چرا یک تفنگ هیچوقت هدیهی خوبی نیست؟
پسربچههای زیادی در روز تولدشان تفنگ هدیه میگیرند، تفنگی که شاید به نظر فقط یک اسباببازی ساده باشد، اما میتواند بازیهای خطرناکی را راه بیندازد. بازیهایی که در واقعیت اسم منحوس «جنگ» به خود میگیرند. آرش هم مثل خیلی از پسربچهها یک تفنگ هدیه گرفته، اما او هدیهی تولدش را دوست ندارد و آرزو میکند کاش برایش هدیهی دیگری خریده بودند. آرش میداند که چرا یک تفنگ هرگز هدیهی خوبی نیست.
بنگ! بنگ! بنگ!
نویسنده: فرهاد حسنزاده / تصویرگر: پروین حیدریزاده
رده بندی سنی کتاب: 4+
ناشر: کتاب چ (نشر چشمه)
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۴۴
پسربچههای زیادی در روز تولدشان تفنگ هدیه میگیرند، تفنگی که شاید به نظر فقط یک اسباببازی ساده باشد، اما میتواند بازیهای خطرناکی را راه بیندازد. بازیهایی که در واقعیت اسم منحوس «جنگ» به خود میگیرند. آرش هم مثل خیلی از پسربچهها یک تفنگ هدیه گرفته، اما او هدیهی تولدش را دوست ندارد و آرزو میکند کاش برایش هدیهی دیگری خریده بودند. آرش میداند که چرا یک تفنگ هرگز هدیهی خوبی نیست.
بنگ! بنگ! بنگ!
نویسنده: فرهاد حسنزاده / تصویرگر: پروین حیدریزاده
رده بندی سنی کتاب: 4+
ناشر: کتاب چ (نشر چشمه)
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۴۴
چرا یک تفنگ هیچوقت هدیهی خوبی نیست؟
توران میرهادی، از بنیانگذاران شورای کتاب کودک، سخنی دارد که حتماً شنیدهاید: «صلح را از کودکی باید آموخت.» اگر بچهای از خردسالی با مفاهیم عمیق انسانی مانند محبت، دوستی، صلح و… آشنا شود، به احتمال بسیار زیاد در بزرگسالی سراغ جنگ نخواهد رفت، با آزار و اذیت مخالف خواهد بود و سعی خواهد کرد جهان را جای بهتری کند.
شاید هم بتوان گفت این مفاهیم در ذات کودکان سرشته شده و داستانها فقط میخواهند این حقایق را به یاد آنان بیاورند. کتاب بنگ! بنگ! بنگ! دقیقاً روی همین نقطه دست گذاشته است؛ آموزش صلح و دوستی از خردسالی به بچهها.
روز تولد آرش است. چه روزی بهتر از تولد؟ روزی که قرار است کیک بخوری، با دوستانت بازی کنی و خلاصه کلی خوش بگذرانی. اما بهترین بخش هر تولدی، بخش باز کردن هدیههاست. آرش دل توی دلش نیست کادوهایش را باز کند. بعد از باز کردن کادوی خاله و عمو و بقیه، نوبت به کادوی پدر و مادر میرسد. اما با باز کردن کادوی آنها، برق شادی از چشمان آرش میپرد.
کادوی آنها یک تفنگ است. یک تفنگ اسباببازی که خیلی قشنگ است، لولهی بلندی دارد و از نویی برق میزند، اما موضوع اینجاست که آرش تفنگ دوست ندارد! آرش با لبولوچهی آویزان نگاهی به تفنگ میاندازد و از پدرش میپرسد باید با تفنگ چه کار کند؟ پدر جواب میدهد که خب معلوم است، با تفنگ باید شکار کنی! پدر از بچگی عاشق تفنگ بوده و حالا برای پسرش تفنگ خریده است.
پس پدر برای نشان دادن طرز کار تفنگ به آرش، آن را برمیدارد و به پلنگ شلیک میکند. گلوله به سر پلنگ میخورد و به زمین میاندازدش. مامان آرش ذوق میکند و برای بابا دست میزند. بابا هم که خوشحالتر شده است، این بار به خرس قهوهای شلیک میکند، درست به پیشانیاش. خرس قهوهای هم روی زمین میافتد. آرش عصبانی و ناراحت میشود و داد میزند: «نکن!» اما پدر و مادر که گویا تفنگ را بیشتر برای بازی خودشان خریدهاند، آنقدر مشغول شلیک به حیوانات هستند که صدای آرش را نمیشنوند.
بعد از مدتی، بالاخره پدر و مادر دست از بازی خطرناکشان برمیدارند. صدای بنگ بنگ دیگر نمیآید، اما در عوض روی زمین، پلنگ و میمون و فیل تیرخورده افتادهاند. حالا آرش با حیواناتش که زخمی شدهاند، تنها مانده. او خوب میداند برای پرستاری کردن از حیواناتش باید چه کار کند…
در این داستان، جای پدر و مادر و کودک عوض میشود. کودک است که پدر و مادرش را از انجام کار ناصحیح بازمیدارد. آرش میداند حفاظت از حیوانات مهم است، میداند باید حواسش به محیط پیرامونش باشد، میداند که جنگ و خشونت عواقب بدی به بار میآورند، اما انگار پدر و مادرش این موضوعات را فراموش کردهاند.
رفع قداست از والدین و نشان دادن این موضوع که آنها هم خطا میکنند، از موضوعاتی است که چند سالی است جای خود را در ادبیات کودک و نوجوان باز کرده است. ردپای این موضوع را میتوان در کارهای دیگر فرهاد حسنزاده هم دید. او درکتاب زیبا صدایم کن هم والدینی را به تصویر میکشد که با والدین سنتی فرق دارند.
در آن کتاب با مادری معتاد و پدری مجنون سروکار داریم و در این کتاب والدینی را میبینیم که با خریدن اسباببازیای که حسرت آن را در کودکی داشتهاند، میخواهند رؤیاهای خود را در وجود کودکشان دنبال کنند.
آرش در ادامهی داستان خطای پدر و مادرش را جبران میکند. او با آمبولانس اسباببازیاش سراغ حیوانات آسیبدیده میرود و آنها را درمان میکند. شاید بتوان گفت چشم امید ما نیز به همین موضوع است که کودکان نسل بعدی، با آگاهی و مهربانی، بتوانند آسیبهایی که ما به حیوانات و محیط زیست وارد کردهایم جبران کنند.
تصویرسازی کتاب بنگ! بنگ! بنگ! به شکلگیری داستان بسیار کمک کرده است. فضایی که در داستان میبینیم یا نوع پوشش افراد، منطبق با هویت ایرانی است و این موضوع داستان را برای کودک باورپذیرتر میکند. از دیگر نکات جالب توجه در تصویرسازی، نشان دادن دیدگاه آرش دربارهی موضوع شلیک به حیواناتش است.
آرش فرقی بین حیوانات عروسکیاش و حیوانات واقعی نمیبیند و برای مثال وقتی تصویر لولهی تفنگ را میبینیم که پلنگ را نشانه گرفته، تصویر ذهنی آرش را میبینیم که که فکر میکند پدر واقعاً دارد به پلنگی زنده در طبیعت شلیک میکند.
از دیگر تصاویر بسیار جالب در داستان، فریمی است که پدر آرش جلوی تلویزیون نشسته است و انگار دارد ادامهی بازی تیراندازی را نگاه میکند؛ مکانی در جهان واقعی که درگیر جنگ است و گلولههای واقعی جان انسانها را میگیرند.
تأکید کتاب بر موضوع صلح، دوستی، منع خشونت و جنگ از یکسو، و حفاظت از حیوانات و محیط زیست از سوی دیگر، با داستانی باورپذیر که شاید بتوان گفت واقعیت جامعه را هم نشان میدهد و تصاویری رنگارنگ و چشمنواز، کتاب بنگ! بنگ! بنگ! را به کتابی خواندنی تبدیل کرده است.