعیتی نامطلوب می‌شوند که خروج از آن وضعیت، تنها با تکیه‌ بر توانایی‌های خودشان امکان‌پذیر است. در همه‌ی این موقعیت‌ها، آن‌ها به دانایی و خرد سازنده‌ی خود نیاز دارند تا بتوانند از وضعی که گرفتار آن هستند، نجات یابند. تنها تعداد کمی از آن‌ها می‌دانند که نجار سازنده‌شان بالای تپه زندگی می‌کند و دیدار او می‌روند.»

مکس لوکیدو نویسنده‌ی این کتاب، در سال ۱۹۵۵ در تگزاس متولد شد. او علاوه‌ بر نویسندگی در یکی از کلیساهای تگزاس، کشیش هم هست. شاید به‌خاطر شغل دومش است که کتاب‌هایش را بر مبنای فلسفه‌ی زندگی و اعتماد به خالق هستی، پیش می‌برد.

در بیشتر داستان‌های لوکیدو امید به زندگی و اعتماد به خداوند به چشم می‌خورد. این در حالی است که او پس از نوجوانی متوجه ریشه‌های خود می‌شود و به خدا ایمان می‌آورد. حتی در دوره‌ی جوانی مدتی در برزیل، مبلغ مذهبی می‌شود. لوکیدو چندان اهل مصاحبه و مطرح کردن خودش در رسانه‌ها نیست و ترجیح می‌دهد بیشتر وقت خود را در کلیسا یا با خانواده‌اش بگذراند.

 

داستان-مذهبی

  این مقاله را ۲۱ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *