خواندهنشدههای بزرگ

برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعات
برای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
انتشارات آگاه 30book بزودی بزودی بزودی بزودی

«امروزه دیگر ادبیات ملی معنای چندانی ندارد: آغاز عصر ادبیاتِ جهان است، و همه باید در تسریع ظهور آن مشارکت کنند.» این جملهی گوته، شاعر و نویسندهی آلمانی سرآغاز مباحث نظری فراوان پیرامون «ادبیاتِ جهان» شده است؛ مباحثی که ادبیات را همچون نظام و ساختاری «واحد» اما «نابرابر» قلمداد میکند، و از خلال آن به هنجارها، رقابتها، نزاعها و تلاشهای نویسندگان در سطحی بینالمللی میپردازد. اما چگونه میتوان در عرصهی ناسیونالیستهای ملی ادبیات جهان را خوانش کرد؟ کتاب «ادبیات و جهان» در تلاش است جوابی شایسته به چنین سوالی بدهد.
ادبیات و جهان
نویسنده: پاسکال کازانووا، فرانکو مورتی، آنتونیو خانجیدو
مترجم: شاپور اعتماد
ناشر: آگه
نوبت چاپ: ۲
سال چاپ: ۱۳۹۷
تعداد صفحات: ۱۶۷
شابک: ۹۷۸۹۶۴۳۲۹۲۹۵۹
«امروزه دیگر ادبیات ملی معنای چندانی ندارد: آغاز عصر ادبیاتِ جهان است، و همه باید در تسریع ظهور آن مشارکت کنند.» این جملهی گوته، شاعر و نویسندهی آلمانی سرآغاز مباحث نظری فراوان پیرامون «ادبیاتِ جهان» شده است؛ مباحثی که ادبیات را همچون نظام و ساختاری «واحد» اما «نابرابر» قلمداد میکند، و از خلال آن به هنجارها، رقابتها، نزاعها و تلاشهای نویسندگان در سطحی بینالمللی میپردازد. اما چگونه میتوان در عرصهی ناسیونالیستهای ملی ادبیات جهان را خوانش کرد؟ کتاب «ادبیات و جهان» در تلاش است جوابی شایسته به چنین سوالی بدهد.
ادبیات و جهان
نویسنده: پاسکال کازانووا، فرانکو مورتی، آنتونیو خانجیدو
مترجم: شاپور اعتماد
ناشر: آگه
نوبت چاپ: ۲
سال چاپ: ۱۳۹۷
تعداد صفحات: ۱۶۷
شابک: ۹۷۸۹۶۴۳۲۹۲۹۵۹

برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعات
برای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
انتشارات آگاه 30book بزودی بزودی بزودی بزودی

«امروزه دیگر ادبیات ملی معنای چندانی ندارد: آغاز عصر ادبیاتِ جهان است، و همه باید در تسریع ظهور آن مشارکت کنند.»
این جملهی گوته، شاعر و نویسندهی آلمانی سرآغاز مباحث نظری فراوان پیرامون «ادبیاتِ جهان» شده است؛ مباحثی که ادبیات را همچون نظام و ساختاری «واحد» اما «نابرابر» قلمداد میکند، و از خلال آن به هنجارها، رقابتها، نزاعها و تلاشهای نویسندگان در سطحی بینالمللی میپردازد. اما چگونه میتوان در عرصهی ناسیونالیستهای ملی ادبیات جهان را خوانش کرد؟
کاستیهای «ادبیات تطبیقی» در بررسی ادبیات بهمثابه نظام چیست؟ و آیا نظریههای زیباییشناختی غربی میتواند سنجندهی قابل اطمینان برای ادبیات غیرغربی باشند؟ کتاب ادبیات و جهان در تلاش است جوابی شایسته به سوالاتی از این دست بدهد.
کتاب ادبیات و جهان ترجمهی پنج مقاله از سه منتقد و پژوهشگر ادبی است: یک مقاله از پاسکال کازانووا با عنوان «ادبیات بهمثابه یک جهان»، دو مقاله از فرانکو مورتی با عناوین «چند حدس در باب ادبیات جهانی» و «منحنی، نقشه، درخت: مدلهای مجرد برای تاریخ ادبیات» و نیز دو مقاله از آنتونیو خانجیدو با عناوین «ادبیات و جامعه»، و «وحشت و حقیقت» بخشهای مختلف این مجموعه را تشکیل میدهند.
پاسکال کازانووا
کازانووا را میتوان یکی از چهرههای مطرح مباحث پیرامون «ادبیاتِ جهان» برشمارد. تا کنون از این منتقد فرانسوی جز مقالهی ترجمهشده در این مجموعه، کتاب بسیار تحسینبرانگیز و قابل تامل «جمهوری جهانی ادبیات» نیز به فارسی برگردانده شده است. کازانووا در هر دوی این آثار در تلاش است تا ادبیات را همچون فضایی واحد اما «نابرابر» معرفی کند. با این رهیافت او نقبی به نظریهی ادبی غربی میزند و میخواهد کل دیدگاه ما را نسبت به ادبیاتهای پیرامونی یا در حاشیه عوض کند.
کازانووا نظریه خود را در میانه و میانجی «نقد درونی» -که خوانش فرمالیستی از متن ادبی است- و «نقد برونی» -که خوانشی خارج از مقولات بوطیقای ادبی است- طرحریزی میکند. وی این قلمرو میانجی را «فضای ادبی جهان » میخواند: «قلمرویی قرینه، که بهطور نسبی مستقل از قلمرو سیاسی باشد و در نتیجه به بررسی پرسشها، نزاعها و اختراعهایی بپردازد که ماهیتی صرفاً ادبی دارند.
در این قلمرو، انواع و اقسام مبارزات-سیاسی، اجتماعی، ملی، جنسی، قومی- مطابق با یک منطق ادبی، و به شکل ادبی، انکسار مییابند، رقیق میشوند، تغییر شکل میدهند یا استحاله مییابند.»(ص:١٦) اما این فضای ادبی جهان چگونه عمل میکند؟
نویسنده معتقد است دستکم در دو مورد تمامی نویسندگان جهان اتفاق قول دارند که ادبیات فراتر از مرزهای ملی و در رقابتی جهانی وجود دارد: یکی جایزهی «نوبل ادبیات» است که مستقل از مرزهای زبانی و ملی، تمامی نویسندگان ادبی را در رقابتی مشترک برای کسب اعتبار آن روبروی هم قرار داده است و دیگری «ظهور یک مقیاس زمانی معین است که میان همهی بازیگران[ادبی] مشترک است» (ص:٢١). کازانووا این مقیاس زمانی را «نصفالنهار گرینویچ ادبیات» مینامد.
کازانووا معتقد است هر نویسندهی تازهوارد به عرصهی ادبیات از همان ابتدا «نقطه مرجعی» را برای خلق ادبی خود میپذیرد، این نقطه مرجع -که به تعبیری همان «مدرنیته زیباییشناسی ادبی» است- فاصلهی او را با به رسمیتشناسی بینالمللی تعیین میکند. به عنوان نمونه وقتی رمان «اولیسِ» جیمز جویس با ترجمهی فرانسوی آن منتشر شد، موجی از بررسیها و اظهارنظرهای انتقادی را برانگیخت، بهطوری که باعث شد اولیس به مقیاس و ملاکی برای مدرنیتهی ادبی بدل شود:
نویسنده با اینکه آثارش تا چه میزان میتواند به این نوع مقیاسها نزدیک شود، اعتبار ادبی خود را تعین میبخشد. اما بسیاری از آثار ادبی که در دورهای همچون مقیاس مدرنیتهی زیباییشناسی عمل میکردند در دورههای بعدی از مد خواهند افتاد و آثار دیگر جایشان را میگیرند مگر آن که اثر به بیان ادبی تبدیل به اثری «کلاسیک» شود: «کلاسیک به اثری گفته میشود که فراسوی رقابت زمانی (و نابرابری فضایی) قرار میگیرد» (صص:٢٤-٢٣).
بهزعم کازانووا فضای ادبی جهانی دو خصوصیت اصلی دارد: (١) سلسه مراتب؛ (٢) نابرابری(ص:٣١). فضای ادبیات جهان به موجب انباشت قدرت همیشه نابرابر و سلسهمراتبی است، بهطوری که هژمونی زبانی و ادبی تعدادی از آثار بر آثار دیگر بیشتر است و تنها تعدادی از آنها همچون مرجع و مقیاس ادبی پذیرفته میشوند. این استمرار قدرت به موجب وجود آثار قابلاندازهگیری و قدرت انتقال اعتبار از طریق بررسی آثار یا نوشتن مقدمه توسط نویسندگان مشهور برای کتابهایی که تاکنون به رسمیت شناخته نشدهاند تداوم مییابد.
خصیصهی دیگر فضای ادبی جهان «خود مختاری نسبی» آن در برابر «سیاست و اقتصاد» است. کازانووا معتقد است الزاماً برتری در سیاست و اقتصاد نمیتواند به برتری ادبی نیز منجر شود. وی با ارجاع به فرنان برودل در «تاریخ اقتصاد جهان» مینویسد:
«برودل در تاریخ اقتصادیِ جهانِ خود در فاصلهی میان قرن پانزدهم و شانزدهم، از استقلال نسبی فضای هنری نسبت به عرصهی اقتصادی و در نتیجه عرصهی سیاسی سخن میگوید.» (ص:٣٤)
به عنوان نمونه در قرن هفدهم آمستردام مرکز مهم تجاری اروپا بود اما در زمینهی هنر و ادبیات دو شهر رُم و مادرید حرف اول را میزدند، یا در قرن هجدهم لندن مرکز جهان اقتصادی بود ولی هژمونی فرهنگی پاریس بر کل جهان سیطره داشت، حتی امروزه قدرت اقتصادی و سیاسی ایالات متحده آمریکا باعث نشده است که حرف اول را در زمینهی هنرهای نوآورانه و فاخر بزند. با این وصف میتوان فضای ادبی را تا حدودی فضایی مستقل از دیگر فضاها برشمرد و وابستگی ادبی را میتوان مستقل از وابستگی سیاسی و اقتصادی قلمداد کرد.
کازانووا که طرحنظری خود را بر مفهوم اقتصاد-جهان فرنان برودل پایهریزی میکند، با استناد به حدوداً ٤٠٠ رمان بررسی ادبیات جهان را پیمیگیرد و در انتهای مقاله به این نتیجه میرسد: اگرچه ساختار جهانی ادبیات نابرابر است اما به موجب آنکه همه در آن به رقابتی زبیاییشناختی میپردازند حتی زیر سلطهترین نویسندگان میتوانند با تبحری خارقالعاده مانور بدهند و خود را در پراقبالترین شرایط ادبی قرار دهند. ابداعات ادبی کسانی چون جویس، بکت، کافکا، روبن داریو و ایبسن -که همگی از ادبیاتهای حاشیهای سربرآوردهاند- نوید چنین پیروزی ادبی است.
فرانکو مورِتّی
دو مقالهی فرانکو مورتی در کتاب ادبیات و جهان -بهخصوص مقالهی اول- مشتمل بر پیشنهادات وی برای مطالعهی ادبیات جهان است. مورتی از پژوهشگران و منتقدان مطرح ادبی جهان است که تا کنون کتابها و مقالات متعددی را در زمینهی فائق آمدن بر مشکلات بررسی ادبیات جهانی ارائه داده است. جدای از دو مقالهی آورده شده در کتاب «ادبیات و جهان»، کتابِ «بورژوا درمیانهی تاریخ و ادبیات» وی نیز به فارسی ترجمه شده است.
مورتی در مقالهی «چند حدس دربارهی ادبیات جهانی» ابتدا نقد خود را متوجه «ادبیات تطبیقی» میکند و معتقد است این رشته، اساساٌ رشتهی «اروپامحور» بوده و سنتهای ادبی دیگر مناطق جهان را نادیده گرفته است.
از همینرو سنتهای ادبی غیر اروپایی را با ارجاع نظری به سنت زیباییشناسی اروپایی سنجیده است، در این راستا طیف عظیمی از نوآوریها، ابداعات ژانری، تفاوتهای فرمی و… ادبی در مغاک نادیدهانگاری هرگز به چشم نیامدهاند. مورتی که طرح نظری خود را براساس مدل اقتصاد نظام-جهانی جدید (ایمانوئل والرشتاین) پیاده میکند بر آن است تا چهارچوبی برای خواندن و سنجش آنچه مارگرت کوهن «خواندهنشدههای بزرگ» مینامد پیریزی کند؛ آثاری که ابداعات زیباییشناختی قابل تاملی دارند اما هرگز نظریهی ادبی غربی بدانها توجه نکرده است.
مورتی معتقد است هرگز نمیتوان تمامی ادبیات جهان را خواند، چنین چیزی به وضوح امری ناممکن است اما میتوان –همچون والرشتاین برای نظام اقتصادی جهان- از پژوهشهای دیگران برای تامل در ادبیات جهان سود جست. وی طرح پیشنهادی خود برای خواندن ادبیات جهان را «قرائت از دور» یا «دورخوانی» مینامد. دورخوانی دربرابر «قرائت دقیق» یا «از نزدیکخوانی» قرار میگیرد.
در نزدیکخوانی متن ادبی به دقت خوانده و واکاوی میشود، اما دورخوانی با فاصله گرفتن از متن ادبی، ادبیات جهان را از روی نوشتههای تاریخنگاران ادبی، منتقدان و پژوهشگران دیگر میخواند. به عنوان نمونه برای بررسی ژانرها، موضوعها، فرمها و… ادبیات آمریکای لاتین لازم نیست- و البته غیرممکن است- دهها هزار رمان منتشرشده در آن را بخوانیم (یا نزدیک خوانی کنیم) بلکه کافی است به تاریخادبیاتنویسان و منتقدان آنها رجوع کنیم تا بتوانیم فرمها و موضوعات غالب آن را دستهبندی کنیم.
وی از دو استعاره برای مطالعهی ادبیات سود میجوید: مدل درخت و مدل موج. مدل درخت موضوعی چون تکثر و رشد انواع ادبی را در عرصهی ملی بررسی میکند و مدل موج موضوعش سرایت یک نوع، فرم و موضوع ادبی به سایر نقاط جهان است، مدل موجواره بررسی خود را بر ژانرهای ادبی متمرکز میکند. همین تقسیم کار موجب میشود تا بتوان درکی کلی از نظام ادبیات جهان داشته باشیم:
«در نتیجه، همین مبنای تقسیم کار میان ادبیات ملی و ادبیات جهانی است:
ادبیات ملی برای کسانی که درختها را میبینند؛
ادبیات جهانی برای کسانی که موجها را میبینند.»(ص:٦٣).
به تعبیری دیگر پژوهشگران حوزهی ادبیاتهای ملی با مدل درخت سروکار دارند و به تاریخنگاری و سنجش آثار ادبی ملی خود میپردازند، از سویی دیگر پژوهشگران حوزهی ادبیات جهان براساس مدل موج از دستآوردهای آنها برای ارائهی پایهدادهها و چگونگی تکثیر ژانرها و موضوعات ادبی درسراسر جهان سود میگیرند. این تقسیم کار به پیشنهاد مورتی باعث میشود بتوان ادبیات جهان را در نظامی واحد و بدون محوریتبخشیدن به نقطهی خاص مورد توجه و خواندن قرار داد.
آنتونیو خانجیدو
دو مقالهی خانجیدو در کتاب ادبیات و جهان -برخلاف نوشتههای کازانووا و مورتی – کمتر به مفهوم ادبیات جهانی میپردازد اما از آنرو که هم کازانووا و هم مورتی در مقالههایشان به وی ارجاع میدهند، مترجم آن را در این مجموعه جای داده است. مقالهی اول او با عنوان «ادبیات و جامعه» تمرکز بحث را بر ادبیات آمریکای لاتین -بهخصوص برزیل- و ورود ادبیات بیگانه به آن منطقه مینهد؛ مقالهای انتقادی که با لحنی نیشدار و گزنده موقعیت آن ادبیات را در برابر ورود فرمهای جدید ادبی بازتعریف میکند.
وی در این مقاله به صورت تطبیقی دربارهی خصوصیات «عقبماندگی» و «آگاهی دربارهی عقبماندگی» صحبت میکند.
بهزعم خانجیدو این عقبماندگی موجب بروز مشکلات عدیدهای در عرصهی فرهنگی برای کشورهای آمریکای لاتینی شده است و اگرچه در این میان میتوان به آفرینشهای ادبی قابل توجهی از کسانی چون خورخهلویس بورخس، بارگاس یوسا و گارسیا مارکز توجه کرد اما مشکل عقبماندگی فرهنگی موجب باورهای غلطی دربارهی ادبیات خود و دیگری شده است. خانجیدو بر این باور است روبرو شدن با ادبیات بیگانه در آمریکای لاتین بعضاً موجب پدیدار شدن نوعی «اشرافیتگرایی ادبی» نیز شد.
از آنرو که مخاطبی حرفهای برای تولید ادبی وجود نداشت نویسندگان در بسیاری موارد با زبان غیر لاتین و یا با فرمهایی مینوشتند که در خارج از آمریکای لاتین مخاطب داشت. چنین موردی به مراتب موجب جدایی خوانندگان لاتین و نویسندگانشان شد.
مقالهی «وحشت و حقیقت» کوتاهترین مقالهی این مجموعه و شاید یکی از گیراترین نوشتههایی باشد که دربارهی رابطهی «ادبیات و قانون» نوشته شده است. خانجیدو در ابتدا مینویسد: «بالزاک کسی بود که خیلی چیزها را [زودتر از دیگران] دید؛ از جمله مشاهدات او یکی هم نقشی بود که پلیس رفتهرفته در جهان معاصر [و جدید] کسب میکرد» (ص:١٥٩).
رابطهی پنهان پلیس (یا قانون) و جامعه را بالزاک به خوبی در آثارش به نمایش میگذارد. به گفتهی خانجیدو در رمانهای بالزاک همیشه لحظاتی وجود دارد که متخطی و استثمارگر قابل تشخیص نیستند چراکه نیروی پلیس در سازوکاری پیچیده، خود آفرینندهی جرمی است که از آن نهی میکند.
نویسنده باوردارد در کارهای داستایفسکی نکتهی ظریفتر این رابطه -قانون و جامعه- درک شد: «نقش نمادین پلیس بهمثابه جانشینی برای وجدان [آدمیزاد]- جامعه به کمک این نقشِ پلیس میتواند به درون وجود تکتک افراد به خوبی نفوذ کند» (ص:١٦١) با این اوصاف پلیس در نوشتههای داستایفسکی نقش نمادین وجدان آدمی را بازی میکند.
اما آنکه توانست جنبهای از رابطهی قانون و جامعه را کشف کند که به نوعی اساسیترین جنبهی آن است، فرانتس کافکا بود:
«او کشف کرد که چگونه نقش اختناق و وحشت (که بالزاک ضرورت آن را برای گردش متعارف امور جامعه نشان داده بود) به تعالی میرسد و به امری متعالی تحول مییابد تا آنکه عاقبت به غایت خود تبدیل میشود. وقتی این اتفاق میافتد، خصائل بنیادی بشر هم برملا میشود: سرکوبگر و سرکوبشده» (صص:١٦٢-١٦١).
بهزعم خانجیدو پلیس از طریق اعمال فشار، بازجویی، افشای ضعف، غارت گذشتهی افراد و اعمال خشونت فیزیکی و اخلاقی به «دیگری» همچون جانی و متخطی شکل میدهد. پس پلیس/قانون خود جرم و مجرم را بوجود میآورد تا «خودِ قربانیش» را دستکاری کند. خانجیدو در پایان مقاله به تحلیل فیلم «بازجویی یک شهروند دور از سوءظن» به کارگردانی (اِلیو پتری) میپردازد و نشان میدهد که چگونه پلیس در پرتو قانون و با اعمال زور میتواند شهروندی عادی را به یک جانی قسیالقلب بدل کند.
یک دیدگاه در “خواندهنشدههای بزرگ”
چه کتاب باحالی! متاسفانه فک نکنم همچین دیدگاهی به نقد ادبی در ایران،(جز این کتاب) ازش بحث شده باشه